»آسمون خونه«
تو آسمون خونمون خالى از جاى راز و نيازت
مى ‏سوزه قلب زينب از ديدن خاك چادر نمازت
زهرا پاشو حيدر غريبه زهرا پاشو حيدر غريبه
مى ‏بارم اشك بى كسى مثل ابر بهارى
براى سن زينبم چه زوده خونه دارى
نگاه گرم فاطميش به من ميده تسلّا
پاشو ببين كه زينبت شده اُم‏ابيها
زهرا پاشو حيدر غريبه زهرا پاشو حيدر غريبه
خيره شده به ميخ در، دلش يه دنيا درده
چهار ساله دخترَكم خدايى خيلى مرده
از لابه لاى گريه هاش چشم تو رو مى ‏بينم
حالا فقط تو اين خونه اميرالمؤمنينم
زهرا پاشو حيدر غريبه زهرا پاشو حيدر غريبه
به من ميگه بابا على خوبِ خونه نشينى
اگه برى تو كوچه ‏ها قاتلشو مى ‏بينى
تو جانماز عشق تو شبا تا صبح بيداره
كنار بستر حسين يه كاسه آب مى ‏ذاره
زهرا پاشو حيدر غريبه زهرا پاشو حيدر غريبه

»درد پهلو«
يه ‏مادركه ‏چشماش يه ‏ابربهاره
يه‏ دختر كه‏ هرشب ستاره‏ مى باره
مى ‏خونه ديشب مادر تا صبح نخوابيد اى خدا از درد پهلو
أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء
يه خالق، يه عالم تو عالم يه شهره، يه شهر و يه كوچه، تو كوچه يه خونه، كه مردم با اين خونه قهرن، جوابِ سلامِ يه مردى نگاهه، جواب نگاهِ با خنده يه آهه، يه خونه تو شهرى غريبه، غريبه، يه ناله يه گريه يه أمن يجيبه، يه ناله كه زخمِ تو حجره يه بانو رو بستر نفسهاش گرفته، با لبخند يارش خزونه، بهارش، يه حجره يه دختر، برادر با خواهر نشسته تو چشماش، يه قطره، تو اوج شكسته، رو لبهاش كه آروم مى ‏لرزه الهى الهى، دو چشم برادر با حسرت نگاهى، نگاهى مى ‏خونه،
ديشب مادر تا صبح نخوابيد اى خدا از درد پهلو
أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء
توخونه يه حجره يه مردى، سرش روى زانو، رو بستر يه بانو يه دستش رو صورت، يه دستش به پهلوش، يه دلبر كه آهش شرر بر دلِ يار كشيده، يه يارى كه پاى عزيزش، دل از دل بريده، رو بستر شكسته يه بال فرشته، با خونِ فرشته رو ديوار نوشته تا زنده‏ام مى ‏خونم علىٌ امير، علىٌ امير، بميرم على جان تو اشك از دو چشمات نگيرى، عزيزم سرت رو، نذار روى زانو، مى‏ ميرم با اين غم، كه آهت، از عمق وجوده، به بالا كشيده، بخند تا بخندم، كه گريه ‏م يه نقشى به دريا مى ‏شينه، مى‏گه نخون براى اين شفاىِ، اين دست و بازو،
أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء
ديشب مادر تا صبح نخوابيده اى خدا از درد پهلو
أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء
يه طفلى، يه گوشه، سرش روى ديوار، تو چشماش كه خونه مى‏بينه، دوباره يه كاووس، كه اون روز تو كوچه، يه نامرد، يه راهى، كه بسته، با مادر، يه قلبى، تو سينه، گرفته يه دستى، كه بالا، مى ‏رفت و يه صورت، يه سيلى، يه ديوار، يه چادر، كه خاكى، يه گريه، يه گوشى كه پاره، يه خنده يه ناله، يه گوشوار كه افتاد، يه مادر كه ايستاد، يه راهى كه گم شد، يه ماهِ كبود و، يه رازى، تو سينه، كه مونده، يه لعلِ لبى كه مى‏خونه، مادر با من اومد به خونه رو شونه هام يه دستِشو به صورتش، يه دستى و با چشم كم سوء
أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء


»به خاطر على«
داروندارم على، باغ و بهارم على
قبول صد خطر كنم فقط به خاطر على
ز جان خود گذر كنم فقط به خاطر على
سر مستم و جان بر كفم، بانگ على ‏على زنم
به پشت در خطر كنم، فقط به خاطر على
پاى به هر طرف كنم، قلبم كه بهر او تپد
من شب خود سحر كنم فقط به خاطر على
واى اگر دست على در خانه ‏اش بسته شود
خون از غمش جگر كند فقط به خاطر على
داروندارم على، باغ و بهارم على

»تير غصّه ‏ها«
به شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
چى شده كه تنهاى تنها نشستى تو خونه
سرتو گذاشتى رو زانوى غم غريبونه
آسمونى ‏ها بلاگردونِ دور سرت اند
ولى هيچ كى تو مدينه قدر تو نمى‏ دونه
ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
تو اميرالمؤمنين و رهبر فاطمه ‏اى
دلبر فاطمه و تاج سر فاطمه ‏اى
نمى ‏ذارم تو مدينه بى كس و غريب باشى
همه عالم مى ‏دونن تو حيدر فاطمه‏ اى
ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
دلم از غريبىِ تو پر دردِ على جون
فاطمه جوونيشو نذر تو كرده على جون
نمى‏تونم ببينم دست تو بسته با طناب
فاطمه بى تو خونه برنمى گرده على جون
ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
الهى كه دل تو خونه‏ ى درد و غم نشه
الهى كه هيچ موقع به حق تو ستم نشه
بذار تازيونه‏ ها فرود بيارند سر من
الهى يه تارِ مو از سر آقام كم نشه
ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
اگه قلب من نشونِ تير غصّه ‏ها بشه
اگه زير كوه غم قامت من دوتا بشه
اگه صدبارم بشم نقش زمين تو كوچه‏ ها
به خدا محاله زهرا از على جدا بشه
ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر



»رخِ ماه«
مرو عشق مرتضى يا زهرا
مرو عشق مرتضى يا زهرا
اين آشيانه آتش گرفته
اين دل شبانه آتش گرفته
بال كبوتر مثل دل من
در كنج خانه آتش گرفته
مرو عشق مرتضى يا زهرا مرو عشق مرتضى يا زهرا
بانوى خانه حيدر غريبه
هم بى معين و هم بى مجيبه
رحمى نما بر تنهايى من
از غصه ى تو دل بى شكيبه
مرو عشق مرتضى يا زهرا مرو عشق مرتضى يا زهرا
دارو ندارم اى غمگسارم
در روزو حال تو بيقرارم
زينب نشسته نالان و گريان
دور از يتيمان شد گريه كارم
كشته شد محسن و آنان تماشا كردند
سند تير به اصغر زدن امضا كردند
فاطمه دارد رخى كه ماه ندارد
ماه چنين حُسن دل بخواه ندارد
عشق به زهراست افتخار من آرى
عاشق مادر شدن گناه ندارد

»باران آلاله«
بسترى ‏يارحيدر،كوثرمن ‏زهرا
اى‏بهشت ‏پيمبر،همسرمن ‏زهرا
اى‏ هجده‏ بهارم،تنهاغمگسارم
داغت‏ را نبينم ‏اى ‏داروندارم
فاطمه ‏فاطمه جان مظلومه زهرا(2)
به‏ خدامن ‏عليم،همدم ‏توزهرا
رومگردان‏ كه‏ باشم ‏محرم‏ تو،زهرا
هرنفس‏كه ‏آيدبيرون ‏ازتن ‏تو
آلاله ‏ببارد از پيراهن‏ تو
فاطمه ‏فاطمه جان مظلومه زهرا(2)
بسترى يار حيدر...

»غم پدر«(83)
اُمِّ أبيها يازهرا يازهرا
نيست و نامحرمى در اين خانه
پس چرا روسرى به سر دارى
پدر از كار و چون رسد خوب است
معجرت را زِ سر تو بردارى
زينب از اشكِ چشم مخفيانه‏ى تو
مثل چشمان تو خبر دارد
علتش از پدر چو پرسيدم
گفت و مادر غم پدر دارد
آن برادر كه گفته بودى تو
كى به دنيا بيايد اى مادر
اُمِّ أبيها يازهرا يازهرا
تو وضو مى‏گرفتى و اسما
آب و آورده بود در برِ تو
مطمئن نيستم ولى ديدم
كَند و موى سپيد در سر تو
اُمِّ أبيها يازهرا يازهرا
»اذن فرياد«(84)
خسته از بيدادم امدادم بده
كوه دردم اذن فريادم بده
واامّاه(4)
خسته از بيدادم امدادم بده
كوه دردم اذن فريادم بده
عمر يارو صبرمن گشته‏تمام
او به من، من هم به او گريم‏مدام
تك درخت عشق بى‏برگ است
يار من دربستر مرگ است
واامّاه(4)
واويلا مادر واويلا(3)
مادرم‏اى‏كوه‏غمها مظلومه‏ى‏عالم زهرا چراخموشى ازآوا
اى‏جان‏عالم‏قربانت رخ‏مپوشان‏ازطفلانت ازچه‏مى‏بندى‏چشمانت
رخ مپوشان از طفلان و از باباكه يارومحرم توست
من آگاهم كه‏بابا هم‏شمع سوزانِ دردوغم توست
واويلا مادر واويلا(3)
اى‏مجروح‏محزون‏مادر،جان ��زينب‏خيزازبستر،مگوحرف ا زرفتن‏ديگر
ازحال‏وروزت‏دلگيرم مثل‏باباسربه‏زيرم شانه‏ازدستت مى‏گيرم
من كه مى‏دانم كه دست تو اى مادر ديگر از كار افتاده
دعايى كن بهر شفا جانمازت را كردم آماده
واويلا مادر واويلا(3)
زندگى‏باتوآسان‏است زندگى‏بى‏توزندان‏است خانه‏ى‏بى‏توقبرستان‏است
خانه‏را ازنو احياكن لااقل فكر باباكن فكراين مردتنها كن
باباى من در مدينه جز تو پشت و پناهى ندارد
گر بروى او مى‏ميرد غريب است و گناهى ندارد
واويلا مادر واويلا(3)
»غصه‏هاى مادر«(85)
مادر خسته، ضعيف ولاغر، افتاده‏اى در، ميون بستر
از غصه‏هاى مادر خدا كنه فداشم
من از غمش مى‏ميرم، اگه از او جداشم
چشم بابام با مادر مشغول سوزو سازه
كنج حيات با گريه تابوت براش مى‏سازه
از آخرين كلامش چشام همش مى‏باره
امشب مادر بهم گفت حسين كفن نداره
مادر خسته، ضعيف ولاغر، افتاده‏اى در، ميون بستر
گلاى باغچمونو رو بسترت مى‏ريزم
خيلى عذاب كشيدى راحت بخواب عزيزم
از داغ خونه‏ى ما خدا شده عزادار
زينب زبون گرفته مادر خدانگهدار
مادر خسته، ضعيف ولاغر، افتاده‏اى در، ميون بستر