صفحه 15 از 16 نخستنخست ... 5111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 152

موضوع: دیوان اشعارعراقی

  1. #141
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حبذا عشق و حبذا عشاق

    حبذا ذکر دوست را عشاق

    حبذا آن زمان که پرده‌ی عشق

    بیخود از سر کنند با عشاق


    نبرند از وفا طمع هرگز

    نگریزند از جفا عشاق


    خوش بلایی است عشق از آن دارند

    دل و جان را درین بلا عشاق


    آفتاب جمال او دیدند

    نور دادند از آن ضیا عشاق


    داده‌اند اندرین هوس جان‌ها

    چون سکندر در آن هوا عشاق


    بگشادند در سرای وجود

    دری از عالم صفا عشاق


    ای عراقی، چو تو نمی‌دانند

    این چنین درد را دوا عشاق


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #142
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیا، که خانه‌ی دل پاک کردم از خاشاک

    درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

    به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم

    ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک


    کدام دل که به خون در نمی‌کشد دامن؟

    کدام جان که نکرد از غمت گریبان چاک؟


    دل مرا، که به هر حال صید لاغر توست

    چو می کشیش، میفگن، ببند بر فتراک


    کنون اگر نرسی، کی رسی به فریادم؟

    مرا که جان به لب آمد کجا برم تریاک؟


    دلم که آینه‌ای شد، چرا نمی‌تابد

    درو رخ تو؟ همانا که نیست آینه پاک


    چو آفتاب بهر ذره می‌نماید رخ

    ولیک چشم عراقی نمی‌کند ادراک


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #143
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک

    ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟

    به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی

    هزار سال در آتش قدم زند بی‌باک


    گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟

    و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟


    مرا، که نیست ازین آتشم مگر دودی؟

    فرو گرفت زمین دلم خس و خاشاک


    کجاست آتش شوقت که در دل آویزد؟

    چنان که برگذرد شعله‌ی دلم ز افلاک


    ز شوق در دل من آتشی چنان افروز

    که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک


    اگر بسوخت، عراقی، دل تو زین آتش

    ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #144
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیا، که خانه‌ی دل پاک کردم از خاشاک

    درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

    هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی

    هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک


    کدام دل که ز جور تو دست بر سر نیست؟

    کدام جان که نکرد از جفات بر سر خاک؟


    دلم، که خون جگر می‌خورد ز دست غمت،

    در انتظار تو صد زهر خورده بی تریاک


    کنون که جان به لب آمد مپیچ در کارم

    مکن، که کار من از تو بماند در پیچاک


    نه هیچ کیسه‌بری همچو طره‌ات طرار

    نه هیچ راهزنی همچو غمزه‌ات چالاک


    به طره صید کنی صدهزار دل هر دم

    به غمزه بیش کشی هر نفس دو صد غمناک


    دل عراقی مسکین، که صید لاغر توست

    چو می کشیش میفگن، ببند بر فتراک


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #145
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک

    زمینیان همه دامن کشند بر افلاک

    به من نگر، که به من ظاهر است حسن رخت

    شعاع خور ننماید، اگر نباشد خاک


    دل من آینه‌ی توست، پاک می‌دارش

    که روی پاک نماید، بود چو آینه پاک


    لبت تو بر لب من نه، ببار و بوسه بده

    چو جان من به لب آمد چه می‌کنم تریاک؟


    به تیر غمزه مرا می‌زنی و می‌ترسم

    که بر تو آید تیری که می زنی بی‌باک


    برای صورت خود سوی من نگاه کنی

    برای آنکه به من حسن خود کنی ادراک


    مرا به زیور هستی خود بیارایی

    و گرنه سوی عدم نظر کنی؟حاشاک


    اگر نبودی بر من لباس هستی تو

    ز بی‌نیازی تو کردمی گریبان چاک


    مده ز دست به یک بارگی عراقی را

    کف تو نیست محیطی که رد کند خاشاک


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #146
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تنگ آمدم از وجود خود، تنگ

    ای مرگ، به سوی من کن آهنگ

    بازم خر ازین غم فراوان

    فریاد رسم ازین دل تنگ


    تا چند آخر امید یابیم؟

    تا کی به امید بوی یا رنگ؟


    کی بود که ز خود خلاص یابم

    فارغ گردم ز نام و از ننگ؟


    افتادم در خلاب محنت

    افتان خیزان، چو لاشه‌ی لنگ


    گر بر در دوست راه جویم

    یک گام شود هزار فرسنگ


    ور جانب خود کنم نگاهی

    در دیده‌ی من فتد دو صد سنگ


    ور در ره راستی روم راست

    چون در نگرم، روم چو خرچنگ


    ور زانکه به سوی گل برم دست

    آید همه زخم خار در چنگ


    دارم گله‌ها، ولی نه از دوست

    از دشمن پر فسون و نیرنگ


    با دوست مرا همیشه صلح است

    با خود بود، ار بود مرا جنگ


    این جمله شکایت از عراقی است

    کو بر تن خود نگشت سرهنگ


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #147
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در جام جهان نمای اول

    شد نقش همه جهان ممثل

    خورشید وجود بر جهان تافت

    گشت آن همه نقش‌ها مشکل


    یک روی و هزار آینه بیش

    یک مجمل و این همه مفصل!


    بگذر تو ازین قیود مشکل

    تا مشکل تو همه شود حل


    هست این همه نقش‌ها و اشکال

    نقش دومین چشم احول


    در نقش دوم اگر ببینی

    رخساره‌ی نقشبند اول


    معلوم کنی که اوست موجود

    یابی همه چیزها مخیل


    اشکال عراقی ار نبودی

    گشتی همه مشکلات منحل


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #148
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای دیده، بدار ماتم دل

    کو در خطری فتاد مشکل

    خون شد ز فراق یار و از یار

    جز خون جگر دگر چه حاصل؟


    عمری بتپید بر در یار

    آن خسته جگر، چو مرغ بسمل


    چون دید به عاقبت که دلدار

    در خانه‌ی او نکرد منزل


    دل در پی وصل یار جان داد

    و آن یار نشد، دریغ، حاصل


    بر خاک درش فتاد و جان داد

    آن قطره‌ی خون، که خوانیش دل


    چون یاور نیست بخت با ما

    از بهر چه می‌سرشتمان گل؟


    ای کاش که بود ما نبودی!

    کز بودن ماست کار باطل


    ای یار، مبر ز من به یک بار

    پیوسته ازین شکسته مگسل


    در بحر فراق تو فتادم

    دریاب، مگر فتم به ساحل


    مگذار که هم چنین بماند

    بیچاره عراقی از تو غافل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #149
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مبند، ای دل، بجز در یار خود دل

    امید از هر که داری جمله بگسل

    ز منزلگاه دونان رخت بربند

    ورای هر دو عالم جوی منزل


    برون کن از درون سودای گیتی

    ازین سودا بجز سودا چه حاصل؟


    منه دل بر چنین محنت سرایی

    که هرگز زو نیابی راحت دل


    دل از جان و جهان بردار کلی

    نخست آنگه قدم زن در مراحل


    که راهی بس خطرناک است و تاریک

    که کاری سخت دشوار است و مشکل


    نمی‌بینی چو روی دوست، باری

    حجابی پیش روی خود فروهل


    ز شوق او تپان می‌باش پیوست

    میان خاک و خون، چون مرغ بسمل


    چو روی حق نبینی دیده بر دوز

    نباید دید، باری، روی باطل


    تو هم بربند بار خود از آنجا

    که همراهانت بربستند محمل


    قدم بر فرق عالم نه، عراقی،

    نمانی تا درینجا پای در گل


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #150
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل

    تا به شادی مجلس آراید درو سلطان دل

    هم ز حسن خود پدید آرد بهشت آباد جان

    هم به روی خود برآراید نگارستان دل


    در سرای دل چو سلطان حقیقت بار داد

    صف زدند ارواح عالم گرد شادروان دل


    جسم چبود؟ پرده‌ای پرنقش بر درگاه جان

    جان چه باشد؟ پرده‌داری بر در جانان دل


    عقل هر دم نامه‌ای دیگر نویسد نزد جان

    تا بود فرمان نویسی در بر دیوان دل


    مرغ همت برتر از فردوس اعلی زان پرد

    تا مگر یابد نسیم روضه‌ی رضوان دل


    حسن بی‌پایان دل گرد جهان ظاهر شود

    هر که را چشمی بود باشد چو جان حیران دل


    خضر جان گرد سرابستان دل گردد مدام

    تا خورد آب حیات از چشمه‌ی حیوان دل


    سر بر آر از جیب وحدت، تا ببینی آشکار

    صدره‌ی نه توی عالم کوته از دامان دل


    ظاهر و باطن نگه کن، اول و آخر ببین

    تا تو را روشن شود کز چیست چار ارکان دل


    طاق ایوانش خم ابروی جانان من است

    قبله‌ی جان من آمد زین قبل ایوان دل


    تا به رنگ خود برآرد هر که یابد در جهان

    شعله‌ای هر دم برافروزد رخ تابان دل


    چون نگار من به هر رنگی بر آید هر زمان

    لاجرم هر دم دگرگون می‌شود الوان دل


    خود دو عالم در محیط دل کم از یک شبنم است

    کی پدید آید نمی در بحر بی‌پایان دل؟


    از بهشت و زینت او در جهان رنگی بود

    کان بهشت آراستند، اعنی سرابستان دل


    بر بساط دل سماط عیش گستردند، لیک

    در جهان صاحبدلی کو تا شود مهمان دل؟


    حیف نبود در جهان خوانی چنین آراسته

    وانگهی ما بیخبر از حسن و از احسان دل؟


    از ثنای دل عراقی عاجز آمد بهر آنک

    هر کمالی کان بیندیشد بود نقصان دل


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 15 از 16 نخستنخست ... 5111213141516 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/