صفحه 6 از 16 نخستنخست ... 2345678910 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 152

موضوع: دیوان اشعارعراقی

  1. #51
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با شمع روی خوبان پروانه‌ای چه سنجد؟

    با تاب موی جانان دیوانه‌ای چه سنجد؟

    در کوی عشقبازان صد جای جوی نیرزد

    تن خود چه قیمت آرد؟ویرانه‌ای چه سنجد؟


    با عاشقان شیدا، سلطان کجا برآید؟

    در پیش آشنایان بیگانه‌ای چه سنجد؟


    در رزم پاکبازان عالم چه قدر دارد؟

    در بزم بحر نوشان پیمانه‌ای چه سنجد؟


    از صدهزار خرمن یک دانه است عالم

    با صدهزار عالم پس دانه‌ای چه سنجد؟


    چون عشق در دل آمد، آنجا خرد نیامد

    چون شاه رخ نماید فرزانه‌ای چه سنجد؟


    گرچه عراقی، از عشق، فرزانه‌ی جهان شد

    آنجا که این حدیث است افسانه‌ای چه سنجد؟


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #52
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با عشق عقل‌فرسا دیوانه‌ای چه سنجد؟

    با شمع روی زیبا پروانه‌ای چه سنجد؟

    پیش خیال رویت جانی چه قدر دارد؟

    با تاب بند مویت دیوانه‌ای چه سنجد؟


    با وصل جان‌فزایت جان را چه آشنایی؟

    در کوی آشنایی بیگانه‌ای چه سنجد؟


    چون زلف برفشانی عالم خراب گردد

    دل خود چه طاقت آرد؟ویرانه‌ای چه سنجد؟


    گرچه خوش است و دلکش کاشانه‌ای است جنت

    در جنت حسن رویت کاشانه‌ای چه سنجد؟


    با من اگر نشینی برخیزم از سر جان

    پیش بهشت رویت غم خانه‌ای چه سنجد


    گیرم که خود عراقی، شکرانه، جان فشاند

    در پیش آن چنان رو، شکرانه‌ای چه سنجد؟


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #53
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با عشق قرار در نگنجد

    جز ناله‌ی زار در نگنجد

    با درد تو دردسر نباشد

    با باده خمار در نگنجد


    من با تو سزد که در نگنجم

    با دیده غبار در نگنجد


    در دل نکنی مقام یعنی

    با قلب عیار در نگنجد


    در دیده خیال تو نیاید

    با آب نگار در نگنجد


    بوسی ندهی به طنز و گویی:

    با بوسه کنار در نگنجد


    با چشم تو شاید ار ببینم

    با جام خمار در نگنجد


    آنجا که منم تو هم نگنجی

    با لیل نهار در نگنجد


    شد عار همه جهان عراقی

    با فخر تو عار در نگنجد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #54
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با عشق تو ناز در نگنجد

    جز درد و نیاز در نگنجد

    با درد تو درد در نیاید

    با سوز تو ساز در نگنجد


    بیچاره کسی که از در تو

    دور افتد و باز در نگنجد


    با داغ غمت درون سینه

    جز سوز و گداز در نگنجد


    با عشق حقیقتی به هر حال

    سودای مجاز در نگنجد


    در میکده با حریف قلاش

    تسبیح و نماز در نگنجد


    در جلوه‌گه جمال حسنت

    خوبی ایاز در نگنجد


    با یاد لب تو در خیالم

    اندیشه‌ی گاز در نگنجد


    آنجا که رود حدیث وصلت

    یک محرم راز در نگنجد


    وآندم که حدیث زلفت افتد

    جز شرح دراز در نگنجد


    چه ناز کنی عراقی اینجا؟

    جان باز، که ناز در نگنجد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #55
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجد

    رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد

    جولانگه جلالت در کوی دل نباشد

    خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد


    سودای زلف و خالت جز در خیال ناید

    اندیشه‌ی وصالت جز در گمان نگنجد


    در دل چو عشقت آید، سودای جان نماند

    در جان چو مهرت افتد، عشق روان نگنجد


    دل کز تو بوی یابد، در گلستان نپوید

    جان کز تو رنگ بیند، اندر جهان نگنجد


    پیغام خستگانت در کوی تو که آرد؟

    کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد


    آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد

    مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد


    بخشای بر غریبی کز عشق تو بمیرد

    وآنگه در آستانت خود یک زمان نگنجد


    جان داد دل که روزی کوی تو جای یابد

    نشناخت او که آخر جایی چنان نگنجد


    آن دم که با خیالت دل راز عشق گوید

    گر جان شود عراقی، اندر میان نگنجد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #56
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    امروز مرا در دل جز یار نمی‌گنجد

    وز یار چنان پر شد کاغیار نمی‌گنجد

    در چشم پر آب من جز دوست نمی‌آید

    در جان خراب من جز یار نمی‌گنجد


    این لحظه از آن شادم کاندر دل تنگ من

    غم جای نمی‌گیرد، تیمار نمی‌گنجد


    این قطره‌ی خون تا یافت از لعل لبش رنگی

    از شادی آن در پوست چون نار نمی‌گنجد


    رو بر در او سرمست، از عشق رخش، زیراک:

    در بزم وصال او هشیار نمی‌گنجد


    شیدای جمال او در خلد نیرامد

    مشتاق لقای او در نار نمی‌گنجد


    چون پرده براندازد عالم بسر اندازد

    جایی که یقین آید پندار نمی‌گنجد


    از گفت بد دشمن آزرده نگردم، زانک:

    با دوست مرا در دل آزار نمی‌گنجد


    جانم در دل می‌زد، گفتا که: برو این دم

    با یار درین جلوه دیار نمی‌گنجد


    خواهی که درون آیی بگذار عراقی را

    کاندر طبق انوار اطوار نمی‌گنجد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #57
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    امروز مرا در دل جز یار نمی‌گنجد

    تنگ است، از آن در وی اغیار نمی‌گنجد

    در دیده‌ی پر آبم جز یار نمی‌آید

    وندر دلم از مستی جز یار نمی‌گنجد


    با این همه هم شادم کاندر دل تنگ من

    غم چاره نمی‌یابد، تیمار نمی‌گنجد


    جان در تنم ار بی‌دوست هربار نمی‌گنجد

    از غایت تنگ آمد کین بار نمی‌گنجد


    کو جام می عشقش؟ تا مست شوم زیراک:

    در بزم وصال او هشیار نمی‌گنجد


    کو دام سر زلفش؟ تا صید کند دل را

    کاندر خم زلف او دلدار نمی‌گنجد


    چون طره برافشاند این روی بپوشاند

    جایی که یقین آید پندار نمی‌گنجد


    عشقش چو درون تازد جان حجره بپردازد

    آنجا که وطن سازد دیار نمی‌گنجد


    این قطره‌ی خون تا یافت از خاک درش بویی

    از شادی آن در پوست چون نار نمی‌گنجد


    غم گرچه خورد جانم، هم غم نخورم زیراک:

    اندر حرم جانان غمخوار نمی‌گنجد


    تحفه بر دل بردم جان و تن و دین و هوش

    دل گفت: برو، کانجا هر چار نمی‌گنجد


    خواهی که درآیی تو، بگذار عراقی را

    کاندر حرم جانان جز یار نمی‌گنجد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #58
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در حلقه‌ی فقیران قیصر چه کار دارد؟

    در دست بحر نوشان ساغر چه کار دارد؟

    در راه عشقبازان زین حرف‌ها چه خیزد؟

    در مجلس خموشان منبر چه کار دارد؟


    جایی که عاشقان را درس حیات باشد

    ایبک چه وزن آرد؟ سنجر چه کار دارد؟


    جایی که این عزیزان جام شراب نوشند

    آب زلال چبود؟ کوثر چه کار دارد؟


    وآنجا که بحر معنی موج بقا برآرد

    بر کشتی دلیران لنگر چه کار دارد؟


    در راه پاکبازان این حرف‌ها چه خیزد؟

    بر فرق سرفرازان افسر چه کار دارد؟


    آن دم که آن دم آمد، دم در نگنجد آنجا

    جایی که ره برآید، رهبر چه کار دارد؟


    دایم، تو ای عراقی، می‌گوی این حکایت:

    با بوی مشک معنی، عنبر چه کار دارد؟


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #59
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟

    با عشق زلف و خالت ایمان چه کار دارد؟

    با عشق دلگشایت عاشق کجا برآید؟

    با وصل جانفزایت هجران چه کار دارد؟


    در بارگاه دردت درمان چه راه یابد؟

    با جلوه‌گاه وصلت هجران چه کار دارد؟


    با سوز بی‌دلانت مالک چه طاقت آرد؟

    با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟


    گرنه گریخت جانم از پرتو جمالت

    در سایه‌ی دو زلفت پنهان چه کار دارد؟


    چون در پناه وصلت افتاد جان نگویی:

    هجری بدین درازی با جان چه کار دارد؟


    گر در خورت نیابم، شاید، که بر سماطت

    پوسیده استخوانی بر خوان چه کار دارد؟


    آری عجب نباشد گر در دلم نیابی

    در کلبه‌ی گدایان سلطان چه کار دارد؟


    من نیز اگر نگنجم در حضرتت، عجب نیست

    آنجا که آن کمال است نقصان چه کار دارد؟


    در تنگنای وحدت کثرت چگونه گنجد

    در عالم حقیقت بطلان چه کار دارد؟


    گویند نیکوان را نظارگی نباید

    کانجا که درد نبود درمان چه کار دارد؟


    آری، ولی چو عاشق پوشید رنگ معشوق

    آن دم میان ایشان دربان چه کار دارد؟


    جایی که در میانه معشوق هم نگنجد

    مالک چه زحمت آرد؟ رضوان چه کار دارد ؟


    هان! خسته دل عراقی، با درد یار خو کن

    کانجا که دردش آمد درمان چه کار دارد؟


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #60
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟

    با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟

    از سوز بی‌دلانت مالک خبر ندارد

    با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟


    در لعل توست پنهان صدگونه آب حیوان

    از بی‌دلی لب من با آن چه کار دارد؟


    هم دیده‌ی تو باید تا چهره‌ی تو بیند

    کانجا که آن جمال است انسان چه کار دارد؟


    وهم از دهان تنگت هرگز نشان نیاید

    با خاتم سلیمان شیطان چه کار دارد؟


    جان من از لب تو مانا که یافت ذوقی

    ورنه خیال جاوید با جان چه کار دارد؟


    دل می‌تپد که بیند در دیده روی خوبت

    ورنه برید زلفت پنهان چه کار دارد؟


    عاشق گر از در تو نشنید مرحبایی

    چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد؟


    گر بر درت نیایم، شاید که باز پرسند:

    پوسیده استخوانی با خوان چه کار دارد؟


    در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت

    جایی که جان نباشد جانان چه کار دارد؟


    در دل غم عراقی و آنگاه عشق باقی

    در خانه‌ی طفیلی مهمان چه کار دارد؟


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 6 از 16 نخستنخست ... 2345678910 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/