صفحه 5 از 16 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 152

موضوع: دیوان اشعارعراقی

  1. #41
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت

    وگر درمان من سازد، زهی دولت زهی دولت

    ور از لطف و کرم یک ره درآید از درم ناگه

    ز رخ برقع براندازد، زهی دولت زهی دولت


    دل زار من پر غم نبوده یک نفس خرم

    گر از محنت بپردازد، زهی دولت زهی دولت


    فراق یار بی‌رحمت مرا در بوته‌ی زحمت

    گر از این بیش نگدازد، زهی دولت زهی دولت


    چنینم زار نگذارد ، به تیماریم یاد آرد

    ورم از لطف بنوازد، زهی دولت زهی دولت


    ور از کوی فراموشان فراقش رخت بربندد

    وصالش رخت در بازد، زهی دولت زهی دولت


    و گر با لطف خود گوید: عراقی را بده کامی

    که جان خسته دربازد، زهی دولت زهی دولت


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #42
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کی از تو جان غمگینی شود شاد؟

    کی آخر از فراموشی کنی یاد؟

    نپندارم که هجرانت گذارد

    که از وصل تو دلتنگی شود شاد


    چنین دانم که حسنت کم نگردد

    اگر کمتر کند ناز تو بیداد


    ز وصل خود بده کام دل من

    که از بیداد هجر آمد به فریاد


    بیخشای از کرم بر خاکساری

    که در روی تو عمرش رفت بر باد


    نظر کن بر دل امیدواری

    که بر درگاه تو نومید افتاد


    بجز درگاه تو هر در که زد دل

    عراقی را ازان در هیچ نگشاد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #43
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر که را جام می به دست افتاد

    رند و قلاش و می‌پرست افتاد

    دل و دین و خرد زدست بداد

    هر که را جرعه‌ای به دست افتاد


    چشم میگون یار هر که بدید

    ناچشیده شراب، مست افتاد


    وانکه دل بست در سر زلفش

    ماهی‌آسا، میان شست افتاد


    لشکر عشق باز بیرون تاخت

    قلب عشاق را شکست افتاد


    عاشقی کز سر جهان برخاست

    زود با دوستش نشست افتاد


    هر که پا بر سر جهان ننهاد

    همت او عظیم پست افتاد


    سر جان و جهان ندارد آنک:

    در سرش باده‌ی الست افتاد


    وآنکه از دست خود خلاص نیافت

    در ره عشق پای‌بست افتاد


    هان، عراقی، ببر ز هستی خویش

    نیستی بهره‌ات ز هست افتاد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #44
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    باز دل از در تو دور افتاد

    در کف صد بلا صبور افتاد

    نیک نزدیک بود بر در تو

    تا چه بد کرد کز تو دور افتاد


    یا حسد برد دشمن بد دل

    یا مرا دوستی غیور افتاد


    ماتم خویشتن همی دارد

    چون مصیبت زده، ز سور افتاد


    چون ز خاک در تو سرمه نیافت

    دیده‌ام بی‌ضیا و نور افتاد


    جان که یک ذره انده تو بیافت

    در طربخانه‌ی سرور افتاد


    از بهشت رخ تو بی‌خبر است

    تن که در آرزوی حور افتاد


    چون عراقی نیافت راه به تو

    گمرهی گشت و در غرور افتاد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #45
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشق، شوری در نهاد ما نهاد

    جان ما در بوته‌ی سودا نهاد

    گفتگویی در زبان ما فکند

    جستجویی در درون ما نهاد


    داستان دلبران آغاز کرد

    آرزویی در دل شیدا نهاد


    رمزی از اسرار باده کشف کرد

    راز مستان جمله بر صحرا نهاد


    قصه‌ی خوبان به نوعی باز گفت

    کاتشی در پیر و در برنا نهاد


    از خمستان جرعه‌ای بر خاک ریخت

    جنبشی در آدم و حوا نهاد


    عقل مجنون در کف لیلی سپرد

    جان وامق در لب عذرا نهاد


    دم به دم در هر لباسی رخ نمود

    لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد


    چون نبود او را معین خانه‌ای

    هر کجا جا دید، رخت آنجا نهاد


    بر مثال خویشتن حرفی نوشت

    نام آن حرف آدم و حوا نهاد


    حسن را بر دیده‌ی خود جلوه داد

    منتی بر عاشق شیدا نهاد


    هم به چشم خود جمال خود بدید

    تهمتی بر چشم نابینا نهاد


    یک کرشمه کرد با خود، آنچنانک:

    فتنه‌ای در پیر و در برنا نهاد


    کام فرهاد و مراد ما همه

    در لب شیرین شکرخا نهاد


    بهر آشوب دل سوداییان

    خال فتنه بر رخ زیبا نهاد


    وز پی برک و نوای بلبلان

    رنگ و بویی در گل رعنا نهاد


    تا تماشای وصال خود کند

    نور خود در دیده‌ی بینا نهاد


    تا کمال علم او ظاهر شود

    این همه اسرار بر صحرا نهاد


    شور و غوغایی برآمد از جهان

    حسن او چون دست در یغما نهاد


    چون در آن غوغا عراقی را بدید

    نام او سر دفتر غوغا نهاد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #46
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشق شوقی در نهاد ما نهاد

    جان ما را در کف غوغا نهاد

    فتنه‌ای انگیخت، شوری درفکند

    در سرا و شهر ما چون پا نهاد


    جای خالی یافت از غوغا و شور

    شور و غوغا کرد و رخت آنجا نهاد


    نام و ننگ ما همه بر باد داد

    نام ما دیوانه و رسوا نهاد


    چون عراقی را، درین ره، خام یافت

    جان ما بر آتش سودا نهاد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  12. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #47
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بر من، ای دل، بند جان نتوان نهاد

    شور در دیوانگان نتوان نهاد

    های و هویی در فلک نتوان فکند

    شر و شوری در جهان نتوان نهاد


    چون پریشانی سر زلفت کند

    سلسله بر پای جان نتوان نهاد


    چون خرابی چشم مستت می‌کند

    جرم بر دور زمان نتوان نهاد


    عشق تو مهمان و ما را هیچ نه

    هیچ پیش میهمان نتوان نهاد


    نیم جانی پیش او نتوان کشید

    پیش سیمرغ استخوان نتوان نهاد


    گرچه گه‌گه وعده‌ی وصلم دهد

    غمزه‌ی تو، دل بر آن نتوان نهاد


    گویمت: بوسی به جانی، گوییم:

    بر لبم لب رایگان نتوان نهاد


    بر سر خوان لبت، خود بی‌جگر

    لقمه‌ای خوش در دهان نتوان نهاد


    بر دلم بار غمت چندین منه

    برکهی کوه گران نتوان نهاد


    شب در دل می‌زدم، مهر تو گفت:

    زود پابر آسمان نتوان نهاد


    تا تو را در دل هوای جان بود

    پای بر آب روان نتوان نهاد


    تات وجهی روشن است، این هفت‌خوان

    پیش تو بس، هشت خوان نتوان نهاد


    ور عراقی محرم این حرف نیست

    راز با او در میان نتوان نهاد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  14. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #48
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بی‌رخت جان در میان نتوان نهاد

    بی‌یقین پا بر گمان نتوان نهاد

    جان بباید داد و بستد بوسه‌ای

    بی‌کنارت در میان نتوان نهاد


    نیم‌جانی دارم از تو یادگار

    بر لبت لب رایگان نتوان نهاد


    در جهان چشمت خرابی می‌کند

    جرم بر دور زمان نتوان نهاد


    خون ما ز ابرو و مژگان ریختی

    تیر به زین در کمان نتوان نهاد


    حال من زلفت پریشان می‌کند

    پس گنه بر دیگران نتوان نهاد


    در جهان چون هرچه خواهی می‌کنی

    جرم بر هر ناتوان نتوان نهاد


    هر چه هست اندر همه عالم تویی

    نام هستی بر جهان نتوان نهاد


    چون تو را، جز تو، نمی‌بیند کسی

    منتی بر عاشقان نتوان نهاد


    بر در وصلت چو کس می‌گذرد

    تهمتی بر انس و جان نتوان نهاد


    عاشق تو هم تو بس، پس نام عشق

    گه برین و گه بر آن نتوان نهاد


    تا نگیرد دست من دامان تو

    پای دل بر فرق جان نتوان نهاد


    چون عراقی آستین ما گرفت

    رخت او بر آسمان نتوان نهاد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  16. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  17. #49
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد

    باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد

    زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز

    آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد


    آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر

    از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد


    من خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتم

    آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد


    گفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی

    بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتد


    در عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم

    ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتد


    کم نال، عراقی، زانک این قصه‌ی درد تو

    گر شرح دهی عمری، هم مختصرت افتد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  18. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  19. #50
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بنمای به من رویت، یارات نمی‌افتد

    آری چه توان کردن؟ با مات نمی‌افتد

    گیرم که نمی‌افتد با وصل منت رایی

    با جور و جفا، باری، هم‌رات نمی‌افتد؟


    می‌افتدت این یک دم کیی براین پر غم

    شادم کنی و خرم، هان یات نمی‌افتد؟


    هر بیدل و شیدایی افتاده به سودایی

    وندر دل من الا سودات نمی‌افتد


    با عشق تو می‌بازم شطرنج وفا، لیکن

    از بخت بدم، باری، جز مات نمی‌افتد


    از غمزه‌ی خونریزت هرجای شبیخون است

    شب نیست که این بازی صد جات نمی‌افتد


    افتاده دو صد شیون از جور تو هرجایی

    این جور و جفا با من تنهات نمی‌افتد


    بیچاره عراقی، هان! دم درکش و خون می‌خور

    چون هیچ دمی با او گیرات نمی‌افتد


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  20. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 5 از 16 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/