ارزش‏هاي اخلاقي از ديدگاه حضرت زهرا (س)
«ارزش‏هاي اخلاقي از ديدگاه حضرت زهرا (س) »

طليعه
مهم‏ترين گام در تحقق خواسته ‏هاي حقيقي زندگي، آن است كه نخست بدانيم: «چه» مي‏خواهيم؟ و «چرا» مي‏خواهيم؟ اين بينش موجب مي‏شود كه هرگز به جزئيات زندگي نپردازيم و عمر خود را تباه نكنيم و يا نيمه اول زندگي را صرف انتظار كشيدن براي نيمه دوم و نيمه دوم را صرف حسرت خوردن براي نيمه نخست نكنيم! هزاران آفرين بر كساني كه بيش از ديگران «خود» را «كشف» مي‏كنند و در پي آن هستند كه با تغيير نگاه و نگرش به «خود»، «خلقت» و «خداوند»، تمامي زندگي و دنياي اطراف خويش را با چشماني سرشار از شناخت و روشنايي بنگرند؛ اينان هيچ گاه در كوچه پس‏ كوچه‏ هاي سرگرداني، حيرت و پشيماني ديده نمي‏شوند و زندگي خويش را دقايق و لحظه‏ هايي مي‏دانند كه در آن به سر مي‏برند، از اين‏رو هميشه و هر حال شادمان و خرسند به امروز مي‏نگرند و پراميد و پرنويد، فردا را انتظار مي‏كشند.
ارائه سلسله بحث‏هاي «ارزش‏هاي جاودان زندگي» در بينش‏هاي ناب فاطمه(ع)، گامي در شروع و استمرار اين مسير سعادت است كه تاكنون سه بخش آن را مطرح كرديم. «ارزش‏هاي اخلاقي» فراز ديگري از بحث است كه با هم به آن مي‏پردازيم و اين نوشتار را به پايان مي‏بريم.
ارزش‏هاي اخلاقي
گر تو آدم‏زاده هستي «علّم‏الاسماء» چه شد
«قاب قوسين»ت كجا رفته است، «او ادني» چه شد
بر فراز دار، فرياد «اناالحق» مي‏زني
مُدّعي حق‏طلب «انيّت» و «اِنّا» چه شد
صوفي صافي اگر هستي بِكَنْ اين خرقه را
دم زدن از خويشتن با بوق و با كرنا چه شد
مرشد، از دعوت به سوي خويشتن بردار دست
«لا» الهت را شنيدستم ولي «الاّ» چه شد
1
صاحب‏نظران و انديشمندان امور اخلاقي ـ معنوي، صفات روحي و نفساني انسان‏ها را دو گونه دانسته‏ اند:
1ـ فطري و طبيعي؛
2ـ اكتسابي و اختياري.
صفات فطري، ويژگي‏هايي است كه در نهاد انسان به شكل «غريزه»، «احساس» و «استعداد» از سوي پروردگار حكيم نهاده شده است و انتخاب و اراده ما هيچ دخالتي در وجود، مقدار و تعداد آنها نداشته است. حس خداجويي و حق‏طلبي، دانايي و كمال‏يابي، آزادگي و سربلندي، استقلال و عدالت خواهي، بقاء و جاودانگي، از جمله صفات فطري انسان‏ها هستند كه همراه با «عقل»، «غضب»، «شهوت» و قوه «وهميه» در وجود هر يك از ما قرار دارند.
اين صفات، مرز و معيار امتيازات انسان نسبت به حيوانات و ديگر جانداران است كه بسته به نوع و مقدار استفاده از هر يك، رهاوردي خاص به همراه دارد. از اين‏رو اگر به حالت «تعديل» درآيند و استفاده‏اي «بهينه» و «بهنگام» از هر يك شود، ما را به «تعالي، ترقي و صعود» مي‏رسانند، اما «افراط» و «تفريط» و يا استفاده نادرست و ناشايست، ره اوردي جز «خواري، تنزل و سقوط» نخواهد داشت.
صفات اكتسابي و اختياري كه در طبيعت انسان وجود ندارند، ويژگي‏هايي است كه هر يك از ما با اراده و انتخاب خويش آنها را گزينش مي‏كنيم و در عرصه‏ هاي مختلف براي ما ايجاد مي‏شود و آنها را به كار مي‏گيريم. رابطه اين صفات با صفات فطري و طبيعي، ارتباطي دقيق و عميق است، به گونه‏اي كه استفاده به اندازه و بموقع از آن ويژگي‏ها، باعث پديد آمدن صفات حسنه اكتسابي و اختياري مي‏شود و «فضايل، محاسن و مكارم اخلاق» براي هر يك از ما ايجاد مي‏شود و آن هنگام كه درست و بجا عمل نكنيم، «رذايل اخلاقي، سيئات و صفات شيطاني» پديد مي‏آيند.
به طور مثال همه انسان‏ها شيفته و فريفته جاودانگي و عظمت، غنا و ثروت، عزّت و بلندآوازگي و دانش و دانايي هستند تا در خانواده و جامعه، جايگاهي برتر يابند و هميشه و هر جا، مورد توجه و احترام قرار گيرند، اين ويژگي والا كه «سعادت، نيكبختي و خوشبختي» نام دارد، گاه با استفاده بسيار از عقل و انديشه و به كارگيري دقيق غضب و شهوت انجام مي‏شود، در اين هنگام آرمان انسان براي جاودانگي، ثروتمندي، عزّت و آبرومندي و دانش و دانايي متفاوت مي‏شود؛ هرگز در پي جلوه ‏هاي ظاهري اين صفات قرار نمي‏گيرد، بلكه حياتي ابدي و ثروتي ماندگار مي‏جويد كه با مرگ پايان نمي‏يابد و آبرويي پايدار و دانشي هميشه همراه مي‏طلبد كه افزون بر زمين، در آسمان نيز ارزشمند باشد.2
بي‏گمان در اين حال محور تمامي خواست‏هاي او «منْ» نمي‏شود، بلكه «ما» به عنوان جامعه و خواست و مصلحت ديگران از يك سو و رسالت وي نسبت به پروردگار مهربان و بايدها و نبايدهاي خداوندي از آغاز تا پايان زندگي، مورد توجه جدّي قرار مي‏گيرد و با اين تحول و تكامل، هماره خود را در مثلثي با سه ضلعِ «خود و خود» نسبت به خودسازي و تهذيب نفس، «خود و خلق»؛ براي خدمت به جامعه مسلمانان و «خود و خدا» نسبت به وظايف عبوديت و بندگي مي‏نگرد، در اين هنگام «سعادت»، «نيكبختي» و «جاودانگي حقيقي» در لحظه لحظه حيات و هستي انسان موج مي‏زند و او را به آن سوي آسمان‏ها اوج و عزّت مي‏بخشد.



فاطمه زهرا(ع)؛ اخلاق و ارزش‏هاي پايدار الهي
دخت آفتاب، حضرت زهرا(ع)، نمادي جامع و كامل از «فرهنگ فلاح» و رستگاري در قرآن بود و به خوبي ارزش‏هاي اخلاقي، معنوي و معرفتي را در پندار، گفتار و رفتار خويش جلوه‏ گر مي‏ساخت. او به خوبي مي‏دانست كه «فلاح» يعني رستگاري، سعادت و خير تمام‏عيار در زندگي، آنگاه دائم و ثابت خواهد بود كه آرماني ماندگار داشته باشد و هرگز وابسته به اموري ظاهري، زودگذر و يا كوتاه‏ مدت نگردد؛ حقيقتي چشمگير و روشنگر كه آيات قرآن، همگان را به عبرت ‏آموزي آن فرا مي‏خواند و به طور پي در پي هشداري حيات‏بخش مي‏دهد؛ گاه كه از جلوه‏ هاي جاري و ظاهري زندگي، سخن مي‏گويد، به سطحي‏ نگري زراندوزان و پول‏پرستان اشاره مي‏كند كه منطق و گمان يكايك آنان چنين است:
«يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛ 3
گمان مي‏كند مال و دارايي، او را جاودان و ابدي مي‏سازد.»
رفاه و بي‏ نيازي مي‏نگرند:

«إِنَّ الإِنسانَ لَيَطْغي أَنْ رَّءَاهُ اسْتَغْني؛4
همانا انسان سركشي مي‏كند، آن زمان كه خود را بي ‏نياز پندارد.»
و يا آنان كه «شخصيت» و «هويت» خود را در «قدرت» مي‏نگرند، داراي اين شعار مي‏داند كه:
«قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي؛5
در حقيقت امروز هر كه فايق آيد و برتر شود، خوشبخت مي‏شود.»
اين بينش قرآني و آسماني موجب گرديده بود كه زهراي عزيز(ع)، فلاح و رستگاري را تنها و تنها در بهره ‏گيري از ارزش‏هاي الهي بداند و با تمام وجود به اين باور دست يابد كه:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي ...6 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها ...؛7 قَدْ أَفْلَحَ المؤمنون ...؛8
رستگار كسي است كه خود را [از پليدي‏ها [پاك گردانيد ... هر كس نفس خود را طاهر و پاكيزه ساخت سعادتمند شد ... همانا مؤمنان رستگارند.»
در نگاه پرنور زهراي مرضيه(ع)، بهترين و برجسته‏ ترين مقام، «مقام امين» و «مقام كريم» بود، چنان كه قرآن با اشاره بدان مي ‏فرمايد:
«اِنَّ الْمُتَّقيِنَ في مَقَامٍ أَمِينٍ ...9و كنوزٍ و مَقامٍ كريم؛ 10
به راستي كه پرهيزگاران در جايگاهي آسوده‏ اند ... [كه در بردارنده] گنجينه‏ ها و محل‏هاي پرناز و نعمت است.»
از اين‏رو هيچ گاه «عزّت و عظمت» و «حقيقت و شخصيت» خويش را در زينت‏ هاي زندگي كه بقايي بي‏ مقدار و فنايي فراوان دارد، نمي ‏نگريست و با نگاه عميق خود «خيرها» يعني بهترين‏ها و برترين‏ها را ـ آن هم نزد پروردگار بزرگ و مهربان كه هميشگي و ابدي است ـ جستجو مي‏كرد تا هماره همراه او باشند و تا ابديت از يكايك آنها بهره ببرد. بدين خاطر نگاه او نگاه آسماني بود و چون آيات قرآن بر اين باور بود كه:
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيوةِ الْدُّنْيا وَ الْباقياتُ الصّالحاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابا وَ خَيْرٌ أَمَلاً؛11
مال و پسران زينت زندگي دنيايند و نيكي‏هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد برتر است.»
و چنين بود كه در لحظه لحظه‏ هاي حيات خويش به «روز نياز» توجه شاياني داشت و از ژرفاي دل و انديشه، اندوخته ‏هايي براي آن روز فراهم مي‏ساخت، روزي كه:
«لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ أَتَي اللّه‏َ بِقَلْبِ سَلِيمٍ؛ 12
هيچ مال و فرزندي سود نمي‏دهد، مگر كسي كه دلي پاك [از تيرگي‏ها و تاريكي‏ها[ به سوي خدا بياورد.»
زندگي جز نفسي نيست، غنيمت شمرش نيست اميد كه همواره نفس برگردد نه هر آن را كه لقب بوذر و سلمان باشد راست كردار چون سلمان و چو بوذر گردد هر نفس كز تو برآيد، چو نكو در نگري آز تو بيشتر و عمر تو كمتر گردد پاكي ‏آموز به چشم و دل خود، گر خواهي كه سراپاي وجود تو مُطهَّر گردد هر كه شاگردي سوداگر گيتي نكند هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد
13
جلوه‏ هاي اخلاق در بينش‏ها و روش‏هاي حضرت زهرا(ع)
الف) اخلاص، انفاق، ايثار
سخنان نخست فاطمه(ع) در مسجد مدينه، سيناي صلابت و خطبه خدايي آن حضرت بود كه تا روز رستاخيز همگان را از گنجينه معارف و حقايق بهره ‏مند ساخت و دايرة‏المعارفي از ناب‏ترين آموزه‏ هاي آسماني را ارائه نمود.
پيوند احكام الهي، عقايد ديني و اخلاق پاك معنوي و ملكوتي، ذخاير زريني است كه در فرازهاي فروزاني از اين سخنان مي‏يابيم كه آن بانوي بصير در باره آنها مي‏ فرمايد:
«فجعل اللّه‏ُ الايمان تطهيرا لكم من الشّرك و الصلاة تنزيها لكم عن الكبر و الزكاة تزكيةً للنفس و نماءً في الرزق و الصّيام تثبيتا للاخلاص و الحج تشييدا للدّين و العدل تنسيقا للقلوب؛ 14
همانا خداوند «ايمان» را مايه «طهارت» و پاكي شما از شرك، «نماز» را سبب پيراستگي شما از «كبر»، «زكات» را باعث «پاكي نفس» و افزايش رزق و روزي و «روزه» را مايه حفظ و پايداري «اخلاص» و حج را آزماينده دين و عدالت را نمودار مرتبه يقين و تقويت قلوب قرار داد.»
زهراي اطهر(ع) حقيقت اخلاص را يعني تنها و تنها خدا را در نظر داشتن و فقط براي او كار كردن داشت، بدين خاطر آزادي از وابستگي به مدح و ستايش ديگران و آزادگي از هواي نفس و فريب شيطان را نصيب خود كرده بود. تو هميشه و هر حال ظاهر و باطني يكسان و درون و بروني همسو داشت و هر آنچه «مي‏گفت»، نخست «مي‏يافت» و پيش از يافتن، «مي‏ديد» و ديدن و يافتن و گفتن او همه با روشناي نور اخلاص و يقين همراه بود.
او به اين باور رسيده بود كه «اخلاص» در زندگي، زيربناي «مصلحت بندگي» است، از اين‏رو مي‏فرمود:
«مَنْ اَصْعَد اِليَ اللّه‏ خالِصَ عِبادَتِه اَهْبَطَ اللّه‏ُ اِلَيه اَفْضَلَ مَصْلِحَتِه؛ 15
كسي كه عبادت خالصانه خود را به سوي خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترين مصلحت او را به سوي وي روانه مي‏كند.»
و با اين مشعل بينش بود كه زهراي بتول(ع)، هرگز افكار و افعال خود را بيرون از نگاه و نگرش پروردگار نمي‏ديد، بلكه «حاكم و شاهد» را در عرصه ‏هاي مختلف زندگي خداوند بصير و حكيمي مي‏دانست، روزي بايد در محضر او قرار گيرد و به يكايك انتخاب‏ها و انجام‏هاي خود پاسخگو باشد.
از اين‏رو «انفاق» در بينش فاطمه «خرج» نبود، بلكه «دخل» محسوب مي‏شد و يا «ايثار» و چشم‏پوشي از خواست و نياز خود، «از دست‏رفته» به حساب نمي‏آمد، بلكه «به دست‏آمده» ديده مي‏شد. همان گونه كه در فرازهاي پيشين اين نوشتار، به هنگام پرداختن به ارزش‏هاي عبادي آن بانوي بزرگ به جلوه‏ هايي از آنها اشاره كرديم و دانستيم اين ويژگي‏ها جزء صفات نفساني و ارزش‏هاي ذاتي فاطمه(ع) گرديده بود، بدين خاطر بي‏هيچ كُندي و كدورتي، نسبت به انجام اين اعمال، استقبال مي‏كرد و اشتياق مي‏ورزيد:
مزرع تسليم را حاصل بتول
مادران را اسوه كامل بتول
بهر محتاجي دلش آن گونه سوخت
با يهودي چادر خود را فروخت
نوري و هم آتشي فرمان‏برش
گم رضايش در رضاي شوهرش
آن ادب‏پرورده صبر و رضا
آسياگردان و لب قرآن‏ سرا
16
ب) صداقت، رضايت، خشيت
«صداقت و راستگويي»، صفتي ساده و زيبا اما ادعايي سخت و مشكل است كه در هنگامه‏ هاي گفتار و رفتار، چگونگي آن آشكار مي‏شود؛ آنجا كه منافع انسان با سخني كوتاه اما غير راست پيوند خورده است، افراد صالح و وابسته ‏اي توان بيان حقايق را دارند و با صداقت تمام‏عيار با حوادث روبه‏ رو مي‏شوند.
زندگي زهراي مرضيه(ع)، بهترين گواه بر صداقت و راستگويي اوست. دوستان و دشمنان آن حضرت بر اين باور بودند كه آن بانو، انساني است كه گفتار و رفتارش با هم تطابق دارد و همسو است.
روزي عايشه با صراحت بسيار لب به سخن گشود و گفت:
«ما رأيت احدا اصدق لهجه منها الا ان يكون الّذي ولّدها؛ 17
هيچ كس را راستگوتر از زهرا نيافتم مگر تنها پدرش ـ رسول خدا ـ را.»
و روز ديگر كه ماجرايي بين عايشه و فاطمه(س) پيش آمده بود، عايشه خود رو به پيامبر(ص) كرد و گفت:
«اي رسول خدا! از فاطمه بپرس كه او هرگز دروغ نمي‏گويد.»
18
گفت پيوسته به دست او راستگو
راستگويي من نديدستم چو او
راستگويي در نهادش خلقتي‏ست
هر چه گويد من نگويم آن تهي‏ست
19
آري از جمله از همين ‏روست كه آن بانوي بي‏نظير را «صدّيقه» ناميدند، يعني كسي كه بسيار راستگوست و هرگز دروغ نگفته است.
زندگي جز نفسي نيست
غنيمت شمرش
نيست اميد كه همواره
نفس برگردد
نه هر آن را كه لقب بوذر
و سلمان باشد
راست كردار چون سلمان
و چو بوذر گردد
هر نفس كز تو برآيد
چو نكو در نگري
آز تو بيشتر و عمر تو
كمتر گردد
پاكي‏ آموز به چشم و دل خود
گر خواهي
كه سراپاي وجود تو
مُطهَّر گردد
علاوه بر ديگران، خاتم پيامبران، رسول خدا(ص) نيز به علي(ع) فرمود:
علي ‏جان! سه چيز به تو داده شده است كه به هيچ كس، حتي به من نيز داده نشده است:
1ـ پدرزني همچون من
2ـ همسري صدّيقه و بسيار راستگو
3ـ فرزنداني چون حسن و حسين
20
امام صادق(ع) نيز گاه كه از مادر عزيز خود سخن به ميان مي‏آورد، او را «صدّيقةُ الكُبري» ياد مي‏كرد و مي‏فرمود:
«هي الصدّيقة الكبري و علي معرفتها دارت قرون الاولي؛21
فاطمه راستگويي بزرگ و عظيم است كه بنا بر عظمت و معرفت او قرن‏هاي پيشين استوار و پابرجا بوده است.»
روزي مفضل بن‏عمر از آن حضرت سؤال كرد: فاطمه را چه كسي غسل داد؟
امام پاسخ داد: امير مؤمنان.
گويا اين مطلب بر مفضل سنگين و دشوار آمده بود، حضرت متوجه شدند و فرمودند:
«لا تضيقنّ فانها صديقة لم يكن يغسلها الا صدّيق، اما علمت ان مريم لم‏يغسلها الاّ عيسي؛ 22
بر تو سنگين نيايد، زيرا مادرم زهرا، «صدّيقه» بود و صدّيقه را جز صدّيق غسل نمي‏دهد، آيا نمي‏داني كه مريم را كسي جز عيسي غسل نداد.»
امام كاظم(ع) هم آن حضرت را با عنوان «صدّيقه شهيده» 23 ياد مي‏كرد، همان گونه كه رسول خدا(ص) «صادقه و صدوقه» 24 از دختر خود نام مي‏برد و پروردگار پرمهر كه اين ويژگي والاي فاطمه را دوست داشت، آنجا كه زهراي اطهر براي لباس عيد به حسنين عليهماالسلام وعده‏ اي مي‏دهد و ان شاءاللّه‏ مي‏گويد تا آنها را آرام كند، به وعده او عمل مي‏كند و براي حسن(ع) و حسين(ع) لباسي از بهشت مي‏فرستد تا فاطمه هميشه و هر جا «صدّيقه» باشد.
25
بي‏شك اگر شناخت و معرفتي اندك نسبت به اين صفت قدسي فاطمه(ع) وجود داشت و پس از رحلت رسول خدا(ص) سخن او را در باره «امامت» و «وصيت رسول خدا(ص)» در باره فدك مي‏ پذيرفتند و چون پاك ‏سيرتان، فاطمه(ع) را «راستگو»، «صدّيقه»، «صادقه» و «صدوقه» مي‏دانستند، خطا و خلافي اينچنين فجيع در تاريخ اسلام و بشريت رخ نمي‏داد و هرگز شهادت شخصيت‏هايي چون علي(ع)، حسن و حسين عليهماالسلام و ام‏ايمن، بانوي بهشتي و راستگو رد نمي‏شد و شيعه شيفته و تمامي انسان‏هاي خردپيشه، غمي سخت و سنگين و اندوهي تلخ و تاريك در انديشه و احساس خويش نسبت به آن حادثه بي‏جبران تحمل نمي‏كردند.
فرازي ديگر از بينش‏ها و روش‏هاي اخلاقي فاطمه(ع)، «رضايت» زهراي مرضيه(ع) است، فضيلتي بس والا كه خشنودي و پذيرش قلبي انسان را نسبت به داده‏ ها و نداده ‏هاي الهي در پي دارد و به دنبال رضايت فرد از پروردگار، رضايت خداوند از انسان پديد مي‏آيد كه به آن «رضوان الهي» گويند؛ نعمتي معنوي و ابدي كه «حيات طيّبه» و «بهشت حضور» را به دنبال دارد و انسان شايسته را كه داراي «نفس مطمئن» است، داخل بندگان خاص خدا و بهشت برين و فردوس ويژه الهي مي‏كند:
«يا أَيَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارجِعي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيّةً فَادْخُلي فِي عِبادِي وَ ادْخُلي جَنّتي؛ 26
اي نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوي پروردگارت باز گرد و در ميان بندگان من در آي و در بهشت من داخل شو.»
اين مقام عظيم و آن بركات بي‏نظير در سراي جاودان، راز درخواست بسيار پيشوايان از خداوند سبحان است كه:
«و اجعل الرضا بقضائك و قدرك اقصي عزمي و نهايتي و ابعد همي و غايتي؛27
پروردگارا! رضا به قضا و قدر خود را بلندمرتبه ‏ترين اراده و خواست من و نقطه بي‏انتها و دورِ همّت و مقصدم قرار ده.»
چنين است كه زهراي اطهر(ع) با شناختي بسيار و بي‏كران مي‏فرمود:
«رضيتُ بمارضي اللّه‏ُ و رسولهُ؛ 28
راضي هستم به آنچه كه خداوند و رسول او برايم پسنديده ‏اند.»
«رضيت باللّه‏ ربّا و بك يا ابتاه نبيّا و بابن عمي بعلاً و وليّا؛29
رضايت دارم از خداوند، پروردگارم و از شما اي پدرم، رسول او و از پسرعم‏ام شوهر و ولي‏ام.»
«يا ابه سلّمتُ و رضيتُ و توكلتُ باللّه‏؛30
پدرجان! پذيرفتم و قبول كردم و رضايت دادم و توكل به خداي متعال مي‏كنم.»
گويي ترجمان اين بينش ناب فاطمي، اين سروده سبز و قدوسي است كه:
ما از ازل رضا به قضاي خدا شديم
زان تا ابد رضاي قضا در رضاي ماست
عهدي نبسته‏ايم كه در هم توان شكست
سختي كه هيچ سست نگردد وفاي ماست
يك شب قدم ز چاه طبيعت برون گذار
تا بنگري صفاي فلك از صفاي ماست
گفتم كه عيسي از چه كند زنده مرده را
گفتا نتيجه نفس جانفزاي ماست
31
«خشيت» و خوف آن بانوي عابد و زاهد در زندگي، برگي ديگر از دفتر معرفت‏ آفرين آن حضرت است كه بلنداي عظمت و شخصيت معنوي فاطمه(ع) را ترسيم مي‏كند و يادآور «باور قلبي» و «يقين تمام‏ عيار و تمام جهات» آن حضرت است.
آنگاه كه آيه: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛ 32
و قطعا وعده‏گاه همه آنان دوزخ است. [دوزخي] كه براي آن هفت در است و از هر دري بخشي معين از آنان [وارد مي‏شوند.]»
بر رسول خدا(ص) نازل شد، پيامبر اكرم(ص) با شدت بسيار گريست و اصحاب هم از شدت گريه او گريستند، اما نمي‏دانستند چه چيزي باعث شده است كه آن حضرت اين گونه مي‏گريد و از هيبت رسول خدا(ص) كسي هم جرئت پرسش نداشت. اصحاب مي‏دانستند كه آن حضرت با ديدن زهراي اطهر(ع) شادمان مي‏شود، از اين‏رو سراغ فاطمه(ع) رفتند تا با آوردن وي، پيامبر را شادمان و خرسند سازند و از گريه آرام شود. چون دخت عزيز رسول خدا(ص) آمد، رو به پدر كرد و گفت: فدايتان شوم چه شده است؟
پيامبر(ص) لب به سخن گشود و آيات نازل‏شده را همراه با جريان نزول آيات بيان كرد. به يك باره رنگ از رخسار فاطمه(ع) پريد و به روي خود زد و ناله برآورد و گفت:
«اَلْوَيْل ثمَّ اَلْوَيْل لِمَنْ دَخَلَ النّار؛
اي واي، اي واي بر كسي كه داخل آتش شود.»
علي(ع) هم دست بر سر خود گذارد و با گريه مي‏گفت:
«واعبد سَفَراه وا قِلّة زاداه في سَفَرِ الْقيامَه؛33
آه از راه طولاني و آه از توشه كم در سفر قيامت.»
در روايتي ديگر است كه روزي رسول خدا(ص) نزد فاطمه(ع) آمد و او را گريان ديد، فرمود:
اي نور چشم من، چه چيزي باعث گريه تو شده است؟
پاسخ داد:
«وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا؛34
و آنان را گرد مي‏آوريم و هيچ يك را فروگذار نمي‏كنيم.»35
آري، اين باور و بينش سبب گرديد كه آن بانوي جوان با سن و سالي اندك به هنگام نماز و راز و نياز، از خوف خداوند، نفس‏هايش به شماره افتد و هر لحظه و هر مكان از زندگي خويش را در محضر پروردگار خويش احساس كند؛ شيوه‏ اي عرشي كه تمامي رسولان، پاكان، معصومان و صالحان عليهم‏السلام از آغاز تا فرجام آفرينش داشته ‏اند و خواهند داشت. و به راستي كه ثمره دانش و دانايي واقعي و معرفت و بينايي حقيقي جز اين مائده معنوي و مشعل هميشه روشن الهي نيست، كه با آمدن اين روشني، تمامي تاريكي‏هاي عصيان‏ها و نسيان‏ها از سراي دل و رواق انديشه رخت مي‏بندد و وجود انسان را حسنيه ‏اي نوراني و ملكوتي مي‏سازد:
علم چه بود؟ از همه پرداختن
جمله را در گام اول باختن
اين هوس‏ها از سرت بيرون كند
خوف و خشيت در دلت افزون كند
«خشيةُ اللّه‏» را نشان علم دان
«اِنّما يخشي» تو در قرآن بخوان
36
از ديگر بينش‏ هاي ناب فاطمه(س)، «نرم‏خويي نسبت به همگان» و «احترام در باره زنان» است كه آن حضرت به طور كوتاه و گويا فرمود:
«بهترين شما كسي است كه بيش از همه نرم‏خوتر است و بهتر از بقيه به زنِ خود احترام مي‏گذارد.»
37
«خوشرويي» به هنگام برخورد با انساني‏هاي خداجو و دين‏ باور، جلوه ‏اي جلابخش در جلوه‏ هاي اخلاقي است كه آن بانوي بزرگ در باره آن مي‏فرمود:
«خوشرويي در چهره مؤمن سبب رفتن او به بهشت مي‏شود و در چهره دشمن معاند موجب نجات او از عذاب آتش جهنم مي‏گردد.»
38
«سنجيده‏ گويي» و پرهيزگاري در گفتار و نشست و برخاست، فرازي ديگر از تعاليم اخلاقي دخت آفتاب است؛ آموزه‏اي كه هر گاه به طور جدّي به آن نگريسته شود و به گونه‏اي جدّي به آن عمل شود، تحولي بنيادين در شيوه هر يك از ما مي‏ آفريند و آرمانگرايي، برجسته‏ سازي مرزهاي اخلاقي و توجه به بايدها و نبايدهاي الهي را در زندگي‏مان، رسالتي هميشگي مي‏سازد. به سخن زهراي بصير و عزيز(س) بنگريم كه فرمود:
«پدرم رسول خدا به من فرمود: بدترين امت من كساني هستند كه از نعمت‏هاي فراوان تغذيه مي‏كنند، غذاهاي رنگارنگ مي‏خورند، جامه ‏هاي رنگارنگ مي‏پوشند و بي‏پروا سخن مي‏گويند.»
39
شناختي چنين والا نسبت به وظايف و تكاليف انسان‏هاي ارزش‏مدار سبب گرديده بود كه فاطمه(س) در سراسر زندگي خود داراي «ادب» نسبت به خدا و خلق خدا باشد و حدّ هر چيزي را حفظ كند. بي ‏جهت نبود كه ام‏ سلمه همسر رسول خدا(ص) مي‏گفت: «پس از ازدواج با پيامبر(ص)، من عهده‏ دار امور دختر آن حضرت شدم اما به خدا قسم او باادب‏تر و آگاه‏تر از من به همه مسائل بود.»
40
نمادهاي گوياي اين صفت برجسته آن بود كه زهراي عزيز(ع) هميشه ميهمان را بر خود و خانواده‏ اش
41 ترجيح مي‏داد و از گرفتاري و دربند بودن انسان‏ها به عنوان «بنده»، «غلام» و «كنيز» رنج مي‏برد و از قول پدر خويش مي‏فرمود:
«من اعتق رقبة مؤمنة، كان بكل عضو منها فكاك عضو منه من النّار؛42
هر كس بنده مؤمني را آزاد كند، در مقابل هر عضوي از اعضاي او، براي وي آزادي عضوي از آتش به بار خواهد آمد.»
حساسيت زهراي اطهر(ع) به گونه‏اي بود كه احتياط‏ها و پرهيزهاي دقيق و عميقي از خود نشان مي‏داد. از اين‏رو جمله آن حضرت كه «تنها خداوند مي‏داند كه چقدر خوشحالم»، براي هيچ لذت مادي و ظاهري زندگي بيان نشد و فقط در جلوه عفاف و پاكدامني و ورع و پرهيزگاري آن بانوي والا مطرح شد، آن زماني كه بنا به پيشنهاد علي و فاطمه عليهماالسلام، رسول خدا(ص) امور منزل را تقسيم كرد و كارهاي بيرون را به عهده امير مؤمنان(ع) گذارد و امور داخل خانه را براي فاطمه زهرا(ع) مشخص كرد، فاطمه(ع) فرمود:
«تنها خداوند مي‏داند كه چقدر خوشحالم از اينكه رسول خدا مرا عهده ‏دار مسئوليت‏هاي خانه فرمود و همين را براي من كافي دانست.»
43
گرچه شخصيتي چون زهراي مرضيه(ع) در رفت و آمد اجتماعي و گفتگوهاي فردي و خانوادگي، نمونه و الگوي شايسته‏اي محسوب مي‏شود، اما در نگاه او ـ در صورت امكان بايد از كمترين ارتباطات با بيگانگان و نامحرمان پرهيز كرد تا سراي وجود انسان از هر غبار گناه و خار و خاشاك معاصي دور ماند .
فاطمه(س):
كسي كه عبادت خالصانه
خود را به سوي خدا فرستد
پروردگار بزرگ برترين
مصلحت او را به سوي وي
روانه مي‏كند.
و چون آينه‏ اي صاف و شفاف باشد.
آري با چنين شناختي بايد بگوييم:
به حُسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد
تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد
اگر چه حُسن ‏فروشان به جلوه آمده‏ اند
كسي به حُسن و ملاحت به يار ما نرسد
44
احمد لقماني

--------------------------------------------------------------------
پي نوشت :
1 ـ رهبر كبير انقلاب، حضرت امام خميني(ره).
2 ـ نقطه‏ هاي آغاز در اخلاق عملي، ص15 و 16؛ ر.ك: علم اخلاق اسلامي، ص21، 94، 103 و 411؛ چهل حديث، ص175 و 385؛ معراج‏ السعاده، ج1، ص294 و 633؛ جهاد اكبر، ص45.
3 ـ همزه، آيه 3؛ ر.ك: تفسير التحرير، ج2، ص188؛ تفسير الجديد، ج3، ص347؛ تفسير الكاشف، ج1، ص48.
4 ـ علق، آيه 6 و 7؛ ر.ك: عبس، آيه 5؛ الليل، آيه 8.
5 ـ طه، آيه 64؛ ر.ك: تفسير الكاشف، ج2، ص20؛ تفسير الكبير فخر، ج5، ص205 و ج10، ص80؛ تفسير كشف‏الاسرار، ج2، ص87.
6 ـ الاعلي، آيه 14؛ ر.ك: تفسير المراغي، ج5، ص166؛ تفسير ملاصدرا، ج5، ص54؛ تفسير المنير، ج9، ص98.
7 ـ الشمس، آيه 9؛ ر.ك: الكافي، ج1، ص401 و ج2، ص101، 107 و 232؛ وسائل‏الشيعه، ج2، ص13، 107 و 142.
8 ـ مؤمنون، آيه 1؛ ر.ك: بحارالانوار، ج1، ص168 و ج9، ص95 و ج40، ص89.
9 ـ دخان، آيه 51؛ ر.ك: اعلام‏الدّين، ص117 و 136؛ بصائرالدرجات، ص25؛ تحف‏المؤمن، ص207 و 297.
10 ـ شعراء، آيه 58؛ ر.ك: دخان، آيه 36.
11 ـ كهف، آيه 46؛ ر.ك: بحارالانوار، ج106، ص108؛ الاحتجاج، ج1، ص207؛ ارشادالقلوب، ج1، ص133.
12 ـ شعراء، آيه 88 و 89؛ ر.ك: تفسير الميزان، ج7، ص73؛ تفسير كشف‏الاسرار، ج9، ص345.
13 ـ پروين اعتصامي.
14 ـ كتاب من لا يحضره‏الفقيه، ج3، ص567؛ وسائل‏الشيعه، ج1، ص22؛ الاحتجاج، ج1، ص97؛ بلاغات‏النساء، ص28؛ دلائل‏الامامه، ص32؛ علل‏الشرائع، ج1، ص348؛ المناقب، ج2، ص377.
15 ـ تفسير الامام، ص327؛ عدة‏الداعي، ص223؛ مجموعه ورام، ج2، ص108؛ بحارالانوار، ج67، ص349 و ج68، ص184.
16 ـ اقبال لاهوري.
17 ـ بحارالانوار، ج43، ص68؛ ر.ك: اعيان‏ الشيعه، ج1، ص308؛ حلية‏الاولياء، ج2، ص41.
18 ـ بحارالانوار، ج43، ص84؛ ر.ك: المناقب، ج3، ص341.
19 ـ مولوي.
20 ـ بحارالانوار، ج39، ص89؛ امالي شيخ طوسي، ص344؛ ر.ك: الاحتجاج، ج1، ص657؛ دلائل‏الامامه، ص12؛ المناقب، ج3، ص220.
21 ـ الامالي شيخ طوسي، ص668؛ بحارالانوار، ج43، ص105.
22 ـ الكافي، ج1، ص459؛ التهذيب، ج1، ص440؛ الاستبصار، ج1، ص199؛ وسائل‏الشيعه، ج2، ص530؛ الدعوات، ص254؛ عل ل‏الشرائع، ج1، ص184.
23 ـ الكافي، ج1، ص458؛ مسائل علي بن‏ جعفر(ع)، ص325.
24 ـ الصراط‏ المستقيم، ج2، ص92؛ بحارالانوار، ج22، ص490.
25 ـ بحارالانوار، ج43، ص75.
26 ـ الفجر، آيه 27، 28، 29 و 30.
27 ـ مفاتيح ‏الجنان، ص528؛ ر.ك: البلدالامين، ج1، ص110، 161 و 191؛ الصحيفة‏السجاديه، ج1، ص154 و 178؛ جنة‏الامان، ج1، ص394؛ رياض‏السالكين، ج5، ص145.
28 ـ بحارالانوار، ج43، ص149.
29 ـ همان، ج43، ص151؛ ر.ك: الاقبال، ص384؛ البلدالامين، ص51 و 284؛ الدعوات، ص231؛ مصباح كعبي، ص7.
30 ـ بحارالانوار، ج44، ص264 و 221؛ ر.ك: تفسير فرات كوفي، ص671؛ مصباح‏ المتهجد، ص208 (با اندكي تفاوت).
31 ـ فروغي بسطامي.
32 ـ حجر، آيه 43 و 44.
33 ـ بحارالانوار، ج43، ص87؛ عوالم‏ المعلوم، ج11، ص130.
34 ـ كهف، آيه 47.
35 ـ احقاق‏ الحق، ج25، ص527.
36 ـ شيخ بهايي.
37 ـ دلائل الامامه، ص7.
38 ـ تفسير الامام، ص354.
39 ـ اهل‏ال بيت(ع)، ص131؛ مسند فاطمه(ع)، ص70.
40 ـ بحارالانوار، ج43، ص9 و 10؛ دلائل‏الامامه، ص11.
41 ـ همان، ج41، ص26.
42 ـ الامالي شيخ طوسي، ص390؛ الكافي، ج1، ص453؛ التهذيب، ج8، ص216؛ ثواب‏الاعمال، ص138.
43 ـ بحارالانوار، ج43، ص81.
44 ـ حافظ.