صفحه 9 از 16 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 152

موضوع: دیوان اشعارعراقی

  1. #81
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن را که چو تو نگار باشد

    با خویشتنش چه کار باشد؟

    ناخوش نبود کسی که او را

    یاری چو تو در کنار باشد


    ناخوش چو منی بود که پیوست

    دل خسته و جان فگار باشد


    مزار ز من، اگر بنالم

    ماتم‌زده سوکوار باشد


    وان دیده که او ندید رویت

    شاید اگر آشکار باشد


    آن کس که جدا فتاد از تو

    دور از تو همیشه زار باشد


    بیچاره کسی که در دو عالم

    جز تو دگریش یار باشد


    خرم دل آن کسی که او را

    اندوه تو غمگسار باشد


    تا کی دلم، ای عزیز چون جان

    بر خاک در تو خوار باشد؟


    نامد گه آن که خسته‌ای را

    بر درگه وصل بار باشد؟


    تا چند دل عراقی آخر

    در زحمت انتظار باشد؟


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #82
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تا بر قرار حسنی دل بی‌قرار باشد

    تا روی تو نبینم جان سوکوار باشد

    تا پیش تو نمیرد جانم نگیرد آرام

    تا بوی تو نیابد دل بی‌قرار باشد


    جانا، ز عشق رویت جانم رسید بر لب

    تا کی ز آرزویت بیچاره زار باشد؟


    آن را مخواه بی‌دل کو بی‌تو جان نخواهد

    آن را مدار دشمن کت دوستدار باشد


    درمان اگر نداری، باری به درد یاد آر

    کز دوست هرچه آید آن یادگار باشد


    با درد خوش توان بود عمری به بوی درمان

    با غم بسر توان برد گر غمگسار باشد


    خواهی بساز کارم، خواهی بسوز جانم

    با کار پادشاهان ما را چه کار باشد؟


    از انتظار وصلت آمد به جان عراقی

    تا کی غریب و خسته در انتظار باشد؟


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #83
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیده‌ی بختم، دریغا کور شد

    دل نمرده، زنده اندر گور شد

    دست گیر ای دوست این بخت مرا

    تا نبیند دشمنم کو کور شد


    بارگاه دل، که بودی جای تو

    بنگر اکنون جای مار و مور شد


    بی‌لب شیرینت عمرم تلخ گشت

    شوربختی بین که: عیشم شور شد


    دل قوی بودم به امید تو، لیک

    دل ندادی، خسته زان بی‌نور شد


    شور عشقت تا فتاد اندر جهان

    چون دل من عالمی پر شور شد


    عارت آمد از عراقی، لاجرم

    بی‌تو، مسکین، بی‌نوا و عور شد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #84
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    من مست می عشقم هشیار نخواهم شد

    وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

    امروز چنان مستم از باده‌ی دوشینه

    تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد


    تا هست ز نیک و بد در کیسه‌ی من نقدی

    در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد


    آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری

    جز بر در میخانه این بار نخواهم شد


    از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن

    از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد


    از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت

    وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد


    چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند

    چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد


    تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم

    تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد


    چون ساخته‌ی دردم در حلقه نیارامم

    چون سوخته‌ی عشقم در نار نخواهم شد


    تا هست عراقی را در درگه او باری

    بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #85
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟

    ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟


    روی او دیدم سر زلفش چرا آشفته گشت ؟

    گر نبیند بلبل شوریده، گلزاری چه شد؟


    چشم او با جان من گر گفته رازی، گو، بگوی

    حال بیماری اگر پرسید بیماری چه شد؟


    دشمنم با دوستان گوید: فلانی عاشق است

    عاشقم بر روی خوبان، عاشقم، آری چه شد؟


    در سر سودای عشق خوبرویان شد دلم

    وز چنان زلف ار ببستم نیز زناری چه شد؟


    گر گذشتم بر در میخانه ناگاهی چه باک؟

    گر به پیران سر شکستم توبه یکباری چه شد؟


    چون شدم مست از شراب عشق، عقلم گو: برو

    گر فرو شست آب حیوان نقش دیواری چه شد؟


    گر میان عاشق و معشوق جرمی رفت رفت

    تو نه معشوقی نه عاشق، مر تو را باری چه شد؟


    زاهدی را کز می و معشوق رنگی نیست نیست

    گر کند بر عاشقان هر لحظه انکاری چه شد؟


    های و هوی عاشقان شد از زمین بر آسمان

    نعره‌ی مستان اگر نشنید هشیاری چه شد؟


    از خمستان نعره‌ی مستان به گوش من رسید

    رفتم آنجا تا ببینم حال میخواری چه شد؟


    دیدم اندر کنج میخانه عراقی را خراب

    گفتم: ای مسکین، نگویی تا تو را باری چه شد؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #86
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ناگه بت من مست به بازار برآمد

    شور از سر بازار به یکبار برآمد


    بس دل که به کوی غم او شاد فروشد

    بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد


    در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد

    مؤمن ز دل و گبر و ز زنار برآمد


    در کوی خرابات جمالش نظر افگند

    شور و شغبی از در خمار برآمد


    در وقت مناجات خیال رخش افروخت

    فریاد و فغان از دل ابرار برآمد


    یک جرعه ز جام لب او می‌زده‌ای یافت

    سرمست و خرامان به سر دار برآمد


    در سوخته‌ای آتش شمع رخش افتاد

    از سوز دلش شعله‌ی انوار برآمد


    باد در او سر آتش گذری کرد

    از آتش سوزان گل بی خوار برآمد


    ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت

    صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد


    باد سحر از خاک درش کرد حکایت

    صد ناله‌ی زار از دل بیمار برآمد


    کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟

    کز بوک و مگر جان خریدار برآمد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #87
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ناگه بت من مست به بازار برآمد

    شور از سر بازار به یکبار برآمد

    مانا به کرشمه سوی او باز نظر کرد

    کین شور و شغب از سر بازار برآمد


    با اهل خرابات ندانم چه سخن گفت؟

    کاشوب و غریو از در خمار برآمد


    در صومعه ناگاه رخش پرده برانداخت

    فریاد و فغان از دل ابرار برآمد


    آورد چو در کار لب و غمزه و رخسار

    جان و دل و چشم همه از کار برآمد


    تا جز رخ او هیچ کسی هیچ نبیند

    در جمله صور آن بت عیار برآمد


    هر بار به رنگی بت من روی نمودی

    آن بار به رنگ همه اطوار برآمد


    و آن شیفته کز زلف و قدش دار و رسن یافت

    بگرفت رسن، خوش به سر دار برآمد


    فی‌الجمله برآورد سر از جیب بزودی

    هر دم به لباسی دگر آن یار برآمد


    و آن سوخته کاتش همه تاب رخ او دید

    زو دعوی «النار ولاالعار» برآمد


    المنةلله که پس از منت بسیار

    مقصود و مرادم ز لب یار برآمد


    دور از لب و دندان عراقی همه کامم

    زان دو لب شیرین شکر بار برآمد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #88
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد

    خوشی درو بنگر، کز ره دراز آمد

    به لطف، کار دل مستمند خسته بساز

    که خستگان را لطف تو در کارساز آمد


    چه باشد ار بنوازی نیازمندی را؟

    که با خیال رخت دم به دم به راز آمد


    چه کرده‌ام که ز درگاه وصل جان افزا

    نصیب خسته دلم هجر جانگداز آمد؟


    بر آستان درت صدهزار دل دیدم

    مگر که خاک سر کوت دلنواز آمد؟


    غبار خاک درت بر سر کسی که نشست

    ز سروران جهان گشت و سرفراز آمد


    به هر طرف که شدم تا که شاد بنشینم

    غم تو پیش دل من دو اسبه باز آمد


    به روی خرم تو شادمان نشد افسوس!

    دل عراقی از آن دم که عشقباز آمد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #89
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیا، که بی‌رخ زیبات دل به جان آمد

    بیا، که بی‌تو همه سود من زیان آمد

    بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت

    بیا، که بی‌تو دلم جمله در میان آمد


    بیا، که خانه‌ی دل گرچه تنگ و تاریک است

    دمی برای دل ما درون توان آمد


    بیا، که غیر تو در چشم من نیامد هیچ

    جز آب دیده که بر چشم من روان آمد


    نگر هر آنچه که بر هیچکس نیامده بود

    برین شکسته دلم از غم تو آن آمد


    دل شکسته‌ام آن لحظه دل ز جان برداشت

    که رسم جور و جفای تو در جهان آمد


    ز جور یار چه نالم؟ که طالع دل من

    چنان که بخت عراقی است همچنان آمد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #90
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد

    بیا، که با غم تو بر نمی‌توان آمد

    بیا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوز

    به جای خرقه دل و دیده در میان آمد


    به چشم مست تو گفتم: دلم به جان آید

    لب تو گفتا: اینک دلت به جان آمد


    بدید تا نظر از دور ناردان لبت

    بسا که چشم مرا آب در دهان آمد


    نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم

    از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد


    ز روشنایی روی تو در شب تاریک

    نمی‌توان به سر کوی تو نهان آمد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 9 از 16 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/