منظور از اسمإ در اين كلام ملكوتى، و فراز عرشى اسمإ لفظى كه تركيبى از حروفند نيست.منظور حقايق و واقعيات و مصاديقى هستند، كه الفاظ بر آنان دلالت دارد.رحمت واقعى، لطف حقيقى، علم ذاتى، عدل عينى، و قدرت فعلى پايه‏هاى همه چيز را پركرده، و به عبارت ديگر هر چيزى جلوه گاه خالقيت، بارئيت، مصوريت، و علم و بصيرت، و عدل و حكمت، و رحمت و رإفت حقيقى حق است نه لفظى.موجودات به آن حقايق به وجود آمده‏اند، و به آنها برپا هستند، و از بركت آنها حياتشان دوام مى‏يابد، و به سبب آنها روزى مى‏خورند.
با دقت در اين حقيقت روشن مى شود كه اسمإ لفظيه كه تركيبى از حروفند اسمإ حقيقى اند،آنچه در همه شئون موجودات، و هويت و حيثيت كل شى‏ء موثر است اسمإ حقيقيه است نه لفظيه.
در هر صورت اسمإ حقيقيه واسطه تحقق حقايق در اين بساط هستى است.در يكى از دعاهاى وارده از معصوم بنام دعاى سمات مى‏خوانيم:
خدايا از تو درخواست مى كنم به نام بزرگت، نام بزرگتر، عزيزتر، برجسته تر، باارزش تر، كه چون براى بازشدن درهاى بسته آسمان به آن خوانده شوى به رحمت باز شود، و هنگامى كه براى گشايش تنگاهاى درهاى زمين خوانده شوى گشوده گردد، و زمانى كه براى آسانى سختى‏ها خوانده شوى آسان شود، و وقتى براى زنده شدن مردگان به آن خوانده شوى زنده شوند، و چون براى برطرف شدن تنگدستى و پريشانحالى خوانده شوى، برطرف گردد...
آنچه كه امور بيان شده در اين دعا را تحقق مى دهد لفظ قدرت كه مركب از قاف و دال و را و تا است نيست بلكه حقيقت قدرت و عين قدرت است.اسمائى كه پايه‏هاى كل شى‏ء را پر كرده اند در حقيقت حقايق موجوده هستند كه در قرآن و روايات از آنها تعبير به اسمإ شده.
از مظاهر حقايق اسمإ ائمه طاهرين هستند، كه ميان همه موجودات از ويژه گى‏هاى خاصى برخوردارند، و بين خدا و مردم تا روز قيامت واسطه فيض هستند، رحمت و هدايت و لطف و رإفت و كرم و غفران حق به واسطه آن بزرگواران به مردم مى‏رسد، و اعمال خوبشان در سايه معرفت و ولايت آنان به قبولى مى‏رسد.تفسير باارزش صافى حكيم بزرگوار فيض كاشانى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده:
نحن والله الاسمإ الحسنى الذى لا يقبل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا:
به خدا قسم اسمإ حسناى خدا ما هستيم، كه خدا عملى را از بندگان جز به معرفت و شناخت آنان نسبت به ما و ولايت و جايگاه ما قبول نمى‏كند.
بنابراين توجه به لفظ انسان را به جائى نمى‏رساند، و حقيقتى را در او ظهور نمى‏دهد، بايد از دنياى لفظ گذشت، و به حريم حقيقت پيوست، كه آنچه آثار بر صفحه هستى ديده مى‏شود از اسمإ حقيقى يا عين واقعيات است:
و باسم الذى خلقت به العرش، و باسم الذى خلقت به الكرسى، و باسم الذى خلقت به الروح:
ترا به حق اسمى كه به وسيله آن عرش را آفريدى، و به حق اسمى كه به سبب آن كرسى را به وجود آوردى، و به حق اسمى كه از بركت آن روح را پديد كردى.