صفحه 13 از 16 نخستنخست ... 3910111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 121 تا 130 , از مجموع 152

موضوع: دیوان اشعارعراقی

  1. #121
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نیم چون یک نفس بی غم دلم خون خوار اولی‌تر

    ندارم چون دلی خرم، تنی بیمار اولی‌تر

    نیابد هر که دلداری، چو من زار و حزین اولی

    نبیند هر که غمخواری، چو من غمخوار اولی‌تر


    دلی کز یار خود بویی نیابد تن دهد بر باد

    چنین دل در کف هجران اسیر و زار اولی‌تر


    وصال او نمی‌یابم، تن اندر هجر او دارم

    به شادی چون نیم لایق، مرا تیمار اولی‌تر


    چو درد او بود درمان، تن من ناتوان خوشتر

    چو زخم او شود مرهم، دلم افگار اولی‌تر


    چو روزی من از وصلش همه تیمار و غم باشد

    به هر حالی مرا درد و غم بسیار اولی‌تر


    دلا، چون عاشق یاری، به درد او گرفتاری

    همی کن ناله و زاری، که عاشق زار اولی‌تر


    هر آنچه آرزو داری برو از درگه او خواه

    ز هر در، کان زند مفلس، در دلدار اولی‌تر


    عراقی، در رخ خوبان جمال یار خود می‌بین

    نظر چون می‌کنی باری به روی یار اولی‌تر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #122
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سر به سر از لطف جانی ای پسر

    خوشتر از جان چیست؟ آنی ای پسر

    میل دل‌ها جمله سوی روی توست

    رو که شیرین دلستانی ای پسر


    زان به چشم من درآیی هر زمان

    کز صفا آب روانی ای پسر


    از می حسن ار چه سرمستی، مکن

    با حریفان سرگرانی ای پسر


    وعده ای می ده، اگر چه کج بود

    کز بهانه درنمانی ای پسر


    بر لب خود بوسه زن، آنگه ببین

    ذوق آب زندگانی ای پسر


    زان شدم خاک درت کز جام خود

    جرعه‌ای بر من فشانی ای پسر


    از لطیفی می‌نماند کس به تو

    زان یقینم شد که جانی ای پسر


    گوش جان‌ها پر گهر در حضرتت

    کز سخن در می‌چکانی ای پسر


    در دل و چشمم، ز حسن و لطف خویش

    آشکارا و نهانی ای پسر


    نیست در عالم عراقی را دمی

    بی لب تو زندگانی ای پسر


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #123
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟

    یا سرشته آب حیوان با شکر؟

    نی خطا گفتم: کجا لذت دهد

    آب حیوان پیش آن لب یا شکر؟


    کس نگوید نوش جان‌ها را نبات

    کس نخواند جان شیرین را شکر


    لعل تو شکر توان گفت، ار بود

    کوثر و تسنیم جان افزا شکر


    قوت جان است و حیات جاودان

    نیست یار لعل تو تنها شکر


    ای به رشک از لعل تو آب حیات

    وی خجل زان لعل شکرخا شکر


    وامق ار دیدی لب شیرین تو

    خود نجستی از لب عذرا شکر


    نام تو تا بر زبان ما گذشت

    می‌گدازد در دهان ما شکر


    از لب و دندان تو در حیرتم

    تا گهر چون می‌کند پیدا شکر؟


    تا دهانت شکرستان گشت و لب

    در جهان تنگ است چون دلها شکر


    من چرا سودایی لعلت شدم

    از مزاج ار می‌برد سودا شکر؟


    گرد لعل تو همی گردد نبات

    نی، طمع دارد از آن لبها شکر


    گرد بر گرد لب شیرین تو

    طوطیان بین جمله سر تا پا شکر


    لعل و گفتار تو با هم در خور است

    باشد آری نایب حلوا شکر


    طبع من شیرین شد از یاد لبت

    ای عجب، چون می‌شود دریا شکر؟


    لفظ شیرین عراقی چون لبت

    می‌فشاند در سخن هر جا شکر


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #124
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر

    چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر

    مانده در تیه فراقم، رهنمایا، ره نمای

    غرقه‌ی دریای هجرم، دستگیرا، دست گیر


    در دل زارم نظر کن، کز غمت آمد به جان

    چاره کن، جانا، که شد در دست هجرانت اسیر


    سوی من بنگر، که عمری بر امید یک نظر

    مانده‌ام چون خاک بر خاک درت خوار و حقیر


    از تو بو نایافته، نه راحتی دیده ز عمر

    ساخته با درد بی‌درمان تو، مسکین فقیر


    دل که سودای تو می‌پخت آرزویش خام ماند

    کو تنور آرزو تا اندر او بندم فطیر؟


    دایه‌ی مهرت به شیر لطف پرورده است جان

    شیرخواره چون زید، کش باز گیرد دایه شیر؟


    ز آفتاب مهر بر دل سایه افگن، تا شود

    در هوای مهر روی تو چو ذره مستنیر


    گر فتد بر خاک تیره پرتو عکس رخت

    گردد اندر حال هر ذره چو خورشید منیر


    وز نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد

    خوشتر از خلد برین گردد درک‌های سعیر


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #125
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بر درت افتاده‌ام خوار و حقیر

    از کرم، افتاده‌ای را دست گیر

    دردمندم، بر من مسکین نگر

    تا شود درد دلم درمان پذیر


    از تو نگریزد دل من یک زمان

    کالبد را کی بود از جان گزیر؟


    دایه‌ی لطفت مرا در بر گرفت

    داد جای مادرم صد گونه شیر


    چون نیابم بوی مهرت یک نفس

    از دل و جانم برآید صد نفیر


    دل، که با وصلت چنان خو کرده بود

    در کف هجرت کنون مانده است اسیر


    باز هجرت قصد جانم می‌کند

    کشته‌ای را بار دیگر کشته گیر


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #126
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به دست غم گرفتارم، بیا ای یار، دستم گیر

    به رنج دل سزاوارم، مرا مگذار، دستم گیر

    یکی دل داشتم پر خون، شد آن هم از کفم بیرون

    چو کار از دست شد بیرون، بیا ای یار، دستم گیر


    ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم

    از آن دم کز تو واماندم شدم بیمار، دستم گیر


    کنون در حال من بنگر: که عاجز گشتم و مضطر

    مرا مگذار و خود مگذر، درین تیمار دستم گیر


    به جان آمد دلم، ای جان، ز دست هجر بی‌پایان

    ندارم طاقت هجران، به جان، زنهار، دستم گیر


    همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو

    ندیدم رنگ روی تو، از آنم زار، دستم گیر


    چو کردی حلقه در گوشم، مکن آزاد و مفروشم

    مکن جانا فراموشم، ز من یاد آر، دستم گیر


    شنیدی آه و فریادم، ندادی از کرم دادم

    کنون کز پا درافتادم، مرا بردار، دستم گیر


    نیابم در جهان یاری، نبینم غیر غم‌خواری

    ندارم هیچ دلداری، تویی دلدار، دستم گیر


    عراقی، چون نه‌ای خرم، گرفتاری به دست غم

    فغان کن بر درش هر دم، که ای غمخوار، دستم گیر


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #127
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بی‌دلی را بی سبب آزرده گیر

    خاکساری را به خاک اسپرده گیر

    خسته‌ای از جور عشقت کشته دان

    واله‌ای از عشق رویت مرده گیر


    گر چنین خواهی کشیدن تیغ غم

    جانم اندر تن چون خون افسرده گیر


    چند خواهی کرد ازین جور و ستم؟

    بی‌دلی از غم به جان آزرده گیر


    برده‌ای، هوش دلم، اکنون مرا

    نیم جانی مانده وین هم برده گیر


    گر بخواهی کرد تیمار دلم

    از غم و تیمار جانم خرده گیر


    ور عراقی را تو ننوازی کنون

    عالمی از بهر او آزرده گیر


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #128
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای مطرب درد، پرده بنواز

    هان! از سر درد در ده آواز

    تا سوخته‌ای دمی بنالد

    تا شیفته‌ای شود سرافراز


    هین! پرده بساز و خوش همی سوز

    کان یار نشد هنوز دمساز


    دلدار نساخت، چون نسوزم؟

    سوزم، چو نساخت محرم راز


    ماتم زده‌ام، چرا نگریم؟

    محنت زده‌ام، چه می‌کنم ناز؟


    ای یار، بساز تا بسوزم

    یا با سوزم بساز و بنواز


    یک جرعه ز جام عشق در ده

    تا بو که رهانیم ز خود باز


    ور سوختن من است رایت

    من ساخته‌ام، بسوز و بگداز


    گر یار نساخت، ای عراقی،

    خیز از سر سوز نوحه آغاز


    در درد گریز، کوست همدم

    با سوز بساز، کوست همساز


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #129
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون تو کردی حدیث عشق آغاز

    پس چرا قصه شد دگرگون باز؟

    من ز عشق تو پرده بدریده

    تو نشسته درون پرده به ناز


    تو ز من فارغ و من از غم تو

    کرده هر لحظه نوحه‌ای آغاز


    من چو حلقه بمانده بر در تو

    کرده‌ای در به روی بنده فراز


    آمدم با دلی و صد زاری

    بر در لطف تو، ز راه نیاز


    من از آن توام، قبولم کن

    از ره لطف یکدمم بنواز


    آمدم بر درت به امیدی

    ناامیدم ز در مگردان باز


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #130
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از غم عشقت جگر خون است باز

    خود بپرس از دل که او چون است باز؟

    هر زمان از غمزه‌ی خونریز تو

    بر دل من صد شبیخون است باز


    تا سر زلف تو را دل جای کرد

    از سرای عقل بیرون است باز


    حال دل بودی پریشان پیش ازین

    نی چنین درهم که اکنون است باز


    از فراق تو برای درد دل

    صد بلا و غصه معجون است باز


    تا جگر خون کردی، ای جان، ز انتظار

    روزی دل، بی‌جگر خون است باز


    از برای دل ببار، ای دیده خون

    زان که حال او دگرگون است باز


    گر چه می‌کاهد غم تو جان و دل

    لیک مهرت هر دم افزون است باز


    من چو شادم از غم و تیمار تو

    پس عراقی از چه محزون است باز؟


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 13 از 16 نخستنخست ... 3910111213141516 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/