- گفتم که دل این چیزا سرش نمیشه پسرت گلوش حسابی گیر کرده شمسی خانوم کجای کاری؟
پرویز ناخودآگاه در تنهایی لبخند زد و به درختهای لخت چشم دوخت اونقدر در خودش بود که متوجه ی آمدن شاپور نشد
- کجایی پسر چرا قنبرک زدی؟
- مادر بهتره؟
- بهتر میشه رفته آشپزخونه نمیخواد نگرانش باشی
- نمیخوام ازم دلگیر باشه
- یک کم باید جلوش وایسید
- اون توقع همچین رفتاری رو از ما نداره
- اینطوری برای خودشم بهتره تو هم اگه واقعاً دوستش داری باید جلوش وایسی پسر جون اون داره خودش رو بخاطر شما به کشتن میده
- اگه اون نخواد نمیتونم
- احمق نشو پس رجون تو تحصیل کرده ای خیال میکنی آدم چند بار توی زندگیش دنابل دلش میره؟ به من نگاه کن من عمری با مادرت مشکل داشتم ولی چون دوستش داشتم و اون انتخاب دلم بود صبر کردم و اصلا هم پشیمون نیستم چون مطمئنم اگه بازم جوون بشم بازم مادرت رو انتخاب می کنم اون زن سرسخت و لجبازیه و من همیشه تحسینش کردم
پرویز با شگفتی جز بجزء صورت تکیده پدرش را از نظر گذروند و ساکت ماند
- آره پسرجون من به خاطر هیچی افسوس نمی خورم نمیگم جار و جنجال بپا کن قانعش کن و برو دنبال دلت
- پرویز با خوشحالی بطرف دست شاپور خم شد و شاپور مانعش شد
- اینکار رو نکن پسر امیدوارم خوشبخت بشی
توران سکوت کرد تا حرفهای شمسی به آخر برسد و شمسیکه او را ساکت می دید با آرامش ادامه می داد:
- بالاخره کی از فامیل مطمئن تر و معتبرتر؟ نقل پسر من نیست الان دوره و زمونه خطرناکیه آدم یک عمر پدرش درمیاد دختر بزرگ کنهتا بعد آیا کدوم شیر پاکک خورده ای بیاد ورش داره ببردش . دختر عمو رضا یادته ؟ می گفتند شوهرش فلان و بهمانه آنوقت گندش در اومد که مرتیکه عیاش و قمار بازه بینوا سوسن مثل پنجه ی آفتاب حیف از اون سیب سرخ ، اگه هر کسی جای من بود بعد از رفتار اون روز شوهرت می رفت و پشت سرش رو هم نگاه نمی کرد ولی منکه اونو می شناسم میدونم غرضی نداره......................................
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)