»شرار آه«
تو آسمون بى كسى با من بمون خورشيد من
ابر سياه و پس بزن ستاره‏ ى اميد من
با رفتن تو حيدر غريبه، ورد زبونم أمن يجيبه
غريبى رو ورق بزن تو چشماى پرخون من
با قطره قطره اشك تو به لب رسيده جون من
تو آسمون بى كسى...
بيا به داد من برس، مرغ دلم كنج قفس
برا نفس كشيدنت افتاده به نفس نفس
مُردم من از اين شرار آهت
كشتى منو با يه نيم نگاهت
تو آسمون بى كسى...
مى‏ ميرم و زنده مى ‏شم وقتى كه چشمات بازوبسته مى ‏شه
از تو شرمنده مى‏ شم وقتى زينب دلش شكسته مى ‏شه
اى هلال قد كمونم، اى دلاور جوونم
دل دخترت شكسته اينو از نگاش مى ‏خونم
يه عالمه حرف نگفته داره، اما بازم صبور و باوقاره
تو آسمون بى كسى...
اون كه برا هر مشكلى برا همه داره جواب
اون كه خرابشن همه حالا شده خونه خراب
اى ياور غريب على بشنو امن يجيب على
تو آسمون بى كسى...

»يگانه حامى«
يگانه‏ حامى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
يارگرامى ‏شيرخدايى زهرازهرا
يا قُرَة عَيْنِ الرسُول روحى فداكِ يا بتول
گواه ‏پاكى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
توماه ‏خاكى‏ شيرخدايى زهرازهرا
دارم به لبم اين زمزمه ام‏الائمه فاطمه
توزندگانى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
عشق‏ وجوانى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
اى ذوالفقار مرتضى، داروندار مرتضى
تويارخسته‏ شيرخدايى ‏زهرازهرا
سروشكسته ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
اى بهترى يار على، زهرا علمدار على
ترانه ‏ى ‏دل‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
تمام‏ حاصل ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
روح دعاى حيدرى، مشگل گشاى حيدرى
توزوروبازوى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
تمام‏ نيروى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
اى بسترى بانوى من، خنده بزن به روى من
يگانه‏ حامى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
يارگرامى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا


»ستاره‏ ى عشق مرتضى«
ستاره عشق مرتضى مرو به خواب مرو به خواب مرو به خواب
ببين زمين گير تو شده ابوتراب ابوتراب ابوتراب
مى‏رى و تنهام مى‏ذارى
واويلا واويلا واويلا
توى غربت جام مى ‏ذارى
واويلا واويلا واويلا
تلقين حيدرو مى‏خونى
واويلا واويلا واويلا
وقتى لرزون گام مى‏ ذارى
واويلا واويلا واويلا
چراغ كاشانه‏ى على مشو خموش مشو خموش مشو خموش
به پيش چشمان حسنين مرو زهوش مرو زهوش مرو زهوش
ستاره عشق مرتضى مرو به خواب مرو به خواب مرو به خواب
ببين زمين گير تو شده ابوتراب ابوتراب ابوتراب
چه كسى راهت رو بسته
واويلا واويلا واويلا
زير چشمت يه گل نشسته
واويلا واويلا واويلا
رو لبت خنده نمى‏ياد
واويلا واويلا واويلا
دلم از داغت شكسته
واويلا واويلا واويلا
نخواه تو مرگت رو از خدا
واويلا واويلا واويلا
مشو تو از مرتضى جدا
واويلا واويلا واويلا
ستاره عشق مرتضى مرو به خواب مرو به خواب مرو به خواب
ببين زمين گير تو شده ابوتراب ابوتراب ابوتراب
اى صفاى خانه‏ى من
واويلا واويلا واويلا
مرو از كاشانه‏ى من
يازهرا يازهرا يازهرا
با چشاى خسته نظر كن
يازهرا يازهرا يازهرا
اشك دانه دانه‏ى من
يازهرا يازهرا يازهرا
چراغ كاشانه ‏ى على مشو خموش مشو خموش مشو خموش
به پيش چشمان حسنين مرو زهوش مرو زهوش مرو زهوش
ستاره عشق مرتضى مرو به خواب مرو به خواب مرو به خواب
ببين زمين گير تو شده ابوتراب ابوتراب ابوتراب

»قرار دل«

نمى ‏تونم ببينم كه دم به دم بى هوش مى ‏شى
آروم آروم مى ‏سوزى پيش چشام خاموش مى ‏شى
پيش چشمان ترم گريه مكن
مُردم از غربت تو رهبر من گريه نكن
روزهاچشم ‏به ‏ديوارودراينقدرمدوز
على جان محسنم رفت به فداى سرت اى تاج سرم
كاش مى ‏رفت به پايت سر من گريه من
گر قرار دل پروانه‏ى خود مى ‏طلبى
شمع من بر سر خاكستر من گريه مكن
پيش چشم اين يتيمان گريه كمتر كن على جان
بيش از اين با اشكهايت قلب زارم را مسوزان

»شمع سحر«
بى همتا سرور من، همسر من على خداحافظ
همچون شمع سحرم محتضرم على خداحافظ
من گل نشكفتنى ام، اى على جان رفتنى ‏ام
گلشن پژمرده منم، باغ طوفان خورده منم
امام بى كس من
طفل بى مادر من در بر من، بهانه مى ‏گيرد
از آبِ ديده‏ى ‏تر، آتش در زبانه مى ‏گيرد
اشك زينب را چه كنم، جان بر لب را چه كنم
گلِ جوانم مرگم ببين چه بى برگم

»عشق حيدر«

اى قرار دل غمدار زينب
بسترى مادر بيمار زينب
اى تمام دوعالم خاك پايت
گشته ارض و سماء ماتم سرايت
اى قرار دل غمدار زينب
بسترى مادر بيمار زينب
اى همه حاصل من عشق حيدر
دختر ماه و آگاه پيمبر
اى عزيز دل حسين و زينب
كن دعا تو شفاگيرى تو مادر
اى قرار دل غمدار زينب
بسترى مادر بيمار زينب
مادر خوب من ماه زمينى
آفتاب اميرالمومنينى
اى گل نيلى گلزار جانان
فاطمه از على تو، رو مگردان
اى توان دل كلثوم و زينب
از غمت فاطمه روزم شده شب
اى قرار دل غمدار زينب
بسترى مادر بيمار زينب
دلم از خون شده درياو
چشمم چشمه‏ى جويى
اى قرار دل غمدار زينب
بسترى مادر بيمار زينب
خدا را تا بگريم
بيشتر اى اشك و نيرويى
چونان در شهر خود گشتم
غريب و بى كس و تنها
كه غير از چشم گريانم
ندارم يار دلجويى
الهى انتقامم را از آن بيدادوگربستان
كه نه دستى برايم مانده نه پهلو نه بازويى
گرفتم در ميان كوچه پاداشِ
رسالت را چه پاداش گرانقدرى چه بازوبند
مدينه، مدينه ضبط و كن اين را كه در امواج دشمن ها
حمايت كرد و از دست خدا بشكسته بازويى نكويى

»غم فدك«

داغ تو آتشى در دل به پا كند
ناى وجود من چون نى نوا كند
روح و روان من آرام جان من
غم در نهان من شعله به پا كند
اندوه قلب من درمان نمى‏شود
شايد طبيب من شعله به پا كند
دشمن حريف من در پيش رو نشد
آمد به كشتنش قتلم روا كند
بر زخم دل نمك زند با غم فدك
مى‏زد تو را كتك كى او حيا كند
در پيش چشم من مى‏زد تو را عدو
شايد كه جان من از تن جدا كند
گر زنده مانده‏ام اعجاز فاطمه است
خواهم كه جان دهد جانا خدا كند
تا دم مرگ دلم وقف غم فاطمه است
كنج اين سينه نه دل بر حرم فاطمه است
خلقت كون و مكان را كه خدا خلقت نمود
برگ سبزى است كه در پيش غم فاطمه است
آفرينش كه به دستان يداللّهى شد
هديه‏ ى كوچك و لطف نِعَم فاطمه است
آن چه بر لوح سپيده دل ما نقش كند
حكم تقدير الهى قلم فاطمه است
روز محشر كه خلائق همه محتاج شوند
چشم اميد همه بر كرم فاطمه است
ز ازل گفته‏ ام و تا به ابد مى‏ گويم
تا دم مرگ دلم وقف غم فاطمه است