1 44332177615258292230

(ادامه دعای ابوحمزه ثمالی)

سَيِّدى، اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبى،
اى آقاى من، محبت دنيا را از دلم بيرون كن

وَاجْمَعْ بَيْنى وَبَيْنَ الْمُصْطَفى وَآلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ،
و جمع كن ميان من و ميان (پيامبرت حضرت) مصطفى و آلش برگزيدگان خلقت

وَخاتَمِ النَّبِيّينَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ،
و خاتم پيمبران محمد صلى الله عليه و آله

وَانْقُلْنى اِلى دَرَجَةِ الَّتوْبَةِ اِلَيْكَ،
و مرا به درجه توبه و بازگشت بسويت برسان

وَاَعِنّى بِالْبُكآءِ عَلى نَفْسى،
و ياريم ده به گريه كردن بر خويشتن

فَقَدْ اَفْنَيْتُ بِالتَّسْويفِ وَالْأمالِ عُمْرى،
زيرا كه من عمرم را به امروز و فردا كردن و آرزوها گذراندم

وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْأيِسينَ مِنْ خَيْرى،
و درآمده ام در جايگاه نااميدان از خير خودم

فَمَنْ يَكوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّى،
پس كيست كه بدحال تر از من باشد

اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى اِلى قَبْرى،
اگر من بر اين حال بسوى قبرم منتقل گردم

لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتى ، وَلَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتى،
زيرا كه آماده اش نكرده ام براى خوابيدنم و فرش نكرده ام آنرا به عمل صالح براى آرميدنم

وَمالى لا اَبْكى وَلا اَدْرى اِلى ما يَكوُنُ مَصيرى،
و چرا گريه نكنم در صورتى كه نمى دانم به چه سرنوشتى دچار گردم

وَاَرى نَفْسى تُخادِعُنى وَاَيَّامى تُخاتِلُنى،
من نفس خود را چنان بينم كه با من نيرنگ زند و روزگارم را كه مرا بفريبد

وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسى اَجْنِحَةُ الْمَوْتِ،
در حالى كه مرگ بالهاى خود را بر سرم گسترده

فَمالى لا اَبْكى؟
پس چرا گريه نكنم؟

اَبْكى لِخُروُجِ نَفْسى،
گريه كنم براى جان دادنم

اَبْكى لِظُلْمَةِ قَبْرى
گريه كنم براى تاريكى قبرم

اَبْكى لِضيقِ لَحَدى،
گريه كنم براى تنگى لحدم

اَبْكى لِسُؤالِ مُنْكَرٍ وَنَكيرٍ اِيَّاىَ،
گريه كنم براى سؤال نكير و منكر از من

اَبْكى لِخُروُجى مِنْ قَبْرى عُرْياناً ذَليلاً حامِلاً ثِقْلى عَلى ظَهْرى،
گريه كنم براى بيرون آمدنم از قبر برهنه و خوار كه بار سنگينم را به پشتم بار كرده

اَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ يَمينى وَاُخْرى عَنْ شِمالى،
يكبار از طرف راستم بنگرم و بار ديگر از طرف چپ

اِذِ الْخَلائِقُ فى شَاْنٍ غَيْرِ شَاْنى،
و هريك از خلايق را در كارى غير از كار خود ببينم

لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاْنٌ يُغْنيهِ
براى هر يك از آنها در آن روز كارى است كه به خود مشغولش دارد

وُجوُهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ،
چهره هايى در آن روز گشاده و خندان و شادمانند

وَ وُجوُهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ وَذِلَّةٌ،
و چهره هايى در آن روز غبارآلود است و سياهى و خوارى آنها را فراگرفته

سَيِّدى عَلَيْكَ مُعَوَّلى وَمُعْتَمَدى وَرَجآئى وَتَوَكُّلى، وَبِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقى،
اى آقاى من بر تو است تكيه و اعتماد و اميد و توكلم و به رحمت تو آويخته ام،

تُصيبُ بِرَحْمَتِكَ مَنْ تَشآءُ، وَتَهْدى بِكَرامَتِكَ مَنْ تُحِبُّ،
به رحمت خود رسانى هركه را خواهى و به كرامتت راهنمايى كنى هر كه را دوست دارى

فَلَكَ الْحَمْدُ عَلى ما نَقَّيْتَ مِنَ الشِّرْكِ قَلْبى،
پس ستايش تو را است بر اينكه دلم را از آلودگى شرك پاك كردى

وَلَكَ الْحَمْدُ عَلى بَسْطِ لِسانى،
و براى تو است ستايش براى باز كردنت زبانم را،

اَفَبِلِسانى هذَا الْكالِّ اَشْكُرُكَ اَمْ بِغايَةِ جَُهْدى فى عَمَلى اُرْضيكَ،
آيا به اين زبان كُندم سپاس تو را گويم يا با نهايت كوششم در كردارم تو را خوشنود سازم؟

وَما قَدْرُ لِسانى يا رَبِّ فى جَنْبِ شُكْرِكَ
و چه ارزشى دارد زبانم پروردگارا در برابر سپاس تو؟

وَما قَدْرُ عَمَلى فى جَنْبِ نِعَمِكَ وَاِحْسانِكَ، [اِلَىَ ]
و چه ارزشى دارد كردارم در كنار نعمتهايت و احسانى كه به من كردى؟

اِلهى اِنَ جوُدَكَ بَسَطَ اَمَلى، وَشُكْرَكَ قَبِلَ عَمَلى،
خدايا براستى بخشش تو آرزويم را گسترانيد و شكر تو كردارم را پذيرفت

سَيِّدى اِلَيْكَ رَغْبَتى، وَاِلَيْكَ رَهْبَتى
آقاى من اشتياق من بسوى تو است و هراسم از تو است

وَاِلَيْكَ تَاْميلى، وَقَدْ ساقَنى اِلَيْكَ اَمَلى،
و آرزو و اميدم بسوى تو است و آرزويم مرا بسوى تو كشانده

وَعَلَيْكَ يا واحِدى عَكَفَتْ هِمَّتى،
و همتم اى خداى يگانه من بدرگاه تو نشيمن كرده

وَفيما عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتى،
و در آنچه پيش تو است (جامه) شوقم (دامن) گسترده

وَلَكَ خالِصُ رَجآئى وَخَوْفى
و اميد خالص و ترسم تنها از تو است

وَبِكَ اَنَِسَتْ مَحَبَّتى، وَاِلَيْكَ اَلْقَيْتُ بِيَدى،
و به تو محبتم انس گرفته و دست به جانب تو انداخته ام

وَبِحَبْلِ طاعَتِكَ مَدَدْتُ رَهْبَتى،
و به ريسمان اطاعت تو بند كردم ترسم را

[يا] مَوْلاىَ بِذِكْرِكَ عاشَ قَلْبى، وَبِمُناجاتِكَ بَرَّدْتُ اَلَمَ الْخَوْفِ عَنّى،
اى مولاى من به ياد تو دلم زنده است و به راز و نياز تو سوزش ترسم را تسكين بخشم

فَيا مَوْلاىَ وَيا مُؤَمَّلى، وَيا مُنْتَهى سُؤْلى،
پس اى مولاى من و اى آرزويم و اى آخرين سرحد خواسته ام

فَرِّقْ بَيْنى وَبَيْنَ ذَنْبِىَ الْمانِعِ لى مِنْ لُزُومِ طاعَتِكَ،
ميان من و گناهم را كه مانع از ملازمت اطاعت تو است جدايى بينداز

فَاِنَّما اَسْئَلُكَ لِقَديمِ الرَّجآءِ فيكَ وَعَظيمِ الطَّمَعِ مِنْكَ،
و اين خواهشى كه من از تو مى كنم به خاطر همان اميد ديرينه ايست كه به تو دارم و براى آن طمع بزرگى است كه درباره ات دارم

الَّذى اَوْجَبْتَهُ عَلى نَفْسِكَ مِنَ الرَّاْفَةِ وَالرَّحْمَةِ
كه تو رأفت و مهربانى را براى بندگانت بر خود فرض كرده اى

فَالْأَمْرُ لَكَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ،
پس امر و فرمان از آن تو است يگانه اى كه شريك ندارى

وَالْخَلْقُ كُلُّهُمْ عِيالُكَ وَفى قَبْضَتِكَ، وَكُلُّشَىْ ءٍ خاضِعٌ لَكَ،
و خلائق همگى جيره خوار تو و در قبضه اقتدار تو و خاضع درگاه توأند

تَبارَكْتَ يا رَبَّ الْعالَمينَ،
برترى اى پروردگار جهانيان

(ادامه دارد...)

1 44332177615258292230