مطالعه تاریخ
یکى از اهرمها تاریخ است. آشنایى با زندگى اقوام و گروههایى که اهل معروف یا منکر بودند، انسان را به انجام خوبیها و دورى از منکرات مى‏کشاند. در قرآن کریم صدها آیه در این زمینه آمده است: ما فلان قوم را به خاطر گناهانش هلاک کردیم.(131)
طغیان مردم سبب نابودى آنان است.(132)
قومى را در آب غرق کردیم.(133)
گروهى را با صاعقه نابود کردیم.(134)
جمعى را با باد سرد کننده هلاک کردیم.(135)
شهر قومى را زیر و رو کردیم.(136)
آشنایى با این هشدارها براى نسلهاى بعد یکى از عوامل دست برداشتن از منکرات و کفر و طغیان است. تمام آیاتى که سفارش به سیر در زمین و نگاه به عبرت کرده، به خاطر همین درس گرفتنها مى‏باشد. تمام آیاتى که ما را به مطالعه عاقبت کار نیکوکاران یا فاسدان دعوت کرده، به همین منظور است.
تفاوت تاریخ با فلسفه تاریخ‏
حوادث گذشته را تاریخ مى‏گویند. ولى فلسفه تاریخ، آن قوانین، اصول، درسها، عبرت‏ها و پندهایى است که از حوادث گذشته براى زندگى آینده به دست مى‏آید.
یک مثال ساده :
مادرى به فرزند خردسالش مى‏گوید: به خیابان نرو! مگر ندیدى دیروز فرزند فلانى با ماشین تصادف کرد. در این سخن، حادثه دیروز تاریخ است و پندى که مادر از آن براى فرزند امروزش مى‏گیرد، فلسفه تاریخ است. قرآن، داستان حضرت یوسف را به طور مفصل بیان مى‏کند و در پایان مى‏فرماید: کذلِک نَجْزىِ الْمُحْسِنین؛ یعنى: این گونه ما به نیکوکاران پاداش مى‏دهیم.
در اینجا، آنچه قبل از کلمه (کذلک) است، تاریخ است و کلمه کذلک، فلسفه تاریخ است؛ یعنى: خیال نکنید که لطف ما به یوسف یک لطف شخصى است. هرگز! بلکه هر کس همچون یوسف در حوادث تلخ و شیرین مواظب خود باشد، ما با او اینگونه برخورد خواهیم کرد.
در گرفتار حضرت یونس نیز مى‏خوانیم که او از خداوند عذرخواهى کرد و نجات یافت. سپس مى‏فرماید: وَ کذلِک نُنْجِى الْمُوْمِنین؛ یعنى هر کس صادقانه از ما عذرخواهى کند، او را از لابه‏لاى تاریکیها و بلاها نجات مى‏دهیم.
بنابراین، فلسفه تاریخ یک قانون و سنت الهى و یک جریان دائمى است؛ نه یک جرقه موسمى.
در امر به معروف و نهى از منکر، اگر ما مردم را با نتیجه و پایان کار گناهکاران یا نیکوکاران آشنا کنیم و بدانیم که سرنوشت تلخ و شیرین اقوام قبلى با مردم امروز تفاوتى ندارد، این آگاهى گامى به سوى رشد آنها خواهند بود.