صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 62

موضوع: حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام

  1. #11
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    پاسخ به وهابیت درباره مصائب فاطمه (س)
    2364 orig


    پاسخ به وهابیت درباره مصائب فاطمه (س) 1

    دین - آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر خود ( یکشنبه 12/7/1388 ) به یکی از شبهات جدید وهابیت درباره مصائب حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ پرداختند، و بر مظلومیت ایشان اشک ریختند.

    ايشان که در اين درس به آيه 6 سوره مبارکه مريم (يرِثُني و يرِثُ من آل يعقوب) رسيده‏ بودند اين آيه را يکي از پاسخ‏هاي حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ به غاصبان فدک برشمردند و در ضمن آن، به شبهه‏اي قديمي که بتازگي درباره از سوي برخي وهابيون افراطي مطرح شده است پاسخ گفتند. اخيراً «عثمان الخميس» روحاني بشدت افراطي وهابي، در برنامه خود در "شبکه ماهواره‏اي الصفا" به حديث جعلي «نحن معاشر الانبياء لانورّث ، ما ترکناه صدقة» استناد کرده و فدک را حق حضرت فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ ندانست. وي در اين برنامه‏ها به زعم خود تلاش کرد تا با دلايل متعدد ثابت کند که منظور آيات قرآن از ارثي که انبياء باقي گذاشتند تنها "علم و نبوت" است.
    در پاسخ به اين اظهارات بي‏پايه، مفسّر و متأله بزرگ معاصر، آيت‏الله عبدالله جوادي آملي با توضيح خطبه فدکيه حضرت زهرا و نيز وداع اميرالمؤمنين علي ـ عليهما السلام ـ با ايشان، به ايراد پاسخ پرداختند که در ضمن آن بر مظلوميت آن حضرت اشک ريختند.
    آنچه در پي مي‏آيد متن بيانات ايشان به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله جوادی آملی است.

    -------------------------------------------------------------------------------نبوت ارثي نيست. «الله أعلم حيث يجعل رسالته»[1]. رسالت، نبوّت، امامت، اينها به عصمت برمي‏گردد، اينها ارثي نيست. اين ميراث کتاب ـ به معناي نبّوت ـ را ارث بردن نيست.
    کتاب را پيامبر به امت ارث مي‏دهد. مثل اين‏که فرمود: «إنّي تارکٌ فيکم الثّقلين». از ارث به "ترکه" و "ماتَرَک" ياد مي‏کنند. در تعبيرات ديني، به "ترکه" ياد شده است. ما هم تعبير عرفي‏مان اين است که: تَرَکه ميّت چيست؟ حضرت (ص) هم فرمود: «ميراث من قرآن و عترت است؛ "إنّي تارکٌ فيکم الثَقَلَين"، اين ترکه، اين إرث در بين شما هست». به اين معنا ، همه چيز براي همه امّت، چه ظالم، چه صالح، چه طالح ارث است.
    وقتي که وجود مبارک زکريا (ع) از ذات اقدس إله فرزند مي‏خواهد، چون طبق دو آيه، دو خصيصه‏ي تلخ براي فرزندها ذکر شده، براي اينکه به آن دو خصيصه مبتلا نشود هم در آيه سوره مبارکه آل عمران به خدا عرض کرد: «و اجعله مِن لدُنکَ ذرّيةً طيبة» يعني فرزند طيب؛ هم در آيه مبارکه سوره مريم عرض کرد: «و اجعله ربِّ رضيا».
    در مسأله ارث [ارث گذاشتن انبياء در آياتي مثل "يرثني و يرث من آل يعقوب" و "ورث سليمان داود"] اقوال متعدّدي است. گفته‏اند:
    منظور از ميراث، نبوّت است.
    منظور از ميراث، علم و حکمت است
    منظور از ميراث، مال است.
    اين اقوال سه‏گانه در قالب کتاب‏هاي تفسيري ـ مخصوصاً در جامع قُرطبي ـ آمده.
    [بررسي اقوال سه‏گانه :]
    اول : منظور ، نبوّت نيست؛ براي اين‏که نبوّت امر ارثي نيست؛ بر اساس آيه‏ي «الله أعلمُ حيثُ يَجعَلُ رِسالَتَه» ارثي نيست. هيچکدام از انبياء ، نبوّت را از نبي قبلي ارث نبردند. سلسله انبياء ابراهيمي ـ عليهم ‏السلام ـ از وجود مبارک حضرت ابراهيم(ع) و انبياء بعدي، اين‏ها هر کدام بر اساس "اعطاء الهي" به نبوت رسيدند، نه اين که ارث برده باشند.
    دوم : درباره علم و حکمت ـ که [فرموده‏اند:] «العلماء ورثة الأنبياء» ـ اين سر جايش محفوظ است؛ که اينها وارثان انبياء هستند. براي اين‏که انبياء معلم کتاب و حکمت‏اند و اين‏ها هم علم و حکمت را از انبياء به ارث مي‏برند. اين هم اختصاصي به هيچ پيغمبري ندارد.
    سوم : مي‏ماند مسأله مال. در جريان مسأله مال که قول سوم است اختصاصي به ما شيعه‏ها ندارد، عده‏اي، هم از اهل سنت و هم از قدما و از اصحاب ـ مثل «ابن ‏عباس» و ديگران ـ اين ارث را ارث مال دانسته‏اند. ما بايد ببينيم که اين ارث، ارث مال است يا غير مال:
    روايتي را «مرحوم کليني رضوان الله عليه» در کافي نقل مي‏کند که: انبياء درهم و دينار را به ارث نمي‏گذارند، اين‏ها علم را به ارث مي‏گذارند. اين روايت را که مرحوم کليني نقل کرد حق است. يعني بناي انبياء بر اين نيست که اين‏ها مال جمع بکنند؛ مال را به ديگري منتقل بکنند؛ اين‏ها نيست.
    آنچه که محور نزاع بين دو فرقه است آن ذيلي است که جعل شده ؛ [يعني] "ما تَرَکناه صدقة". اين "ما تَرَکناه صدقة" را که آن‏ها نقل کردند سند ندارد و جعلي است و در جوامع روايي معتبر نيامده و در کتاب شريف کافي هم نيست. آنها اين را جعل کردند تا بگويند اين "فدک" و امثال فدک صدقه است؛ وقتي صدقه عمومي شد به بيت‏المال مي‏رسد؛ وقتي بيت‏المال شد به حاکم وقت منتقل مي‏شود؛ و همين کار را هم کردند.
    ما براي اين‏که ببينيم اين روايت درست هست يا نه، اولاً در سند اين روايت: متن اين روايت به همين جمله ختم مي‏شود که مرحوم کافي در کليني نقل کرده است که «الانبياء لا يوَرِّثون درهماً و لا دينارا». اين ها علم را ارث مي‏گذارند. آن «ما تَرَکناه صدقة» در جوامع روايي معتبر نيست. اين يک.
    و ثانياً در حجيت روايت: چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد، اولاً و بالذّات بايد بر کتاب خدا عرضه شود. اين دو طايفه روايات است که هر دو را مرحوم کليني نقل کرد، بزرگان ديگر هم در جوامع روايي آورده‏اند:
    يک طايفه مربوط به عنوان "نصوص علاجيه" است که در کتاب‏هاي اصولي فراوان مطرح است، که اگر دو خبر معارض بودند چه بکنيم؟ حضرت فرمود که: "ما وافَقَ کتابَ الله" مي‏شود حجت، و "ما خالَفَ کتاب الله فاضربوه علي الجدار" و مانند آن. اين‏ها به عنوان "نصوص علاجيه" است که روايت‏هايي که معارض هم‏ هستند، معيار حجّت و لاحجّت يا ترجيح إحدي ‏الحجّتين، عرض بر قرآن کريم است.
    طايفه ديگر رواياتي است که مطلق است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد. وجود مبارک پيغمبر ـ عليه و علي آله آلاف التحية و السلام ـ و هم‏چنين ائمه ـ عليهم ‏السلام ـ فرمودند: «به نام ما حديث جعل مي‏کنند؛ ولي به نام خدا آيه قرآن را نمي‎‏توانند جعل بکنند»... به نام ما روايات جعلي زياد هست. هر روايتي که از ما به شما رسيد بر کتاب خدا عرضه کنيد. اگر مطابق با کتاب خدا نبود و مخالف کتاب خدا بود، اين حجت نيست و حرف ما نيست.
    خدا غريق رحمت کند «علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه» را ؛ ايشان مي‏فرمود: طبق همين روايت معلوم مي‏شود که چيزهايي را به نام پيغمبر جعل کرده‏اند. براي اين‏که اين روايت «ستکثر عَلَيّ القالَة» [2] يا صادر شده و يا صادر نشده. اگر صادر شده و پيغمبر(ص) فرمود به نام من دروغ جعل مي‏کنند معلوم مي‏شود احاديث موضوع داريم. و اگر اين روايت صادر نشده باشد همين دليل بر جعل است، براي اين‏که همين را از پيغمبر(ص) نقل کردند. لذا ايشان فرمود: اين روايت چه صادر شده باشد چه صادر نشده باشد مضمونش حق است. يعني معلوم مي‏شود که به نام پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ احاديثي جعل مي‏کنند.
    پس هر روايتي چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد بايد بر قرآن کريم عرضه شود. لذا اول ما بايد خطوط کلي قرآن را ارزيابي کنيم، بعد روايت را بر قرآن عرضه کنيم.
    وقتي آيات قرآن را بررسي مي‏کنيم، مي‏بينيم عموماتي دارد، اطلاقاتي دارد و خصوصياتي. هم عموم و اطلاقش شامل أنبياء و غير أنبياء مي‏شود، هم آن‏چه که مخصوص أنبياء است. تمام اين اطلاقات از «أقيموا الصلاة»، از «کُتِبَ عليکم الصيام»، از مسأله جهاد، از مسأله حج، از مسائل امر به معروف و نهي از منکر، همه‏ي تکاليف شامل أنبياء و معصومين ـ عليهم ‏السلام ـ مي‏شود. البته آنها احکام مختصه هم دارند نظير وجوب نماز شب بر پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و مانند آن.
    ولي:
    يک : «يوصيکم الله في اولادکم»[3] اين‏گونه از عمومات مسأله ارث را تبيين مي‏کند و شامل پيغمبر [هم] مي شود. همه اينها مشمولند...
    دو : آيه سوره مبارکه احزاب که «اولوا الأرحام بعضُهُم اولي ببعض» که طبقات ارث را تبيين مي‏کند شامل أنبياء هم مي‏شود.
    سه : قصه «وَرِثَ سليمانُ داود»[4] درباره خصوص نبوّت است.
    چهار : اينجا هم «ولياً يرِثُني و يرِثُ من آل يعقوب»[5] ظاهرش، مال است. براي اين‏که "ارث نبوّت" يا "ارث علم" يا "ارث حکمت" قرينه مي‏خواهد.
    وقتي عرفاً گفتند ارث، يعني "مسأله‏ي مال". فلان کس ارث برد، فلان کس وارث است يعني مال. درست است که مي‏شود گفت فلان شخص وارث علم فلان کس است، وارث حکمت فلان کس است ولي مع القرينه است. با قرينه مي‏شود ارث را در مسائل علم و حکمت مطرح کرد؛ ولي بي‏قرينه همان مسأله ارث مال است . لغةً اين‏طور است، عرفاً اين‏طور است، اعتبار عقلاء اين‏طور است.
    پس اين چهار دليل نشان مي‏دهد که أنبياء همانند افراد ديگر مشمول اين عموم و اطلاقات‏اند.
    مهم‏تر از همه استدلال صدّيقه کبري ـ سلام ‏الله عليها ـ در حضور همه مهاجر و انصار با اطّلاع وجود مبارک امام زمانش يعني علي بن ابي‏طالب ـ سلام الله عليه ـ است. حضرت باخبر بود که وجود مبارک صديقه کبري (س) چگونه دارند احتجاج مي‏کنند. يکي از کساني که اين خطبه را حفظ کرد و نقل کرد زينب کبري ـ سلام الله عليها ـ بود که اين خطبه را حفظ کرده بود و براي ديگران نقل کرد. يکي از روات اين خطبه زينب کبري ـ سلام ‏الله ‏عليها ـ است.
    الان شما ملاحظه بفرماييد اين خطبه نوراني حضرت (س) از چند بخش تشکيل مي‏شود و از چند جهت حضرت استدلال مي‏کنند... بعد از حمد و ثنا و توحيد الهي و وحي و نبوت و... به مسأله ارث مي‏رسند که خطاب به مهاجر و انصار ‏فرمود: «اَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَ اُغْلَبُ عَلى اِرثي؟ يا بن أبي‏قحافه! أفي كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث أبي»؟ تو قرآن آمده که تو ارث مي‏بري ولي من از پدرم ارث نمي‏برم؟ «لقد جئت شيئاً فريا. أفعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؟ اذ يقول: "و ورث سليمان داود"؟ و قال فيما اقتصّ من خبر يحيي بن زكريا اذ قال: «فهب لى من لدنك وليا، يرثني و يرث من آل يعقوب»؟ پس اين آياتي است مربوط به انبياء که ارث مي‏برند.
    و همچنين «و قال: "و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض في كتاب الله"[6] و قال: "يوصيكم الله في اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين"[7] و قال: "ان ترك خيراً الوصيه للوالدين و الاقربين بالمعروف حقاً على المتقين"[8] و زعمتم أن لا حظوة لى و لا أرثُ من أبى؟! و لا رحم بيننا؟! أفخصّكم الله بآية اخرج أبي منها»؟ يک آيه‏ي خاصي داريم يا دليل مخصوصي داريم که پدرم ارث نمي‏گذارد؟
    بعد هم آن جمله جگر سوز را فرمود که مسأله در و پيکر زدن با [مصيبت و دردناک بودنِ] اين جمله اصلاً قابل قياس نيست (تأثر و گريه استاد) ...
    فرمود: شما هيچ دليلي نداريد که مرا از ارث، محروم کنيد مگر اينکه بگوييد معاذ الله ... نقل نکنم. [8]
    خوب، بعد در جمله‏هاي بعدي خطبه را ادامه مي‏دهند تا آنجا که به مردم خطاب ‏کردند: «أَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبي وَ اَنْتُمْ بِمَرْأىً مِنّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنتَدىً وَ مَجمَع» همه‏تان حاضريد مي‏بينيد که ارث مرا دارند "هضم" مي‏کنند.
    شما در خطبه 202 نهج‏البلاغه مي‏بينيد وجود مبارک حضرت امير (ع) وقتي مي‏خواستند حضرت زهرا(س) را دفن کنند رو کرد به قبر مطهر پيغمبر (ص) و عرض کرد: «السلام عليک يا رسول الله عني و عن ابنتک النازلة في جوارک و سريعة اللحاق بک، قلّ يا رسول الله عن صفيّتک صبري ...» تا به اين جمله که: «و ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک علي هضمها...» اين هضم همان است که در خطبه حضرت زهرا آمده ؛ «أَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبي وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّي » همه‏تان مي‏بينيد در روز روشن دارند ارث مرا مي‏برند؟ اينجا هم حضرت فرمود: «ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک علي هضمها ، فاحفها السؤال و استخبرها الحال...»
    بنابراين اطلاقات حاکم است ؛ عمومات حاکم است ؛ دليل خاص درباره ارث انبياء حاکم است ؛ مهم‏تر از همه: تفسير و تبيين و تشريح صديقه کبري (س) حاضر است. و قبلاً هم گذشت که اگر وجود مبارک حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ يک مطلبي را بفرمايد مثل اين است که اميرالمؤمنين فرمود، امام باقر فرمود، امام صادق فرمود. معيار حجيت، عصمت گوينده است نه امامت او. اگر کسي معصوم بود قولش حجت است ديگر.
    بنابراين اين تفسير که منظور از ارث، ارث مال است مي‏شود محکَّم. عمومات و اطلاقات هم حاکم‏اند و دليل خاص هم تأييد مي‏کند و تفسيري که از حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ شده است تبيين مي‏کند.
    پي‏نوشت‏ها :
    1. سوره انعام ـ آيه 124 .
    2. يا «ستکثر بعدي القالة عليّ» يعني: « پيامبر اکرم ـ صلى الله عليه و سلم ـ فرمود: پس از من کساني که دروغ بر من مي‌بندند فراوان خواهند شد».
    3. سوره نساء ـ آيه 11 .
    4. سوره نمل ـ آيه 16 .
    5. سوره مريم ـ آيه‏هاي 5 و 6 .
    6. سوره انفال ـ آيه 75.
    7. سوره نساء ـ آيه 11 .
    8. سوره بقره ـ آيه 180 .
    9. آن جمله جگرسوز که استاد نقل نکردند اين است که: «أم تقولون: إنّ اهل ملّتين لا يتوارثان؟! اولست انا و ابى من اهل ملة واحدة؟» يعني «مگر اينکه بگوييد من مسلمان و بر دين پدرم نيستم» معاذ الله.




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. #12
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    انتشار کتاب رونمایی از باغ فدک با مقدمه هاشمی رفسنجانی
    انتشار کتاب رونمایی از باغ فدک با مقدمه هاشمی رفسنجانی 1

    کتاب - روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام اعلام کرد:

    كتاب رونمايي از باغ فدك، شرح توصيفي و تاريخي فدك از صدر اسلام تا سفر آيت‌الله هاشمي رفسنجاني به قلم آقاي حمزه خليلي در سه هزار نسخه از سوي انتشارات اساتيد قلم تهران منتشر شد.
    اين كتاب به همراه نقشه‌هاي دسترسي به فدك و بيش از 20 تصوير از حضور بي‌سابقه يك هيأت ايراني در باغ فدك، علاوه بر توصيف سفر آيت‌الله هاشمي رفسنجاني به شهر حايط و فدك، ماجراي تاريخي اين قطعه ارزشمند از زمان فتح پيامبر تاكنون را شامل مي‌شود.
    آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در پيش‌گفتار كتاب نوشت: از سالها قبل در اين انديشه بودم كه چرا فدك با آن همه اهميت در تاريخ اسلام، چون خورشيدي در پس ابرهاي فراموشي است.
    وی افزود: هر وقت كه توفيق سفر به سرزمين وحي به دست مي‌آمد، اين فكر در من قوّت بيشتري مي‌گرفت.
    رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام افزود: در آخرين سفرم، يعني در سال 1387، با اصرار به رفتن و در نهايت با هماهنگي مسئولان عربستان سعودي به منطقه فدك رفتم.
    آيت‌الله هاشمي رفسنجاني نكته مهم سفر را مظلوميت حضرت فاطمه(س) دانست و با اشاره به گفتگوي شب قبل از سفر خويش با آيت‌الله مرحوم العمري گفت: ايشان به عنوان بزرگ شيعيان مدينه صريحاً مي‌گفت: «هيچ اثري از فدك نمانده است و شما در آنجا فقط بيابان مي‌بينيد.»
    رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام گفت: صبح روزي كه به طرف منطقه فدك حركت كرديم، فكر نمي‌كرديم در آن سوي آن جاذبه‌هايي كه ازدل بيابان‌هاي بي‌آب و علف مي‌گذرد، منطقه‌اي سرسبز نهفته باشد و وقتي در مسير به دوراهي شهرك الحائط رسيديم و كلمه «فدك» را زير تابلوي ورودي شهر ديدم، انگار خدا مرا به آرزوي ديرينم رساند.
    وی افزود: خاطره آن سفر و توضيحات مردي با ريش قرمز از اهالي فدك كه بازنشسته بخش ارشادشان است، اگرچه به صورت مختصر و گزينشي از صداوسيما پخش شد و حق مطلب ادا نشد و نخواهد شد، اما سازمان حج و زيارت و روزنامه جمهوري اسلامي گزارشي از آن سفر تهيه و منتشر كردند و به ادلّه‌اي كه بر خوانندگان پوشيده نيست، در نشر آن اهتمام مناسب به كار نرفت.
    هاشمی افزود: البته همان تصاوير مختصري كه تهيه كرده بوديم، هنوز دست به دست در بين عاشقان اهل بيت(عليهم‌السلام) مي‌گردد و از ما درخواست انتشار وسيع آن را دارند.
    وی در ادامه نوشت: هر كاري كه ما شيعيان براي معرفي فدك به مسلمانان و جهانيان بكنيم، تلاشي مقدس در جهت مقابله با كينه كساني است كه به ناحق سعي در كتمان حقايق دارند.
    هاشمی در بخش پاياني اظهار اميدواري كرد: شاهد روزي باشيم كه غبار فراموشي از آثار اسلامي، مخصوصاً اتفاقات و اماكني كه به نحوي به اهل بيت(ع) مربوط مي‌شود، زدوده شود و جوامع اسلامي از انوار معنوي آنها در جهت تقويت بنيه ديني استفاده نمايد.



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  3. #13
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    تاریخ شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه زمانی است؟
    11 5 24 5131410 5 16 121952111


    تاریخ شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه زمانی است؟ 1

    دین - تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) به سه روایت اصلی نقل شده است. همواره این پرسش مطرح بوده است که کدام نقل از ایام شهادت آن حضرت به لحاظ تاریخی معتبر تر است؟

    به گزارش خبرآنلاین بر اساس منابع تاریخی، ایام فاطمیه به حسب روایات بیش از ده تا پانزده قول بوده ولی آنچه شهرت دارد، سه قول اصلی است:
    1.روایت «40» روز که دهه اول گرفته می شود، بعد از شهادت رسول الله صلی الله علیه وآله که مصادف با 8 تا 10 ربیع الثانی است.
    2.روایت «75» روز که دهه دوم گرفته می شود، مصادف با 13 تا 15 جمادی الاولی است.
    3.روایت سوم «95» روز که دهه سوم گرفته می شود، مصادف با 1 تا 3 جمادی الآخر است که بیشتر مورد تاکید است.
    محققان تاریخ اسلام معتقدند آنچه بیشتر مورد توجه و سندیت تاریخی است روایت سوم یعنی 95 روز است. البته مراجع تقلید و اهل معرفت به مومنان توصیه می کنند که هر سه قول را به برپایی عزاداری همت گمارند.
    در هر صورت روایت دوم شهادت حضرت زهرا(س) برابر 13 جمادی الاول که مطابق با 17 فروردین است و روایت سوم برابر سوم جمادی الثانی مطابق 6 اردیبهشت خواهد بود. این دو روایت در تقویم رسمی ثبت شده است. البته عموما پس از انقلاب اسلامی مرسوم شده است که این ایام را در سه دهه مجزا برگزار می کنند که برگزاری دهه اول بیشتر در میان بخشی از مذهبی ها و هیاتی ها مرسوم است و دهه دوم و سوم در جامعه ما عمومیت بیشتری دارد.



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  4. #14
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    فاطمه زهرا (س)
    فاطمه زهرا (س)

    fatemeh 1708 mm

    حضرت فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر (ص)، همسر حضرت علی (ع) و مادر امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در بیستم جمادی الثانی سال پنجم هجری به دنیا آمد.
    سال چهارم بعثت بود که خداوند اراده فرمود به پیامبر گرامی‏اش هدیه‏ای بهشتی و تحفه‏ای گرانبها عطا فرماید؛ دختری که نسل پاک رسول خدا از طریق او تکثیر گردد.
    برای دریافت این هدیه الهی، مقدماتی لازم بود. لذا از جانب حضرت حق دستورات لازم برای آمادگی رسول خدا و خدیجه داده شد و سپس فاطمه علیهاسلام در بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت، در سرزمین توحید، مکه معظمه، متولد شد و دنیا را به نور وجود خود منوّر ساخت.
    او دختری بود به سیمای خاکیان، ولی برتر از ملائک، چرا که خلقتش از نور بود و بویش بوی بهشت. فاطمه (س) نام‌های بسیاری دارد که هر کدام دارای معانی و مفاهیم بلند و ملکوتی است.
    حضرت فاطمه (س) در خانه رسول خدا بزرگ شد و با مجاهدات و تلاش پیگیرش، تحت تربیت رسول مکرم، به مقامات بلند معنوی دست یافت؛ به‌طوری که در ستایش او چندین آیه قرآنی نازل شد.
    پیامبر اکرم بارها در سخنانش مقام و موقعیت والای فاطمه را برای مسلمان‏ها بیان می‏کرد و می‏فرمود: فاطمه سبب خلقت افلاک است و ملائکه الهی در خدمت او هستند. او را اذیت نکنید که اذیت او اذیت من است. فاطمه‌ من، اهل بهشت است و در قیامت از شیعیانش شفاعت می‌کند.
    فاطمه (س) چنان جایگاه بلندی در قلب پیامبر اکرم پیدا کرد که محبت و شیفتگی رسول خدا نسبت به او زبانزد خاص و عام شد و تعبیرات بسیار بلند و لطیفی از زبان رسول خدا نسبت به آن گوهر تابناک تراوش می‌کرد.
    سرانجام حضرت علی (ع)، یگانه شخصیتی که صلاحیت همسری و هم‌شانی با فاطمه‌(س) را داشت، به خواستگاری او آمد. رسول خدا هم به اذن خداوند، و رضایت فاطمه با ازدواج آنها موافقت فرمود.
    مهریه فاطمه تعیین شد و پس از عقد آسمانی و شادباشی بهشتی، آن وصلت فرخنده به اطلاع عموم مسلمانان مدینه رسید و رسول خدا صیغه عقد را جاری فرمود.
    از این قضیه حدود یک ماه گذشت تا مقدمات عروسی فراهم شد و پس از ولیمه عروسی، فاطمه با مهریه‏ای به ظاهر کم‌ارزش و جهیزیه‌ای ساده به خانه بخت رفت. رسول خدا هم آداب خاصی را در شب زفاف برای آنها اجرا کرد و سفارش‌های لازم را به عمل آورد و از خانه‌ آنها خارج شد.
    فردا صبح به خانه آنها تشریف‏فرما شد و از آنان احوالپرسی کرد و برایشان دعا فرمود. روز چهارم هم برنامه‌ ویژه‏ای برای آنها ترتیب داد و کارها را تقسیم فرمود. به این ترتیب ازدواج شیرین و شاد آنها با همکاری و تفاهم شروع شد. رسول خدا نیز همواره آنها را زیر نظر داشت و هر دو را به رعایت یکدیگر سفارش می‌فرمود.
    فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین دو همسری بودند که هیچگاه در زندگی خود به تجمل و دنیاپرستی نیندیشیدند و با کمال صفا یکدیگر را در پیمودن راه خدا کمک کردند و کوچکترین اختلافی بین آنها صورت نگرفت. خداوند به آنها دو پسر به نام حسن و حسین و دو دختر به نام زینب و ام کلثوم عنایت فرمود.
    hazrate fateme 0827 mm1
    رسول اکرم فرزندان فاطمه (س) را بسیار دوست می‏داشت و آنها را فرزندان خود می‌دانست و می‏فرمود:
    « آتش جهنم بر فرزندان فاطمه حرام است.» و در فرصت‏های مناسب مسلمین را به رعایت احترام و خدمت سفارش می‌کرد و لذا فاطمه اطهر و فرزندانش در زمان حیات رسول خدا بسیار محترم و عزیز بودند ولی آن حضرت مکرراً از ظلم‏هایی که پس از او بر آنان روا داشته می‏شود، خبر می‏داد واظهار ناراحتی می‏نمود و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا را دلداری می‏داد و افسوس و صد افسوس که این دوران، بسیار کوتاه بود و بیش از 9 سال طول نکشید که دست پر مهر رسول خدا از سر آنها برداشته شد و سایه پربرکتش از این جهان رخت بر بست.
    فاطمه زهرا (س) در سوگ پدر بزرگوارش بسیار اندوهگین بود و شب و روز به یاد پدر می‏گریست، اما در این هنگامه، مسأله غصب خلافت توسط گروهی پیش آمد، که برای تثبیت خلافت خویش، علی‌رغم سفارشات اکید رسول خدا در مورد دخترش، به خانه‌ فاطمه هجوم آوردند و با تازیانه دست مبارکش را آزردند و پهلوی او را که برای دفاع از حریم ولایت بپا خواسته بود، شکستند، بر گردن شیر خدا ریسمان بستند و او را به مسجد کشاندند.
    اما فاطمه پس از این جنایات هولناک که باعث سقط جنین او شد، باز دست از فداکاری و حمایت خود بر نداشت و با همان حال به دنبال امیرالمؤمنین به مسجد رفت و با استفاده از مقام و شخصیت خود، علی (ع) را از دست غاصبین نجات داد و سپس به خانه آمد و در بستر بیماری افتاد.
    غاصبین حق امیرالمومنین و زهرا به این هم بسنده نکردند و فدک را که حق مسلم حضرت زهرا بود، غصب کردند تا دست آنها را از مال دنیا هم کوتاه کرده باشند. در این جریان، فاطمه (س) بارها با ابوبکر و عمر احتجاجاتی داشت و امیرالمؤمنین نامه تندی به ابوبکر نوشت و حق مسلم فاطمه را اثبات کرد. فاطمه (س) هم خطبه تاریخی فدک را در حضور جمع بسیاری از مسلمین ایراد فرمود و مدعیان دروغین خلافت و غاصبین فدک را رسوا نمود، اما اّنان بر اجرای مقاصد خویش همچنان پافشاری و به دادخواهی آن مظلومان تاریخ، پاسخ صحیح نگفتند بلکه افکارعمومی را علیه آنان شوراندند و با نسبت‌های ناروا و زشت به ساحت قدس امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا، مقصود و منظور خود را برملا ساختند.
    اما امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا با سربلندی و افتخار از این آزمایش بزرگ الهی خارج شدند و برای بقاء اسلام، در مقابل این همه ظلم و ستم از حقوق مسلم خود چشم بستند و دم نزدند. حتی وقتی امیرالمؤمنین (ع) به خلافت دست‌یافت، باز هم به فدک که سرمایه هنگفتی بود،اعتنایی نکرد و فدک در طول تاریخ به تاراج رفت.
    به هر حال فاطمه (س) هر روز رنجورتر می‏شد و کم کم حالش رو به وخامت می‏رفت. همه مسلمین از این پیش آمدها ناراحت بودند. زنان مدینه به عیادت آن حضرت آمدند و حضرت خطبه‏ای برای آنها ایراد فرمود که چرا شوهران‌شان امیرالمؤمنین را یاری نکردند.
    فاطمه علیهاسلام روزهای آخر عمر خود را سپری می‏کرد و به شدت از ابوبکر و عمر ناراضی بود، اما آنها که نارضایتی فاطمه را به صلاح حکومت خود نمی‌دیدند، آمدند تا به عنوان عیادت، رضایت وی را جلب کنند. فاطمه زهرا ابتدا نپذیرفت اما آنها پس از چند بار، امیرالمؤمنین (ع) را واسطه کردند و بالاخره با اصرار زیاد به عیادت او آمدند. در همین ملاقات بود که فاطمه (س) رسماً نارضایتی خود را به گوش آنها رساند.
    کم کم فاطمه (س) آستانه شهادت قرار گرفت. دستور داد برایش تابوت ساختند و سپس به امیرالمؤمنین وصیت نمود. روح پاکش در عصر یک روز غم‏انگیز از خانه دلتنگ دنیا پر کشید و به درجه رفیع شهادت نایل شد.
    خبر شهادت آن حضرت فوراً در بین مردم انتشار یافت و مدینه یک‌پارچه عزا و گریه شد. سیل جمعیت برای دلداری و تسلیت امیرالمؤمنین و فرزندان خردسال فاطمه به طرف آن خانه کوچک سرازیر بود تا کم‌کم خورشید غروب کرد.
    مردم متفرق شدند و علی تنها شد. شب بود؛ او شخصاً برای تغسیل و تدفین اقدام فرمود. شبانه آن بدن آزرده را همراه باران اشک خود غسل داد و کفن نمود و با عده کمی از شیعیان خاص خود بر او نماز خواند و بدن بی‌جان فاطمه را در گوشه‏ای دور از چشم بیگانگان به‌خاک سپرد ؛ سپس با دستی خالی و سینه‏ای پردرد به سوی قبر مطهر رسول خدا رو کرد و با کلماتی دلسوز خاطر خود را تسلی داد.
    صبح شد و مسلمان‌ها که از تدفین فاطمه (س) خبر نداشتند جمع شدند. وقتی که از دفن حضرت زهرا مطلع شدند با کمال جسارت خواستار نبش قبرش شدند که ناگهان با غرش شیر خدا، نفس‌ها در سینه‏ها حبس شد و از تصمیم خود منصرف شدند.
    قبر مطهر فاطمه (س) باید تا قیامت، تا قیام فرزند عزیزش حجه بن الحسن عجل‌الله تعالی فرجه مخفی بماند تا سندی زنده بر مظلومیت آن بانو و گواهی بر ظلم و ستم قاتلین او باشد. اما راویان نکته‌سنج و عاشقان هوشمند که بوی تربت فاطمه را می‌شناسند از لابه‏لای کلمات ائمه اطهار و صفحات تاریخ به جستجوی قبر مطهر آن بانوی مظلومه برآمدند و به گمانی قریب به یقین، آن را در خانه خودش یافتند.
    از فاطمه زهرا علیهاسلام روایاتی به جهان اسلام تقدیم شده که یکی از بهترین میراث آن حضرت در خطوط تاریخ است، ولی افسوس که دفتر روز شمار تاریخ زندگانی‌اش برای ابد بسته شده و دیگر سخنی بر آنها اضافه نشده است.




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  5. #15
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    زندگانى حضرت زهرا سلام الله عليها
    زندگانى حضرت زهرا سلام الله عليها



    تاءليف : علامه محمدباقر مجلسى
    مترجم و محقق : محمد روحانى على آبادى



    نام : فاطمه .
    كنيه هاىمشهور: ام الحسن ، ام الحسين ، ام ابيها، ام الائمه .
    مشهورترين لقبها: زهرا،صديقه ، طاهره ، كبرى ، سيده ، بتول .
    پدر: حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليهو آله پيامبر عظيم الشاءن اسلام .
    مادر: خديجه عليهاالسلام بنت خويلد همسرفداكار پيامبر اسلام .
    محل تولد. مكه .
    سال تولد: سال دوم بعثت ، و به روايتى : سال پنجم .
    روز ميلاد: بيستم جمادى الثانى .
    نام همسر: على بن ابى طالبعليه السلام ، پسرعموى پيامبر اسلام .
    زمان ازدواج : رجب يا ذى حجه سال دوم هجرتدر مدينه .
    مدت زندگانى با على عليه السلام : نه سال .
    ميزان مهريه : 400مثقال نقره مسكوك
    فرزندان : حسن عليه السلام ، حسين عليه السلام ، زينب كبرى ،ام كلثوم و يك فرزند سقطشده به نام محسن
    شهادت : در سال يازدهم هجرى
    محل دفن: پنهان است
    تعداد احاديث و روايات باقيمانده درباره آن حضرت : حدود 2000مورد.
    تعداد سخنان باقيمانده از حضرت فاطمه : حدود 130 مورد.
    تعداد اشعارباقيمانده از آن حضرت : حدود 29 قطعه .
    تعداد خطبه هاى باقيمانده از آن حضرت : 2خطبه .
    ساير آثار علمى باقيمانده از آن حضرت : مصحف فاطمه عليهاالسلام كه به خطهمسر گرامش على عليه السلام نوشته شده و در نزد فرزندان آن حضرت بوده و هم اكنون دردست حضرت قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف مى باشد




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  6. #16
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    فاطمه آينه كمال
    فاطمه آينه كمال

    گاهي شكوه بانوي بزرگ جهان، چنان دل و جان را مي‏آكند كه توان هر سخن را از انسان مي‏گيرد. جايگاه رفيع فاطمه اطهر (عليها السلام)، خيره ‏كننده ديدگان هر بيناست. بايد چشم بصيرت داشت، تا گوشه‏ اي از سراپرده جلال فاطمي را ديد. باري ... برخي در شناختن و شناساندن اين بانو، كه مادر عصمت و آينه عفاف است، به دامن روايات و آياتي پناه مي‏ برند كه گوياي شأن والاي او است.
    براستي هم، آنچه در قرآن، در منزلت اين فخرزنان عالم آمده، بسيار است. روايات نيز همچون دريايي موّاج و متلاطم است كه طراوت ‏بخش ساحل انديشه ‏ها و كرانه‏ هاي معرفت است.
    امّا ... در اين ميان، راه ديگري نيز وجود دارد كه ما را با ژرفاي كمالات و جلوه فضيلتهاي اين بانو، آشنا سازد، آن هم نگريستن به «سيره عملي» و «شيوه رفتاري» او است. در واقع، زندگينامه زيبا و پر نكته و آموزنده او در ابعاد گونه ‏گون، آينه ‏اي است كه نوري از بزرگيها و فضايل او را بر رواق دلمان مي‏ تاباند و شبستان جان را همچون روز، روشن مي‏سازد. از اين‏رو، مروري داريم بر چند فراز فروزان و برجسته از زندگي حضرت زهرا(س) كه بيشتر كاربردي و عملي است. چون او «اسوه» است و «الگو»، ... و ما نيز كه در پي «تأسي» و الگوگيري از سيره و زندگاني و خصلت هاي عزيز آن محبوبه خداييم، شايسته است كه در بندبند اين بخشهاي نوراني از حيات فاطمه(س)، به دقت بنگريم و درسهايي را كه از تك‏تك اين نمونه ‏ها مي ‏آموزيم، در كلاس زندگي به كار بنديم:
    حضرت زهرا(س) هم در سخن، معلم حجاب بود، هم در رفتار، اسوه عفاف. عقيده داشت بهترين چيز براي زن، آن است كه نه مردان نامحرم او را ببينند، و نه او مردانِ نامحرم را.

    1- حضرت زهرا(س)، در چهره، گفتار و رفتار، شباهت بسيار به رسول خدا(ص) داشت و هيبت و هيأت او، يادآور پيامبر(ص) بود.
    2- آن حضرت، شيفته عبادت و نيايش به درگاه الهي بود. آن قدر در پيشگاه خدا به عبادت مي‏ ايستاد كه قدمهايش ورم مي‏كرد. در نمازهايش از خوف خدا مي‏گريست.
    3ـ براي هر يك از روزهاي هفته، دعاي ويژه ‏اي داشت. براي تعقيبات نماز هم ادعيّه خاص داشت. (متن دعاهاي روزانه و تعقيبات نماز آن بانو، در كتب حديث آمده است).
    4ـ روزي خسته از كارهاي طاقت ‏سوز خانه، با دستهاي تاول‏زده به محضر پيامبر خدا(ص) رفت تا براي كمك در انجام كارهاي خانه، كنيزي براي خود بگيرد. رسول خدا(ص) بهتر از كنيز و خدمتكار را به او عطا كرد، يعني «تسبيحات حضرت زهرا». اين ذكرهاي شريف را حضرت جبرائيل، از سوي خدا تعليم حضرتش نموده بود. آري ... الهام و نيرو گرفتن از ياد خدا، براي غلبه بر دشواريهاي زندگي!
    حضرت زهرا(س)، ساده زندگي مي‏كرد. از تجمل در زندگي پرهيز داشت و سختيهاي دنيا را تحمل مي‏كرد، تا به شيريني هاي آخرت برسد.
    5ـ تسبيح حضرت زهرا(س)، نخي بود كه به تعداد ذكرها و تكبيرها، «گره» داشت و با آن تسبيح مي‏گفت. پس از شهادت حمزه سيدالشهدا در جنگ احد، از خاك تربت او تسبيح ساخت و با آن ذكر مي‏گفت. از آن پس مردم نيز چنان كردند. اين نوعي احياء فرهنگ شهادت و الهام‏ گيري از روح شهيدان راه خداست.
    6ـ حضرت زهرا(س) هم در سخن، معلم حجاب بود، هم در رفتار، اسوه عفاف. عقيده داشت بهترين چيز براي زن، آن است كه نه مردان نامحرم او را ببينند، و نه او مردانِ نامحرم را. داستان آن مرد نابينا كه به محضر پيامبر آمده بود و حضرت فاطمه به پشت پرده رفت، شاهد اين سخن است.
    7ـ گاهي شبهاي جمعه تا صبح، به نماز و دعا مي‏ پرداخت و براي ديگران دعا مي‏كرد، اما براي خود، چيزي از خدا نمي ‏خواست. وقتي فرزندان خردسالش راز اين كار را مي ‏پرسيدند، مي ‏فرمود: فرزندانم! اول همسايگان، آنگاه خانه!
    8ـ فاطمه زهرا(س) محبوب دل رسول خدا بود و پيامبر(ص) به او علاقه خاصي داشت، چرا كه اهل زهد و عبادت بود، از اين جهت، نزد پيامبر اكرم، يادآور حضرت خديجه(س) بود.
    9ـ «ادب»، سيره رايج بين اين دختر و پدر بزرگوارش بود. هر گاه رسول خدا(ص) نزد فاطمه مي‏رفت، وي برمي ‏خاست، پدر را مي‏ بوسيد و احترام كرده، او را در جاي خويش مي‏ نشاند.
    10ـ كمال ايمان و خلوص در بندگي و قرب او در پيشگاه معبود، در حدّي بود كه خشم و رضاي او، خشم و رضاي پروردگار محسوب مي‏شد. پيامبر اكرم فرمود: هر كه او را بيازارد، مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد ، خدا را آزرده است و حديث است كه خدا به خاطر خشم و رضاي فاطمه، خشمگين يا راضي مي‏شود.
    11ـ وي از توان مالي خويش در راه محرومان نيازمند، بهره مي‏گرفت. يك بار، پارچه‏ اي را كه داشت، به رسول خدا(ص) داد. آن حضرت نيز آن را تكه تكه بريد و به تعدادي از اسيرانِ بي‏ لباس رومي مي‏داد كه خود را بپوشانند.
    12ـ حضرت زهرا(س)، ساده زندگي مي‏كرد. از تجمل در زندگي پرهيز داشت و سختيهاي دنيا را تحمل مي‏كرد، تا به شيريني هاي آخرت برسد. وسايل زندگي او ساده و مهري ه‏اش اندك بود.
    13ـ پيامبر خدا، در شب عروسي حضرت زهرا گوسفندي ذبح كرد و به تعداد زيادي از مسلمانان مهماني داد. جمعيت مهمان و افرادي كه برايشان غذا فرستاده شد، فراوان بود، ولي با دعاي حضرت رسول، غذاي اندك بركت يافت و همه سير شدند.
    14ـ حضرت فاطمه(س) در صحنه‏ هاي اجتماعي دفاع از دين و پيشوا، حاضر بود. از جمله در جنگ احد شركت داشت و به امدادگري و مداواي زخمهاي رسول خدا(ص) مشغول بود.
    15ـ آزاد ساختن بردگان در نظر او كاري ارزشمند بود. گردن‏بندي را كه علي(ع) براي او خريده بود، فروخت و با پول آن برده ‏اي خريد و آزاد كرد. پيامبر اكرم(ص) از اين كار دخترش بسيار شادمان گرديد و او را ستود.
    16ـ آيين خانه ‏داري و همسرداري را به خوبي مراعات مي‏كرد و در زندگي، واقعا شريك همسرش علي(ع) بود. گاهي در خانه غذايي نبود و كودكان گرسنه بودند، اما فاطمه(س) چيزي به حضرت علي(ع) نمي‏گفت و چيزي از او درخواست نمي‏كرد. بيم داشت كه همسرش نتواند خواسته او را برآورده و تأمين كند و شرمنده شود!
    خانواده فاطمه(س)، خانواده كمك به بيچارگان و ايثارگري نسبت به نيازمندان بود.
    17ـ خانواده فاطمه(س)، خانواده كمك به بيچارگان و ايثارگري نسبت به نيازمندان بود. علي(ع) و زهرا(س) سه روز روزه نذري گرفتند و هر سه روز، افطار خود را به يتيم، مسكين و اسير دادند. خداي متعال در ستايش و تقدير از اين ايثار خالصانه كه جز به خاطر خدا انگيزه ديگري نداشت، سوره «هل اتي» را نازل فرمود كه اشاره به اين داستان دارد.
    18ـ كارها ميان علي(ع) و فاطمه(س) تقسيم شده بود. آوردن آب و تهيه هيزم و كارهاي خارج از خانه بر عهده علي عليه‏السلام بود و درست كردن آرد و خمير و نان پختن و كارهاي داخل خانه با فاطمه(س) بود. حضرت زهرا(س) از اين‏گونه تقسيم كار بسيار خرسند بود.
    زهراي اطهر(س)، احياگر ياد شهيدان و وفادار به خاطره عزيز آنان بود. روزهاي دوشنبه و پنج‏شنبه به احد مي‏رفت و مزار شهداي احد و حضرت حمزه را زيارت مي‏كرد.
    19ـ همدم رنجها و غصه‏هاي شوهر بود و او را پناه محسوب مي‏شد. علي(ع) مي‏فرمود: وقتي به خانه مي‏آمدم و به زهرا نگاه مي‏كردم، تمام غم و اندوهم برطرف مي‏شد. هرگز كاري نكردم كه فاطمه از من خشمناك و ناراحت شود. فاطمه نيز، هرگز مرا خشمناك نساخت.
    20ـ زهراي اطهر(س)، احياگر ياد شهيدان و وفادار به خاطره عزيز آنان بود. روزهاي دوشنبه و پنج‏شنبه به احد مي‏رفت و مزار شهداي احد و حضرت حمزه را زيارت مي‏كرد و چون در صحنه احد حضور يافته بود، به عنوان يك شاهد زنده و راوي حادثه، به ديگران نشان مي‏داد كه: اينجا پيامبر بود، و آنجا مشركان بودند و ... .
    21ـ از تواضع و فروتني او يكي هم رفتار شايسته با خدمتكار خانه‏ اش «فضّه» است. در سالهاي آخر كه پيامبر خدا(ص)، فضّه را براي خدمت به خانه او فرستاد، فاطمه(س) كارهاي خانه را ميان خودش و فضّه خادمه تقسيم مي‏كرد.
    22ـ در مسائل اجتماعي و سياسي جامعه اسلامي، بي‏تفاوت نبود و جبهه حق را ياري مي‏كرد. پس از رحلت پيامبر كه خلافت را غصب كردند و فدك را از او گرفتند، همراه زنانِ بني‏هاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر، ضمن خطبه‏اي كه پشت پرده خواند، از بدعتها، ستمها، حق‏كشيها و فراموش كردن وصيّت پيامبر و احياي سنتهاي جاهلي انتقاد كرد. (اين خطبه شريف و بلند و عميق را تعدادي از دانشمندان و مؤلفان تاكنون شرح كرده ‏اند).
    23ـ تلاش براي اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبري امت اسلامي را تكليف خود مي‏دانست. گاهي شبها به همراه علي(ع) به در خانه مهاجران و انصار مي‏رفت و در حمايت از ولايت، وصيت پدرش را به يادها مي‏ آورد و آنان را به دفاع از حق شوهرش در مسأله خلافت و حق خودش فرا مي‏خواند، هر چند آنان با سردي و بي ‏مهري جواب مي‏دادند!
    24ـ زهرا(س) تا زنده بود، علي(ع) حامي نيرومندي داشت و به تعبير بعضي بزرگان، به خاطر فاطمه(س)، حرمت اميرالمؤمنين(ع) را تا حدّي پاس مي‏داشتند. اما پس از شهادت فاطمه، حضرت علي تنها و بي ‏پناه ماند.

    25ـ حضرت زهرا(س) پس از وفات پيامبر خدا، ديگر خندان و شادمان ديده نشد، تا آنكه چشم از جهان فرو بست.

    26ـ پيش از وفات، به «اسماء» وصيتي كرد كه پس از مرگ، بدن مرا داخل تابوتي بگذارند، تا حجم بدن ديده نشود. اين شيوه تا آن زمان مرسوم نبود. اين وصيت، درسي از عفاف و حيا بود كه بانوان بايد در برابر ديدگان نامحرمان، آن را مورد توجه خود قرار دهند.

    27ـ آگاهي، درايت و آينده‏ نگري او تا آنجا بود كه براي افشاي ستم غاصبان، وصيت فرمود كه پيكرش را شبانه غسل دهند و به خاك سپارند، تا ظالماني كه او را آزرده بودند، در مراسم دفن او حضور نيابند و از اين حضور، بهره ‏برداري سياسي براي تطهير خود و توجيه كارهايشان نكنند.

    اينها و نمونه‏ هاي ديگري از سيره رفتاري آن بانوي بي‏ همتا، جلوه ‏هاي «الگو» بودن او براي همه فضيلت ‏خواهان و حق جويان است كه در پي «اسوه» و سرمشقِ «چگونه زيستن»اند.
    اميد است كه اين‏گونه خصلتها و رفتارها، همچون تابلويي، پيوسته در برابر ديدگانمان باشد و اگر همواره آن حضرت را سرمشق و اسوه مي‏دانيم و معرفي مي‏كنيم، «جهات الگويي» او را نيز در قالب سيره عملي و رفتاري حضرتش بشناسيم و بشناسيم.
    اين‏گونه، بهتر مي‏توان مشي و مرام فاطمي را در بستر زندگي و اخلاق عيني پياده كرد.


    جواد محدثي




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  7. #17
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    انوار وحى در خطبه زهرا(س)
    انوار وحى در خطبه زهرا(س)

    پيوند قرآن و عترت بر اساس حديث متواتر ثقلين، پيوندى عميق و جاودانه است، كه صد البته ادراك مقامات بلند غيبى، معنوى و عرفانى آنها اگر ممتنع نباشد براى فهم ما فوق طاقت و بسيار مشكل مى‏باشد(1) ; در حقيقت، آنان درياى ژرف‏اند كه به عمق ناپيدايشان راهى نيست. در اين ميان، عصمت كبرا، حضرت زهرا(س) ويژگيهاى بخصوصى دارد:
    فضل زهرا را بشر كى مى‏توان احصا كند قطره را قدرت نباشد وصف از دريا كند
    روح متعالى و بلند او كه «از ادراك آن حيران شود عقول‏» جبرئيل(ع) را تنزل داد و پايين آورد، (2)و در آن ايام سخت و دشوار، جبرئيل(ع)، مسائل و حوادث پيش رو تا بر پايى قيامت را به اطلاع آن دردانه پيامبر(ص) رساند و اميرمؤمنان(ع) ، آنها را نگاشت و بدين ترتيب صحيفه فاطمه(س) شكل گرفت:
    جمله اسرار «ما اوحى‏» در اوست علم كل انبيا پيدا در اوست كه از امامى به امام بعدى سپرده مى‏شد:
    وارث آن مصحف عالى مقام بعد زهرا نيست كس غير از امام و اينك نيز در دست مبارك حجت‏بر حق الهى، آن صدف درياى رحمت رحمانى‏«عليه‏السلام و عجل الله تعالى فرجه‏» قرار يافته است. آرى، سابقه نداشته است كه جبرئيل(ع) جز با طبقه اول از انبياى عظام: اين چنين آمد و شدهاى مكرر با كسى داشته باشد، و اين همان فضيلت‏بزرگى است كه عارف بزرگ قرن ما خمينى كبير(ق س) آن را بالاترين ضيلت‏براى حضرت فاطمه زهرا(س) مى‏دانستند. (3)
    آن بانوى مقدس و مطهر در زمينه‏ هاى مختلف، جملات ژرف و زيبايى به كام تشنگان حكمت و حقيقت جارى ساخته‏اند كه محور برخى از سخنان آن وجود نازنين را مى‏توان در اين بخشها خلاصه كرد: عرفانى - تربيتى و مسائل خانواده (تلاش و كار در منزل، همراهى با همسر در تحمل مشكلات و سختيهاى زندگى، ساده زيستى و پرهيز از تجملات و ...)، حقوقى (حق زن، حق همسايه، حق كارگر، حق ميهمان و ...)، اجتماعى (عفاف و حجاب براى بانوان و ...)، اقتصادى، دفاع از ولايت و سياستهاى پدر و شوهر خويش (اعتراض به اقدامات خليفه اول و دوم، طرح قضيه فدك و اعتراض شديد نسبت‏به غصب آن از طرف حكومت‏به عنوان بهانه ‏اى براى ريشه ‏كن كردن انحراف عظيمى كه در خلافت رسول خدا(ص) پيش آمده بود، بيان فضائل و مناقب على مرتضى(ع) و نكوهش مخالفان وى، نقل احاديثى از پدر در شان ولايت ‏شوى وى فرموده بود مانند حديث غدير و منزلت، وصايا و سفارشات در آخرين لحظات عمر خويش مبنى بر دفن شبانه و تحريم شركت‏ خلفاى اول و دوم در مراسم نماز بر وى و دفن ايشان و ...)، فقهى (برخى از احكام باب طهارت، حج، ارث، قضاء و ...) آن پرورده صبر و رضا با بيانات فصيح و بليغ نسيمى جان فزا در پيكر فسردگان راه، وزان كرده است و گاه نيز براى بيان افكار بلند خويش از شعر استفاده نموده‏اند. اشعارى كه به ايشان منسوب است‏به بيش از 70 بيت مى‏رسد كه عمدتا در موضوعاتى نظير: فضائل على بن ابى‏طالب(ع) و اطاعت از وى، ايثارگرى، غم جانكاه و جگرسوز شهادت پدر(ص)، خبر از شهادت و آرزوى مرگ، تنهايى اميرالمؤمنين(ع) مى‏باشند. (4)
    مادر اين مقاله در پى آنيم تا با نيم نگاهى به يكى از خطبه ‏هاى آن جگرگوشه رسول خدا(ص) ميزان استفاده وى از آيات قرآن را نظاره كنيم، تا سرمشقى براى دلدادگان آن بانوى دو سرا، به ويژه خواهران و دختران ما باشد كه در گفتار و كردار خويش هر چه بيشتر با قرآن عزيز انس گيرند، و شاهد انوار وحى از لبان كوثر باشند.
    خطبه مورد نظر در اين مقال همان خطبه فدكيه است كه آن جوهر صدق و صفا در ميان جمعى از زنان بنى‏هاشم در مسجد پيامبر(ص) از پشت پرده در حضور مردم ايراد كرد. اين سخنرانى شيوا و خطبه غرا، در كتب معتبر ثبت گشته است. (5) و شيعيان مخلص از ديرباز آن خطبه با ارزش را نسل اندر نسل حفظ و به فرزندان خويش تعليم مى‏دادند، اميد آنكه مسؤولين برنامه ‏ريزى در امور فرهنگى ما نيز با تدوين برنامه‏هاى اصولى و حساب‏شده در مقاطع مختلف تحصيلى و علمى به اين امر مهم عنايت‏ بيشترى مبذول دارند.
    به هر ترتيب ما كلام كوثر در اين سخنرانى پرشور را به 4 دسته تقسيم كرده‏ايم:
    - دسته اول: استدلالها به آيات قرآن.
    - دسته دوم: اقتباسها از آيات. (6)
    - دسته سوم: جملات ناظر به آيات.
    - دسته چهارم: كلمات حكيمانه.
    توضيح آنكه: در دسته اول آياتى كه حضرت(س) براى اثبات ارث بردن خويش از رسول خدا(ص) بدانها تمسك و استدلال نموده است را آورده ‏ايم و در دسته دوم جملاتى كه اقتباس از آيه‏ هاى قرآن مى‏باشد، آورده شده كه خود به دو گروه تقسيم شده‏اند: الف - اقتباسهاى بدون تغيير. ب - اقتباسهاى همراه با تغيير. و اما در دسته سوم نيز به جملاتى از خطبه نظر داريم كه ناظر به آيات قرآن مى‏باشند. به ديگر عبارت آنكه: مفاد اين دسته از جملات با توجه به قرائنى مانند: همسانى فعل يا يكى از متعلقاتش و يا ... با همتاى خود در آيات، نظر به آيات مزبور دارد. و بالاخره در دسته چهارم نيز جملات حكيمانه آن آفتاب چرخ عصمت(س) جاى دارد كه پرداختن به آنها خارج از محور بحث ما در اين مقاله است.
    در اين خطبه جذاب بسيارى از فنون مختلف و صنايع گوناگون ادبى و آرايه ‏هاى لفظى و معنوى استفاده شده است. و البته براى آنان كه حتى مقدار اندكى معرفت نسبت‏به خاندان عصمت و طهارت(ع) داشته باشند جاى هيچگونه تعجبى نخواهد بود، چرا كه آن خاندان همگى اهل حكمت و فصاحت ‏بوده ‏اند و اينها همه نمى است از يم بيكران آن انوار تابناك الهى. همان اشباح نورى كه قرنها پيش از خلقت دنيا در جوار عرش رحمان عز و جل به تسبيح، تحميد، تقديس و تمجيد الهى مشغول بودند (7)و سجده بر آدم «على نبينا و آله و عليه السلام‏» نيز به خاطر وجود اين انوار پاك در صلب وى بوده است.
    اينك نوبت پرداختن به اصل بحث است كه چنانكه گذشت، ما جملات كريمانه اين خطبه با عظمت را به چند دسته تقسيم كرده‏ ايم كه تفصيل آن چنين است:
    دسته اول: استدلالها به آيات قرآن

    در پى اثبات و احقاق حق خويش مبنى بر ارث بردن از پدر خويش (به ديگر اينكه اصولا فرزندان انبياء نيز از پدران خويش ارث مى‏برند.) به آيات ذيل استدلال كرده‏ اند:
    1 - صدر آيه‏16 سوره نمل: «و ورث سليمان داود ..» [ (حضرت) سليمان از (پدر خويش، حضرت) داود ارث برد.]
    2 - ذيل آيه 5 و صدر آيه‏6 سوره مريم: «.. فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب ..» [(حضرت زكريا به خداوند سبحان عرضه داشت:) بارالها از جانب خود فرزندى به من عطا كن تا از من و از آل يعقوب ارث ببرد ..]
    3 - صدر آيه 11 سوره نساء: « يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين...» [ خداوند به شما در مورد فرزندانتان چنين سفارش و توصيه مى‏كند كه براى پسران دو برابر سهم دختران قائل شويد.]
    4 - ذيل آيه 180 سوره بقره: «.. ان ترك خيرا الوصية للوالدين والاقربين بالمعروف حقا علىالمتقين‏» [ (بر شما واجب گشته، هنگامى كه يكى از شما را مرگ در رسد،) اگر چنانچه چيز خوبى (اموال) از خود بجا گذارده، براى پدر و مادر و نزديكانش بطور شايسته وصيت كند، اين حقى است‏بر گردن پرهيزكاران (كه بايستى از عهده ‏اش برآيند).]
    دو مورد اول تصريح داشت كه فرزندان انبيا از پدران خويش ارث مى‏برند و دو مورد اخير نيز بر اساس شمول و عموميت آنها نسبت‏به فرزندان انبياء در اثبات مطلب دلالتى واضح دارند.
    دسته دوم: اقتباسها از آيات:

    الف - گروه اول:

    1 - پس از بيان حكمت‏ برخى از احكام و مسائل دين اسلام در مورد اينكه انسان بايد تقوى پيشه كند و حق تقوى را ادا كند و واقعا خداترس گردد و تا دم مرگ و آخرين لحظه عمرش اسلام خود را حفظ نمايد قسمتى از آيه 101 سوره آل عمران را اقتباس كرده ‏اند: «(ف)-اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا وانتم مسلمون.»
    2 - خشيت عبارت است از خوفى كه همراه با درك عظمت‏ حق «جل و على‏» و صفات جلاليه او باشد و اين جز با ترك گناه حاصل نخواهد شد، پس گنهكار نمى‏تواند ادعا كند كه از خدا خشيت دارد و فقط آگاهان از مقام ربوبى داراى چنين صفتى مى‏باشند (كه مصداق كامل آن على(ع) مى‏باشد)، «انما يخشى الله من عباده العلماء» قسمتى از آيه 28 سوره فاطر مى‏باشد كه حضرت آن را اقتباس فرموده ‏اند.
    3 - در مورد معرفى خويش مى‏فرمايد من دختر همان پيامبرى هستم كه از جنس خود شما بود و رنج و گرفتارى شما برايش سخت و نگران كننده بود و بر هدايت نمودن شما اصرار داشت و اميدوار بود و اصولا نسبت ‏به مؤمنين رافت داشت و به آنها مهربانى مى‏كرد. كه اين فرمايش اقتباس است از آيه 128 سوره توبه: «لقد جآءكم رسول من انفسكم عزير عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم‏».
    4 - براى يادآورى وضعيت ناشايست اعراب قبل از اسلام و اينكه همواره در پى جنگ و خونريزى‏هاى بى‏هدف و ناشى از هواهاى نفسانى بودند و در واقع در لبه پرتگاه و سقوط در آتش جهنم بودند قسمتى از آيه‏103 سوره آل عمران را اقتباس كرده ‏اند: «.. و كنتم على شفا حفرة من النار...»
    5 - در ادامه توصيف 0مردم و ويژگيهاى آنان قبل از اسلام در مورد نداشتن امنيت مى‏فرمايد شما در آن دوران ترس اين را داشتيد كه مبادا شما را بربايند. كه اين فرمايش اقتباس از قسمتى از آيه‏26 سوره انفال مى‏باشد: «.. تخافون ان يتخطفكم الناس...»
    6 - در بيان نجات مردم بواسطه بعثت وجود نازنين پيامبر اكرم(ص) قسمتى از آيه‏103 سوره آل عمران را اقتباس كرده و مى‏فرمايند: «.. فانقذكم...»
    7 - در مورد اينكه پدر بزرگوارشان براى تبليغ اسلام هر رنجى را بر خود خريدند و همواره با فتنه ‏انگيزى و آتش افروزى مخالفان روبر مى‏گشتند ولى به مدد غيبى الهى آن فتنه‏ ها سركوب مى‏شد و حضرت به راه خويش ادامه مى‏دادند، از قسمتى از آيه 64 سوره مائده اقتباس كرده‏ اند: «.. كلما او قدوا نارا للحرب اطفاها الله ..»
    8 - در پى توبيخ مردم نادان كه دنبال هواها و آرزوهاى فانى خود رفتند و حق را رها نمودند و مساله سقيفه و غصب خلافت را پيش آوردند و اينكه در گناه و فتنه واقع گشتند و در واقع هم اكنون جهنم آنها را احاطه كرده و در قيامت هم اين احاطه تجلى خواهد يافت و تا ابد در آتش سوزان دوزخ خواهند ماند، قسمتى از آيه‏49 سوره توبه را اقتباس كرده ‏اند: «.. الا فى الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين‏»
    9 - در ادامه توبيخ ستمكاران كه بجاى پيروى از احكام قرآن بدنبال هوسهاى فانى دنيوى خويش شتافتند و جاى گزين بدى بجاى تبعيت از احكام قرآن برگزيدند، ذيل آيه 50 سوره كهف را اقتباس كرده ‏اند: «.. بئس للظالمين بدلا»
    10 - در ادامه سرزنش آنان كه از دين فاصله گرفتند مى‏فرمايد آن كسى كه غير از اسلام (و تسليم محض در برابر خداوند) دينى ديگر براى خويش انتخاب كند از او پذيرفته نگردد و در آخرت نيز از زيان‏كاران خواهد بود، اين فرمايش اقتباسى است از آيه 85 سوره آل عمران: «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين‏»
    11 - پس از رد اعتقاد حاكمان غاصب مبنى بر عدم ارث بردن فرزندان انبياء از پدران خود، مى‏فرمايد: آيا (با وجود احكام نورانى اسلام) باز هم سراغ احكام جاهليت مى‏رويد. و اصولا كدام حكم از حكم خدا براى آنان كه اهل يقين مى‏باشند بهتر و نيكوتر است؟ اين فرمايش اقتباس است از آيه 50 سوره مائده: «افحكم الجاهلية يبغون ومن احسن من الله حكما لقوم يوقنون‏»
    12 - در مورد تهديد ظالمين و اينكه براى وعيدهاى الهى زمانى مشخص وجود دارد و ستمكاران بالاخره به عذاب دچار خواهند شد، مى‏فرمايند: هر خبر و وعيدى كه پيامبران از جانب خدا داده‏ اند وقت معينى دارد. كه اين فرمايش اقتباس است از صدر آيه‏67 سوره انعام: «لكل نباء مستقر ..»
    13 - در ادامه تهديد به عذابهاى الهى مى‏فرمايند: بزودى خواهيد دانست كه كدام يك از ما يا شما دچار عذاب ذلت‏بار شده و عذاب هميشگى و جاودان دامن گيرش خواهد گشت. اين فرمايش اقتباسى است از آيه‏39 سوره هود: «فسوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم‏» (8)
    14 - در مورد اينكه مرگ براى پدر گراميشان همچون انبياى سابق قضاى حتمى بوده است مى‏فرمايد: محمد(ص) جز پيامبرى (از جانب خدا) نيست كه پيش از او نيز پيامبرانى بوده ‏اند (كه از اين جهان خاكى رخت‏ بربسته ‏اند) اگر او نيز بميرد يا به شهادت برسد، آيا دوباره به دين و مرام جاهليت ‏باز خواهيد گشت؟ هر كس كه عقب‏گرد كند و مرتد شود به خدا ضرر نرسانده و البته خداوند، آنها را كه در دين ثابت قدم ماندند و راه ارتداد را پيش نگرفتند نيز پاداش شكرگزاريشان را خواهد داد. اين جملات اقتباسى است از آيه 144 سوره آل عمران: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين.»
    15 - پس از خطاب به مردم و طلب كمك و يارى از آنان براى احقاق حق، آنان را تشويق مى‏كند و مى‏خواهد با برانگيختن غيرت آنها ترس از جو حاكم را از وجودشان بشويد لذا از آيه‏13 سوره توبه اقتباس كرده و مى‏فرمايند: «الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدؤكم اول مرة اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مؤمنين‏» [ آيا با آنان كه عهد شكنى كرده و بر اخراج پيامبر (از مكه) اهتمام ورزيدند، پيكار نمى‏كنيد؟ و حال آنكه آنها بودند كه نخستين بار (دشمنى و پيكار با شما را) آغاز كردند، آيا از آنان مى‏ترسيد؟ با آنكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد، اگر مؤمن مى‏باشيد.]
    16 - پس از اظهار ياس و نااميدى از يارى مردم، مى‏فرمايد: اگر شما و تمام آنانكه روى زمين زندگى مى‏كنند همگى كافر شويد (به خدا زيان نمى‏رسانيد) كه خدا از همگان بى‏نياز است و ستوده. اين فرمايش اقتباس است از قسمتى از آيه 8 سوره ابراهيم: «.. ان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد»
    17 - در توصيف آتش قهر الهى كه در انتظار غاصبين خلافت مى‏باشد مى‏فرمايد: آتش برافروخته الهى است كه (درون انسان را پيش از جسم و ظاهر وى شعله‏ ور مى‏سازد و) از دلها سر مى‏زند. اين فرمايش اقتباسى است از آيه‏6 و7 سوره همزه: «نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة‏»
    18 - در ادامه تهديد مجرمان زمان خويش ذيل آيه‏227 سوره شعراء را اقتباس كرده ‏اند: «و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون‏» [ آنان كه ظلم و ستم روا داشتند بزودى خواهند دانست كه به چه كيفر گاهى (در دوزخ) بازگشت مى‏كنند.]
    19 - در ادامه تهديد داعيان باطل خلافت مى‏فرمايد: شما منتظر جزاى اعمال (پست) خود باشيد ما هم در انتظار نتيجه و پاداش اعمال خود مى‏باشيم. اين فرمايش اقتباسى است از آيه 122 سوره هود: «وانتظروا انا منتظرون.»
    20 - در مقابل طفره رفتن غاصبان حكومت و عدم پذيرش حق ذيل آيه 18 سوره يوسف را اقتباس كرده ‏اند: «.. بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل و الله المستعان على ما تصفون‏» [ حضرت يعقوب در برابر دروغ‏گويى برادران يوسف كه گفتند: «يوسف را گرگ دريد و اين پيراهن خون ‏آلود اوست‏» فرمود: بلكه اين كار زشت را هوسهاى نفسانى شما در نظرتان زيبا جلوه داده و آراسته نموده است. (و البته من در برابر اين حادثه) صبرى جميل و زيبا پيشه مى‏سازم (و بردبارى همراه با شكر در درگاه الهى از خود نشان خواهم داد) و از خدا (نيز) در مقابل آنچه شما اظهار مى‏داريد، يارى مى‏طلبم.]
    21 - در مورد قيامت و رسوايى ستمكاران و اهل باطل كه به حق اهل بيت: ظلم و ستم روا داشتند ذيل آيه 78 سوره غافر را اقتباس كرده‏ اند: «.. و خسر هنا لك المبطلون‏»
    ب - گروه دوم:

    1 - در بيان اهتمام و كوشش هاى طاقت فرساى پدر عزيزش در راه تبليغ دين اسلام و انذار مردم از عذاب الهى قسمتى از آيه 94 سوره حجر: «فاصدع بما تؤمر ..» را اقتباس كرده و فرموده‏ اند: «.. صا دعا بالنذارة‏».
    2 - در ادامه توصيف پيامبر اكرم(ص) صدر آيه 125 سوره نحل: «ادع الى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة‏» را اقتباس كرده و فرموده اند: «.. داعيا الى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة‏» [ .. مردم را به راه پروردگارش فراخوان بود و روش او در اين كار حكمت (و برهان) و موعظه نيكو بود].
    3 - در هم شكسته شدن هيمنه بت پرستان و از هم گسيختگى آنان به دست تواناى پيامبر اسلام(ص) را با استفاده از اقتباس آيه 45 سوره قمر: «سيهزم الجمع و يولون الدبر» بيان كرده و فرموده‏ اند: «(حتى) هزم (انهزم) الجمع و ولوا الدبر. »
    4 - در توصيف حالت مردم تن پرور زمان خويش مى‏فرمايد: در حاليكه پيامبر(ص) و على(ع) در دوران سختى و فشارهاى همه جانبه از سوى دشمنان براى پيشبرد اهداف مقدس اسلام از خود گذشتگى مى‏نمودند و آسايش را از خود سلب كرده بودند، شما دنبال رفاه و عيش و نوش خويش بوديد و اين مطالب را با يك كلمه «فاكهون‏» افاده كرده‏ اند كه اقتباسى است از آيه‏27 سوره دخان: «(و نعمة كانوا فيها) فاكهين‏» .
    5 - پس از بيان زحمات و رنجهاى اميرالمؤمنين(ع) در راه اسلام و سرزنش مردم منافق صفت ‏بخاطر راحت ‏طلبى و رفاه زدگى آنان به ياد ايشان مى‏آورد كه شما در آن دوران سخت و كمرشكن هماره منتظر آن بوديد كه حوادث دردناكى (مانند شهادت پيامبر(ص)) براى ما پيش آيد تا شما به اهداف خود برسيد: «.. تتربصون بنا الدوائر». اين فرمايش اقتباسى است از قسمتى از آيه 98 سوره توبه: «.. و يتربص بكم الدوائر ..»
    6 - پس از توبيخ و سرزنش ابوبكر كه مدعى بود: «چون زهرا(س) فرزند پيامبر است لذا نمى‏تواند از پدرش ارث ببرد»، مى‏فرمايد: آيا در كتاب خدا آمده كه تو از پدرت ارث ببرى اما من از پدرم ارث نبرم؟ اگر چنين نسبتى به كتاب خدا بدهى: لقد جئت‏شيئا فريا [ كار بسيار زشت و عجيبى مرتكب شده‏ اى]. اين فرمايش اقتباسى است از ذيل آيه‏27 سوره مريم: «.. لقد جئت‏شيئا فريا».
    7 - براى تهديد غاصبان خلافت رسول خدا(ص) ذيل آيه‏27 سوره جاثيه: «.. يوم تقوم الساعة يومئذ يخسر المبطلون‏» را اقتباس كرده و فرموده ‏اند: «و عند الساعة يخسر المبطلون‏» [ هنگام قيامت اهل باطل به خسران و زيان خويش واقف مى‏شوند].
    8 - انذار پيامبر(ص) نسبت‏ به عذابهاى الهى را يكى از اوصاف پدر خويش برشمرده و از ذيل آيه‏46 سوره سبا: «ان هو الا نذير لكم بين يدى عذاب شديد» اقتباس كرده و فرموده ‏اند: «انا ابنة نذيرلكم بين يدى عذاب شديد» [ من دختر همان بيم دهنده شما در برابر عذاب شديد الهى هستم (آن چنان عذابى كه گويى پيش روى شماست، چرا كه قيامت نزديك است)].
    9 - در مورد عدم عمل به قرآن و پشت‏ سر انداختن احكام آن توسط حكومت جور زمان خويش مى‏فرمايد: «و نبذتموه وراء ظهوركم‏» كه اقتباسى است از قسمتى از آيه‏187 سوره آل عمران: «.. فنبذوه وراء ظهورهم..».
    10 - پس از سرزنش مردم به جهت عدم همراهى آنان در راه احقاق حق اهل‏بيت: كه سبب آن عدم درك حقيقت قرآن و آن نيز معلول تيرگى قلب و دل آنان بواسطه جهل و نفاق بود مى‏فرمايند: «افلا تتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؟» كه اقتباسى است از آيه 24 سوره محمد: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؟».
    11 - در ادامه سرزنش مردمان تيره ‏دل از آيه 14 سوره مطففين: «كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون‏» اقتباس كرده و فرموده ‏اند: كلا بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالكم [ .. چنين نيست، بلكه ظلمت ظلم و تيرگى اعمال ناشايست‏ شما موجب زنگار قلبهايتان گشته (و از اين روى است كه قرآن را نمى‏فهميد تا بدان عمل كنيد)].
    12 - در پى توبيخ و بيان علت ارتكاب اعمال مجرمين وقت از قسمتى از آيه‏46 سوره انعام: «قل ارايتم ان اخذ الله سمعكم و ابصاركم ..» اقتباس نموده و فرموده ‏اند: «.. فاخذ بسمعكم و ابصاركم‏» [ آن زنگار قلب شما باعث ‏شده تا گوش و چشم هاى شما كر و كور گردد (و از درك حقيقت‏ باز مانيد)].
    13 - به دنبال توبيخ و سرزنش مردم دل مرده و غفلت زده از قسمتى از آيه 22 سوره ق: «... فكشفنا عنك غطاءك ..» اقتباس كرده و فرموده‏ اند: «.. اذا كشف لكم الغطاء» [ هنگامى كه بميريد و پرده غفلت از جلوى چشمانتان كنار زده شود خواهيد دانست كه چه عذابهاى دردناكى در انتظار بوده است.]
    14 - در توصيف عذاب شديد الهى در قيامت ذيل آيه‏47 سوره زمر: «.. وبدا لهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون‏» را اقتباس كرده و فرموده ‏اند: «و بدا لكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون.» [ در قيامت از جانب خدا براى شما عذابهايى رو مى‏شود كه هرگز به ذهن و فكرتان هم خطور نكرده بود.]
    دسته سوم: جملات ناظر به آيات:

    1 - در مورد حكمت تشريع و وجوب زكات مى‏فرمايد: «.. والزكاة تزكية للنفس و نماء فى الرزق‏» [ و (خداوند) زكات را بدان جهت واجب ساخت تا موجب تزكيه نفس (و پاكى روح از گناهان) گردد و علاوه بر آن باعث زياد شدن رزق و روزى شود]. قسمت اول اين فرمايش ناظر است ‏به صدر آيه‏103 سوره توبه: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها ..» و قسمت دوم آن فرمايش ناظر است‏به ذيل آيه‏39 سوره روم: «.. و ما آتيتم من زكوة تريدون وجه الله فاولئك هم المضعفون. »
    2 - درباره حكمت وجوب اطاعت از اهل بيت عصمت و طهارت: و در باب امامتشان مى‏فرمايد: .. و طاعتنا نظاما للملة و امامتنا امانا للفرقة [ .. و (خداوند) وجوب اطاعت ما خاندان را وسيل ه‏اى جهت ‏سامان دادن به ملت و امامت ما را مانع تفرقه و پراكندگى امت قرار داد.] اين فرمايش ناظر است ‏به قسمتى از آيه‏103 سوره آل‏عمران: «و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا واذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا..» (9)
    3 - پيرامون حكمت وفاى به نذر مى‏فرمايد: «.. و الوفاء بالنذر تعريضا للمغفرة‏» [ وفاى به نذر موجب آن مى‏شود كه انسان در معرض مغفرت و آمرزش الهى قرار گيرد (و به پاداشهاى بزرگ نائل آيد.)] اين جمله ناظر است‏به آياتى كه در باب وفاى به نذر در قرآن بدانها اشاره شده، از جمله آيه‏7 به بعد از سوره «هل اتى‏» كه در شان خود حضرت زهرا(س) و شوهر و فرزندان عزيزشان (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) نازل شده است: «يوفون بالنذر .. فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نضرة و سرورا» [ آنها به نذر خود وفا كردند .. بدين جهت است كه خدا نيز آنان را (مورد لطف و عنايت‏ خاص خويش قرار داده) و از شر (و سختى) آن روز (قيامت) محفوظ مى‏دارد و آنها را در حاليكه غرق شادى و سرورند پذيرا مى‏گردد.]
    4 - در مورد فلسفه و حكمت نهى از كم فروشى مى‏فرمايد: «.. وتوفية المكائيل والموازين تغييرا للبخس‏» [ فروشنده و مشترى هنگام معامله خود نبايد در جنس و بهاى آن كم گذارند (كه اين ظلم است) بلكه بايستى تماما به يكديگر تحويل دهند كه در غير اينصورت مبتلا به نقص خواهند گشت (يا در اموال خود در همين دنيا دچار كمبود مى‏گردند يا در فرداى قيامت نامه اعمال خود را در حالى كه كمبود خيرات دارد مشاهده مى‏كنند و يا هر دو كه هم در دنيا و هم در آخرت با كمبود مواجه مى‏شوند.)] اين فرمايش ناظر است‏به قسمتى از آيه 85 سوره اعراف: «.. فاوفوا الكيل والميزان و لاتبخسوا الناس اشياءهم ..»
    5 - در بيان حكمت نهى از شرابخوارى مى‏فرمايد: .. والنهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس [ شرابخوارى بدان جهت تحريم گشته كه موجب تنزيه و پاكسازى روح از پليدى‏ها و گناهان است.] اين فرمايش ناظر است‏به قسمتى از آيه‏90 سوره مائده: «يا ايها الذين آمنوا انما الخمر .. رجس .. فاجتنبوه..»
    6 - حكمت نهى از تهمت‏به زنان پارسا را مبتلا نشدن به لعنت دانسته و مى‏فرمايد: «.. و قذف المحصنات اجتنابا للعنة.» اين فرمايش ناظر است‏به قسمتى از آيه‏23 سوره نور: «ان الذين يرمون المحصنات .. لعنوا ..»
    7 - در ضمن شمارش اوصاف و ويژگيهاى پدر بزرگوارشان مى‏فرمايد: .. يجذ الاصنام‏» [ .. بتها (اين معبودهاى چندين هزار ساله جاهلان) را در هم شكست.] اين فرمايش ناظر است‏به قسمتى از آيه‏57 و 58 سوره انبياء كه درباره بت ‏شكنى حضرت ابراهيم «على نبينا و آله و عليه السلام‏» مى‏باشد: «و تالله لاكيدن اصنامكم .. فجعلهم جذاذا ..»
    8 - پيرامون گمراه شدن مردم و تبعيت آنها از شيطان مى‏فرمايد: «.. فالفاكم لدعوته مستجيبين‏» [ (شيطان) شما را در حالى يافت كه لبيك گوى ندايش بوديد] اين فرمايش ناظر است
    به قسمتى از آيه 22 سوره ابراهيم: « و قال الشيطان .. و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى ..»
    9 - در توصيف و بيان شدت حادثه غمبار و جانسوز ارتحال پدر خويش مى‏فرمايد: «.. و خشعت الجبال‏» [ و كوهها هم خاشع گشتند.] اين فرمايش ناظر است‏ به قسمتى از آيه 21 سوره حشر كه در مورد عظمت قرآن است: «لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا ..»
    در پايان، بار ديگر تذكر اين نكته بايسته است كه موارد ذكر شده در قالب دسته‏ بندى‏هاى فوق، تنها مربوط به يك سخنرانى حضرت فاطمه زهرا(س) مى‏باشد وگرنه با توجه به مقدمه اين مقاله، انوار وحى از زلال زندگى كوثر قابل تفكيك نمى‏باشد و به ديگر عبارت قرآن با زهرا(س) عجين گشته است.
    سيد عليرضا جعفرى

    پى ‏نوشتها:

    ------------------------------------------------------------------------

    1و2- برگرفته از بيانات حضرت امام خمينى‏1، صحيفه نور ج‏19: ص‏278، انتشارات سازمان مدارك.
    3- صحيفه نور ج‏19: ص‏279.
    4- براى نمونه ر. ك. مناقب ابن شهر آشوب‏1: 242، انتشارات علامه - قم; احقاق الحق (كه از كتب اهل سنت نقل كرده است) 10:433 و19:159، انتشارات كتابخانه آية‏الله مرعشى; - قم; بحارالانوار43:176، المكتبة الاسلامية - تهران.
    5- از جمله: بلاغات النساء، تاليف احمد بن ابى‏طاهر (از علماى اهل سنت در قرن سوم) ص‏23; علل الشرائع (به‏3 سند) تاليف شيخ صدوق، متوفى: 381، ص‏248، انتشارات داورى - قم; الشافى تاليف سيد مرتضى، متوفى:436، ج‏4: ص‏68، مؤسسة الصادق(ع) -ء طهران; الاحتجاج تاليف طبرسى، متوفى: 548، ص‏61، مطبعه مرتضويه - نجف; شرح ابن ابى‏الحديد (از علماى اهل سنت در قرن هفتم): ج‏16 ص‏211، منشورات مكتبة آية‏الله المرعشى;; كشف الغمة تاليف اربلى، متوفى‏693 (به نقل از كتاب «السقيفة‏» تاليف ابى بكر احمد بن عبدالعزيز الجوهرى)، ج‏2: ص‏106، مكتبة بنى‏هاشمى - تبريز; بحارالانوار تاليف علامه مجلسى، متوفى 1111، ج‏29 ص‏215، دارالرضا(ع) - بيروت.
    6- طبق نقل اهل لغت، علماى علم بديع اقتباس را آن مى ‏دانند كه اندكى از قرآن يا حديث را در عبارت خود (چه بصورت نظم و شعر باشد و چه بصورت نثر) بياوريم و اشاره نكنيم كه از قرآن يا حديث مى‏باشد. و هم ايشان تصريح كرده‏ اند كه تغيير در آن مقدار از قرآن يا حديث كه در عبارت خود آورده‏ ايم اگر چنانچه تغيير مختصرى باشد، اشكال ندارد و جائز مى ‏باشد. و اين بيت از خاقانى را مثال زده‏ اند:
    نقد عمر زاهدان در توبه از مى سشد تلف قل لهم ان ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف
    كه شاعر در اين مصراع اخير قل «للذين كفروا» را به قل «لهم‏» تغيير داده است (آيه 38 سوره انفال)، مطالب گفته شده در ادبيات فارسى و عربى يكسان است. [..اما الاقتباس فهو ان يضمن الكلام - نظما كان او نثرا - شيئا من القرآن او الحديث لا على انه منه .. ولا باس بتغيير يسير فى اللفظ المقتبس .. (مختصر المعانى، تاليف سعد الدين تفتازانى، متوفى: 791، ص‏221، انتشارات مصطفوى)] البته در مورد اينكه فرق بين اقتباس و تضمين چه مى‏باشد، مشهور بديعيين معتقدند كه اقتباس اختصاص به نظم و نثر ندارد ولى تضمين فقط در شعر واقع مى‏شود، اما مخفى نماند كه نظريه برخى ديگر از دانشمندان بديع آن است كه صنعت تضمين نيز اختصاص به شعر ندارد، به تحرير التحبير تاليف ابن ابى الاصبع متوفى 654 ه، ص‏140، چاپ مجلس اعلاى مصر و همچنين به الفوائد المشوق الى علوم القرآن و علم البيان تاليف ابن جوزى متوفى 751 ه ص‏195 مراجعه شود.



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  8. #18
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    ارزش‏هاي اخلاقي از ديدگاه حضرت زهرا (س)
    «ارزش‏هاي اخلاقي از ديدگاه حضرت زهرا (س) »

    طليعه
    مهم‏ترين گام در تحقق خواسته ‏هاي حقيقي زندگي، آن است كه نخست بدانيم: «چه» مي‏خواهيم؟ و «چرا» مي‏خواهيم؟ اين بينش موجب مي‏شود كه هرگز به جزئيات زندگي نپردازيم و عمر خود را تباه نكنيم و يا نيمه اول زندگي را صرف انتظار كشيدن براي نيمه دوم و نيمه دوم را صرف حسرت خوردن براي نيمه نخست نكنيم! هزاران آفرين بر كساني كه بيش از ديگران «خود» را «كشف» مي‏كنند و در پي آن هستند كه با تغيير نگاه و نگرش به «خود»، «خلقت» و «خداوند»، تمامي زندگي و دنياي اطراف خويش را با چشماني سرشار از شناخت و روشنايي بنگرند؛ اينان هيچ گاه در كوچه پس‏ كوچه‏ هاي سرگرداني، حيرت و پشيماني ديده نمي‏شوند و زندگي خويش را دقايق و لحظه‏ هايي مي‏دانند كه در آن به سر مي‏برند، از اين‏رو هميشه و هر حال شادمان و خرسند به امروز مي‏نگرند و پراميد و پرنويد، فردا را انتظار مي‏كشند.
    ارائه سلسله بحث‏هاي «ارزش‏هاي جاودان زندگي» در بينش‏هاي ناب فاطمه(ع)، گامي در شروع و استمرار اين مسير سعادت است كه تاكنون سه بخش آن را مطرح كرديم. «ارزش‏هاي اخلاقي» فراز ديگري از بحث است كه با هم به آن مي‏پردازيم و اين نوشتار را به پايان مي‏بريم.
    ارزش‏هاي اخلاقي
    گر تو آدم‏زاده هستي «علّم‏الاسماء» چه شد
    «قاب قوسين»ت كجا رفته است، «او ادني» چه شد
    بر فراز دار، فرياد «اناالحق» مي‏زني
    مُدّعي حق‏طلب «انيّت» و «اِنّا» چه شد
    صوفي صافي اگر هستي بِكَنْ اين خرقه را
    دم زدن از خويشتن با بوق و با كرنا چه شد
    مرشد، از دعوت به سوي خويشتن بردار دست
    «لا» الهت را شنيدستم ولي «الاّ» چه شد
    1
    صاحب‏نظران و انديشمندان امور اخلاقي ـ معنوي، صفات روحي و نفساني انسان‏ها را دو گونه دانسته‏ اند:
    1ـ فطري و طبيعي؛
    2ـ اكتسابي و اختياري.
    صفات فطري، ويژگي‏هايي است كه در نهاد انسان به شكل «غريزه»، «احساس» و «استعداد» از سوي پروردگار حكيم نهاده شده است و انتخاب و اراده ما هيچ دخالتي در وجود، مقدار و تعداد آنها نداشته است. حس خداجويي و حق‏طلبي، دانايي و كمال‏يابي، آزادگي و سربلندي، استقلال و عدالت خواهي، بقاء و جاودانگي، از جمله صفات فطري انسان‏ها هستند كه همراه با «عقل»، «غضب»، «شهوت» و قوه «وهميه» در وجود هر يك از ما قرار دارند.
    اين صفات، مرز و معيار امتيازات انسان نسبت به حيوانات و ديگر جانداران است كه بسته به نوع و مقدار استفاده از هر يك، رهاوردي خاص به همراه دارد. از اين‏رو اگر به حالت «تعديل» درآيند و استفاده‏اي «بهينه» و «بهنگام» از هر يك شود، ما را به «تعالي، ترقي و صعود» مي‏رسانند، اما «افراط» و «تفريط» و يا استفاده نادرست و ناشايست، ره اوردي جز «خواري، تنزل و سقوط» نخواهد داشت.
    صفات اكتسابي و اختياري كه در طبيعت انسان وجود ندارند، ويژگي‏هايي است كه هر يك از ما با اراده و انتخاب خويش آنها را گزينش مي‏كنيم و در عرصه‏ هاي مختلف براي ما ايجاد مي‏شود و آنها را به كار مي‏گيريم. رابطه اين صفات با صفات فطري و طبيعي، ارتباطي دقيق و عميق است، به گونه‏اي كه استفاده به اندازه و بموقع از آن ويژگي‏ها، باعث پديد آمدن صفات حسنه اكتسابي و اختياري مي‏شود و «فضايل، محاسن و مكارم اخلاق» براي هر يك از ما ايجاد مي‏شود و آن هنگام كه درست و بجا عمل نكنيم، «رذايل اخلاقي، سيئات و صفات شيطاني» پديد مي‏آيند.
    به طور مثال همه انسان‏ها شيفته و فريفته جاودانگي و عظمت، غنا و ثروت، عزّت و بلندآوازگي و دانش و دانايي هستند تا در خانواده و جامعه، جايگاهي برتر يابند و هميشه و هر جا، مورد توجه و احترام قرار گيرند، اين ويژگي والا كه «سعادت، نيكبختي و خوشبختي» نام دارد، گاه با استفاده بسيار از عقل و انديشه و به كارگيري دقيق غضب و شهوت انجام مي‏شود، در اين هنگام آرمان انسان براي جاودانگي، ثروتمندي، عزّت و آبرومندي و دانش و دانايي متفاوت مي‏شود؛ هرگز در پي جلوه ‏هاي ظاهري اين صفات قرار نمي‏گيرد، بلكه حياتي ابدي و ثروتي ماندگار مي‏جويد كه با مرگ پايان نمي‏يابد و آبرويي پايدار و دانشي هميشه همراه مي‏طلبد كه افزون بر زمين، در آسمان نيز ارزشمند باشد.2
    بي‏گمان در اين حال محور تمامي خواست‏هاي او «منْ» نمي‏شود، بلكه «ما» به عنوان جامعه و خواست و مصلحت ديگران از يك سو و رسالت وي نسبت به پروردگار مهربان و بايدها و نبايدهاي خداوندي از آغاز تا پايان زندگي، مورد توجه جدّي قرار مي‏گيرد و با اين تحول و تكامل، هماره خود را در مثلثي با سه ضلعِ «خود و خود» نسبت به خودسازي و تهذيب نفس، «خود و خلق»؛ براي خدمت به جامعه مسلمانان و «خود و خدا» نسبت به وظايف عبوديت و بندگي مي‏نگرد، در اين هنگام «سعادت»، «نيكبختي» و «جاودانگي حقيقي» در لحظه لحظه حيات و هستي انسان موج مي‏زند و او را به آن سوي آسمان‏ها اوج و عزّت مي‏بخشد.



    فاطمه زهرا(ع)؛ اخلاق و ارزش‏هاي پايدار الهي
    دخت آفتاب، حضرت زهرا(ع)، نمادي جامع و كامل از «فرهنگ فلاح» و رستگاري در قرآن بود و به خوبي ارزش‏هاي اخلاقي، معنوي و معرفتي را در پندار، گفتار و رفتار خويش جلوه‏ گر مي‏ساخت. او به خوبي مي‏دانست كه «فلاح» يعني رستگاري، سعادت و خير تمام‏عيار در زندگي، آنگاه دائم و ثابت خواهد بود كه آرماني ماندگار داشته باشد و هرگز وابسته به اموري ظاهري، زودگذر و يا كوتاه‏ مدت نگردد؛ حقيقتي چشمگير و روشنگر كه آيات قرآن، همگان را به عبرت ‏آموزي آن فرا مي‏خواند و به طور پي در پي هشداري حيات‏بخش مي‏دهد؛ گاه كه از جلوه‏ هاي جاري و ظاهري زندگي، سخن مي‏گويد، به سطحي‏ نگري زراندوزان و پول‏پرستان اشاره مي‏كند كه منطق و گمان يكايك آنان چنين است:
    «يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛ 3
    گمان مي‏كند مال و دارايي، او را جاودان و ابدي مي‏سازد.»
    رفاه و بي‏ نيازي مي‏نگرند:

    «إِنَّ الإِنسانَ لَيَطْغي أَنْ رَّءَاهُ اسْتَغْني؛4
    همانا انسان سركشي مي‏كند، آن زمان كه خود را بي ‏نياز پندارد.»
    و يا آنان كه «شخصيت» و «هويت» خود را در «قدرت» مي‏نگرند، داراي اين شعار مي‏داند كه:
    «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي؛5
    در حقيقت امروز هر كه فايق آيد و برتر شود، خوشبخت مي‏شود.»
    اين بينش قرآني و آسماني موجب گرديده بود كه زهراي عزيز(ع)، فلاح و رستگاري را تنها و تنها در بهره ‏گيري از ارزش‏هاي الهي بداند و با تمام وجود به اين باور دست يابد كه:
    «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي ...6 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها ...؛7 قَدْ أَفْلَحَ المؤمنون ...؛8
    رستگار كسي است كه خود را [از پليدي‏ها [پاك گردانيد ... هر كس نفس خود را طاهر و پاكيزه ساخت سعادتمند شد ... همانا مؤمنان رستگارند.»
    در نگاه پرنور زهراي مرضيه(ع)، بهترين و برجسته‏ ترين مقام، «مقام امين» و «مقام كريم» بود، چنان كه قرآن با اشاره بدان مي ‏فرمايد:
    «اِنَّ الْمُتَّقيِنَ في مَقَامٍ أَمِينٍ ...9و كنوزٍ و مَقامٍ كريم؛ 10
    به راستي كه پرهيزگاران در جايگاهي آسوده‏ اند ... [كه در بردارنده] گنجينه‏ ها و محل‏هاي پرناز و نعمت است.»
    از اين‏رو هيچ گاه «عزّت و عظمت» و «حقيقت و شخصيت» خويش را در زينت‏ هاي زندگي كه بقايي بي‏ مقدار و فنايي فراوان دارد، نمي ‏نگريست و با نگاه عميق خود «خيرها» يعني بهترين‏ها و برترين‏ها را ـ آن هم نزد پروردگار بزرگ و مهربان كه هميشگي و ابدي است ـ جستجو مي‏كرد تا هماره همراه او باشند و تا ابديت از يكايك آنها بهره ببرد. بدين خاطر نگاه او نگاه آسماني بود و چون آيات قرآن بر اين باور بود كه:
    «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيوةِ الْدُّنْيا وَ الْباقياتُ الصّالحاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابا وَ خَيْرٌ أَمَلاً؛11
    مال و پسران زينت زندگي دنيايند و نيكي‏هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد برتر است.»
    و چنين بود كه در لحظه لحظه‏ هاي حيات خويش به «روز نياز» توجه شاياني داشت و از ژرفاي دل و انديشه، اندوخته ‏هايي براي آن روز فراهم مي‏ساخت، روزي كه:
    «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ أَتَي اللّه‏َ بِقَلْبِ سَلِيمٍ؛ 12
    هيچ مال و فرزندي سود نمي‏دهد، مگر كسي كه دلي پاك [از تيرگي‏ها و تاريكي‏ها[ به سوي خدا بياورد.»
    زندگي جز نفسي نيست، غنيمت شمرش نيست اميد كه همواره نفس برگردد نه هر آن را كه لقب بوذر و سلمان باشد راست كردار چون سلمان و چو بوذر گردد هر نفس كز تو برآيد، چو نكو در نگري آز تو بيشتر و عمر تو كمتر گردد پاكي ‏آموز به چشم و دل خود، گر خواهي كه سراپاي وجود تو مُطهَّر گردد هر كه شاگردي سوداگر گيتي نكند هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد
    13
    جلوه‏ هاي اخلاق در بينش‏ها و روش‏هاي حضرت زهرا(ع)
    الف) اخلاص، انفاق، ايثار
    سخنان نخست فاطمه(ع) در مسجد مدينه، سيناي صلابت و خطبه خدايي آن حضرت بود كه تا روز رستاخيز همگان را از گنجينه معارف و حقايق بهره ‏مند ساخت و دايرة‏المعارفي از ناب‏ترين آموزه‏ هاي آسماني را ارائه نمود.
    پيوند احكام الهي، عقايد ديني و اخلاق پاك معنوي و ملكوتي، ذخاير زريني است كه در فرازهاي فروزاني از اين سخنان مي‏يابيم كه آن بانوي بصير در باره آنها مي‏ فرمايد:
    «فجعل اللّه‏ُ الايمان تطهيرا لكم من الشّرك و الصلاة تنزيها لكم عن الكبر و الزكاة تزكيةً للنفس و نماءً في الرزق و الصّيام تثبيتا للاخلاص و الحج تشييدا للدّين و العدل تنسيقا للقلوب؛ 14
    همانا خداوند «ايمان» را مايه «طهارت» و پاكي شما از شرك، «نماز» را سبب پيراستگي شما از «كبر»، «زكات» را باعث «پاكي نفس» و افزايش رزق و روزي و «روزه» را مايه حفظ و پايداري «اخلاص» و حج را آزماينده دين و عدالت را نمودار مرتبه يقين و تقويت قلوب قرار داد.»
    زهراي اطهر(ع) حقيقت اخلاص را يعني تنها و تنها خدا را در نظر داشتن و فقط براي او كار كردن داشت، بدين خاطر آزادي از وابستگي به مدح و ستايش ديگران و آزادگي از هواي نفس و فريب شيطان را نصيب خود كرده بود. تو هميشه و هر حال ظاهر و باطني يكسان و درون و بروني همسو داشت و هر آنچه «مي‏گفت»، نخست «مي‏يافت» و پيش از يافتن، «مي‏ديد» و ديدن و يافتن و گفتن او همه با روشناي نور اخلاص و يقين همراه بود.
    او به اين باور رسيده بود كه «اخلاص» در زندگي، زيربناي «مصلحت بندگي» است، از اين‏رو مي‏فرمود:
    «مَنْ اَصْعَد اِليَ اللّه‏ خالِصَ عِبادَتِه اَهْبَطَ اللّه‏ُ اِلَيه اَفْضَلَ مَصْلِحَتِه؛ 15
    كسي كه عبادت خالصانه خود را به سوي خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترين مصلحت او را به سوي وي روانه مي‏كند.»
    و با اين مشعل بينش بود كه زهراي بتول(ع)، هرگز افكار و افعال خود را بيرون از نگاه و نگرش پروردگار نمي‏ديد، بلكه «حاكم و شاهد» را در عرصه ‏هاي مختلف زندگي خداوند بصير و حكيمي مي‏دانست، روزي بايد در محضر او قرار گيرد و به يكايك انتخاب‏ها و انجام‏هاي خود پاسخگو باشد.
    از اين‏رو «انفاق» در بينش فاطمه «خرج» نبود، بلكه «دخل» محسوب مي‏شد و يا «ايثار» و چشم‏پوشي از خواست و نياز خود، «از دست‏رفته» به حساب نمي‏آمد، بلكه «به دست‏آمده» ديده مي‏شد. همان گونه كه در فرازهاي پيشين اين نوشتار، به هنگام پرداختن به ارزش‏هاي عبادي آن بانوي بزرگ به جلوه‏ هايي از آنها اشاره كرديم و دانستيم اين ويژگي‏ها جزء صفات نفساني و ارزش‏هاي ذاتي فاطمه(ع) گرديده بود، بدين خاطر بي‏هيچ كُندي و كدورتي، نسبت به انجام اين اعمال، استقبال مي‏كرد و اشتياق مي‏ورزيد:
    مزرع تسليم را حاصل بتول
    مادران را اسوه كامل بتول
    بهر محتاجي دلش آن گونه سوخت
    با يهودي چادر خود را فروخت
    نوري و هم آتشي فرمان‏برش
    گم رضايش در رضاي شوهرش
    آن ادب‏پرورده صبر و رضا
    آسياگردان و لب قرآن‏ سرا
    16
    ب) صداقت، رضايت، خشيت
    «صداقت و راستگويي»، صفتي ساده و زيبا اما ادعايي سخت و مشكل است كه در هنگامه‏ هاي گفتار و رفتار، چگونگي آن آشكار مي‏شود؛ آنجا كه منافع انسان با سخني كوتاه اما غير راست پيوند خورده است، افراد صالح و وابسته ‏اي توان بيان حقايق را دارند و با صداقت تمام‏عيار با حوادث روبه‏ رو مي‏شوند.
    زندگي زهراي مرضيه(ع)، بهترين گواه بر صداقت و راستگويي اوست. دوستان و دشمنان آن حضرت بر اين باور بودند كه آن بانو، انساني است كه گفتار و رفتارش با هم تطابق دارد و همسو است.
    روزي عايشه با صراحت بسيار لب به سخن گشود و گفت:
    «ما رأيت احدا اصدق لهجه منها الا ان يكون الّذي ولّدها؛ 17
    هيچ كس را راستگوتر از زهرا نيافتم مگر تنها پدرش ـ رسول خدا ـ را.»
    و روز ديگر كه ماجرايي بين عايشه و فاطمه(س) پيش آمده بود، عايشه خود رو به پيامبر(ص) كرد و گفت:
    «اي رسول خدا! از فاطمه بپرس كه او هرگز دروغ نمي‏گويد.»
    18
    گفت پيوسته به دست او راستگو
    راستگويي من نديدستم چو او
    راستگويي در نهادش خلقتي‏ست
    هر چه گويد من نگويم آن تهي‏ست
    19
    آري از جمله از همين ‏روست كه آن بانوي بي‏نظير را «صدّيقه» ناميدند، يعني كسي كه بسيار راستگوست و هرگز دروغ نگفته است.
    زندگي جز نفسي نيست
    غنيمت شمرش
    نيست اميد كه همواره
    نفس برگردد
    نه هر آن را كه لقب بوذر
    و سلمان باشد
    راست كردار چون سلمان
    و چو بوذر گردد
    هر نفس كز تو برآيد
    چو نكو در نگري
    آز تو بيشتر و عمر تو
    كمتر گردد
    پاكي‏ آموز به چشم و دل خود
    گر خواهي
    كه سراپاي وجود تو
    مُطهَّر گردد
    علاوه بر ديگران، خاتم پيامبران، رسول خدا(ص) نيز به علي(ع) فرمود:
    علي ‏جان! سه چيز به تو داده شده است كه به هيچ كس، حتي به من نيز داده نشده است:
    1ـ پدرزني همچون من
    2ـ همسري صدّيقه و بسيار راستگو
    3ـ فرزنداني چون حسن و حسين
    20
    امام صادق(ع) نيز گاه كه از مادر عزيز خود سخن به ميان مي‏آورد، او را «صدّيقةُ الكُبري» ياد مي‏كرد و مي‏فرمود:
    «هي الصدّيقة الكبري و علي معرفتها دارت قرون الاولي؛21
    فاطمه راستگويي بزرگ و عظيم است كه بنا بر عظمت و معرفت او قرن‏هاي پيشين استوار و پابرجا بوده است.»
    روزي مفضل بن‏عمر از آن حضرت سؤال كرد: فاطمه را چه كسي غسل داد؟
    امام پاسخ داد: امير مؤمنان.
    گويا اين مطلب بر مفضل سنگين و دشوار آمده بود، حضرت متوجه شدند و فرمودند:
    «لا تضيقنّ فانها صديقة لم يكن يغسلها الا صدّيق، اما علمت ان مريم لم‏يغسلها الاّ عيسي؛ 22
    بر تو سنگين نيايد، زيرا مادرم زهرا، «صدّيقه» بود و صدّيقه را جز صدّيق غسل نمي‏دهد، آيا نمي‏داني كه مريم را كسي جز عيسي غسل نداد.»
    امام كاظم(ع) هم آن حضرت را با عنوان «صدّيقه شهيده» 23 ياد مي‏كرد، همان گونه كه رسول خدا(ص) «صادقه و صدوقه» 24 از دختر خود نام مي‏برد و پروردگار پرمهر كه اين ويژگي والاي فاطمه را دوست داشت، آنجا كه زهراي اطهر براي لباس عيد به حسنين عليهماالسلام وعده‏ اي مي‏دهد و ان شاءاللّه‏ مي‏گويد تا آنها را آرام كند، به وعده او عمل مي‏كند و براي حسن(ع) و حسين(ع) لباسي از بهشت مي‏فرستد تا فاطمه هميشه و هر جا «صدّيقه» باشد.
    25
    بي‏شك اگر شناخت و معرفتي اندك نسبت به اين صفت قدسي فاطمه(ع) وجود داشت و پس از رحلت رسول خدا(ص) سخن او را در باره «امامت» و «وصيت رسول خدا(ص)» در باره فدك مي‏ پذيرفتند و چون پاك ‏سيرتان، فاطمه(ع) را «راستگو»، «صدّيقه»، «صادقه» و «صدوقه» مي‏دانستند، خطا و خلافي اينچنين فجيع در تاريخ اسلام و بشريت رخ نمي‏داد و هرگز شهادت شخصيت‏هايي چون علي(ع)، حسن و حسين عليهماالسلام و ام‏ايمن، بانوي بهشتي و راستگو رد نمي‏شد و شيعه شيفته و تمامي انسان‏هاي خردپيشه، غمي سخت و سنگين و اندوهي تلخ و تاريك در انديشه و احساس خويش نسبت به آن حادثه بي‏جبران تحمل نمي‏كردند.
    فرازي ديگر از بينش‏ها و روش‏هاي اخلاقي فاطمه(ع)، «رضايت» زهراي مرضيه(ع) است، فضيلتي بس والا كه خشنودي و پذيرش قلبي انسان را نسبت به داده‏ ها و نداده ‏هاي الهي در پي دارد و به دنبال رضايت فرد از پروردگار، رضايت خداوند از انسان پديد مي‏آيد كه به آن «رضوان الهي» گويند؛ نعمتي معنوي و ابدي كه «حيات طيّبه» و «بهشت حضور» را به دنبال دارد و انسان شايسته را كه داراي «نفس مطمئن» است، داخل بندگان خاص خدا و بهشت برين و فردوس ويژه الهي مي‏كند:
    «يا أَيَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارجِعي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيّةً فَادْخُلي فِي عِبادِي وَ ادْخُلي جَنّتي؛ 26
    اي نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوي پروردگارت باز گرد و در ميان بندگان من در آي و در بهشت من داخل شو.»
    اين مقام عظيم و آن بركات بي‏نظير در سراي جاودان، راز درخواست بسيار پيشوايان از خداوند سبحان است كه:
    «و اجعل الرضا بقضائك و قدرك اقصي عزمي و نهايتي و ابعد همي و غايتي؛27
    پروردگارا! رضا به قضا و قدر خود را بلندمرتبه ‏ترين اراده و خواست من و نقطه بي‏انتها و دورِ همّت و مقصدم قرار ده.»
    چنين است كه زهراي اطهر(ع) با شناختي بسيار و بي‏كران مي‏فرمود:
    «رضيتُ بمارضي اللّه‏ُ و رسولهُ؛ 28
    راضي هستم به آنچه كه خداوند و رسول او برايم پسنديده ‏اند.»
    «رضيت باللّه‏ ربّا و بك يا ابتاه نبيّا و بابن عمي بعلاً و وليّا؛29
    رضايت دارم از خداوند، پروردگارم و از شما اي پدرم، رسول او و از پسرعم‏ام شوهر و ولي‏ام.»
    «يا ابه سلّمتُ و رضيتُ و توكلتُ باللّه‏؛30
    پدرجان! پذيرفتم و قبول كردم و رضايت دادم و توكل به خداي متعال مي‏كنم.»
    گويي ترجمان اين بينش ناب فاطمي، اين سروده سبز و قدوسي است كه:
    ما از ازل رضا به قضاي خدا شديم
    زان تا ابد رضاي قضا در رضاي ماست
    عهدي نبسته‏ايم كه در هم توان شكست
    سختي كه هيچ سست نگردد وفاي ماست
    يك شب قدم ز چاه طبيعت برون گذار
    تا بنگري صفاي فلك از صفاي ماست
    گفتم كه عيسي از چه كند زنده مرده را
    گفتا نتيجه نفس جانفزاي ماست
    31
    «خشيت» و خوف آن بانوي عابد و زاهد در زندگي، برگي ديگر از دفتر معرفت‏ آفرين آن حضرت است كه بلنداي عظمت و شخصيت معنوي فاطمه(ع) را ترسيم مي‏كند و يادآور «باور قلبي» و «يقين تمام‏ عيار و تمام جهات» آن حضرت است.
    آنگاه كه آيه: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛ 32
    و قطعا وعده‏گاه همه آنان دوزخ است. [دوزخي] كه براي آن هفت در است و از هر دري بخشي معين از آنان [وارد مي‏شوند.]»
    بر رسول خدا(ص) نازل شد، پيامبر اكرم(ص) با شدت بسيار گريست و اصحاب هم از شدت گريه او گريستند، اما نمي‏دانستند چه چيزي باعث شده است كه آن حضرت اين گونه مي‏گريد و از هيبت رسول خدا(ص) كسي هم جرئت پرسش نداشت. اصحاب مي‏دانستند كه آن حضرت با ديدن زهراي اطهر(ع) شادمان مي‏شود، از اين‏رو سراغ فاطمه(ع) رفتند تا با آوردن وي، پيامبر را شادمان و خرسند سازند و از گريه آرام شود. چون دخت عزيز رسول خدا(ص) آمد، رو به پدر كرد و گفت: فدايتان شوم چه شده است؟
    پيامبر(ص) لب به سخن گشود و آيات نازل‏شده را همراه با جريان نزول آيات بيان كرد. به يك باره رنگ از رخسار فاطمه(ع) پريد و به روي خود زد و ناله برآورد و گفت:
    «اَلْوَيْل ثمَّ اَلْوَيْل لِمَنْ دَخَلَ النّار؛
    اي واي، اي واي بر كسي كه داخل آتش شود.»
    علي(ع) هم دست بر سر خود گذارد و با گريه مي‏گفت:
    «واعبد سَفَراه وا قِلّة زاداه في سَفَرِ الْقيامَه؛33
    آه از راه طولاني و آه از توشه كم در سفر قيامت.»
    در روايتي ديگر است كه روزي رسول خدا(ص) نزد فاطمه(ع) آمد و او را گريان ديد، فرمود:
    اي نور چشم من، چه چيزي باعث گريه تو شده است؟
    پاسخ داد:
    «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا؛34
    و آنان را گرد مي‏آوريم و هيچ يك را فروگذار نمي‏كنيم.»35
    آري، اين باور و بينش سبب گرديد كه آن بانوي جوان با سن و سالي اندك به هنگام نماز و راز و نياز، از خوف خداوند، نفس‏هايش به شماره افتد و هر لحظه و هر مكان از زندگي خويش را در محضر پروردگار خويش احساس كند؛ شيوه‏ اي عرشي كه تمامي رسولان، پاكان، معصومان و صالحان عليهم‏السلام از آغاز تا فرجام آفرينش داشته ‏اند و خواهند داشت. و به راستي كه ثمره دانش و دانايي واقعي و معرفت و بينايي حقيقي جز اين مائده معنوي و مشعل هميشه روشن الهي نيست، كه با آمدن اين روشني، تمامي تاريكي‏هاي عصيان‏ها و نسيان‏ها از سراي دل و رواق انديشه رخت مي‏بندد و وجود انسان را حسنيه ‏اي نوراني و ملكوتي مي‏سازد:
    علم چه بود؟ از همه پرداختن
    جمله را در گام اول باختن
    اين هوس‏ها از سرت بيرون كند
    خوف و خشيت در دلت افزون كند
    «خشيةُ اللّه‏» را نشان علم دان
    «اِنّما يخشي» تو در قرآن بخوان
    36
    از ديگر بينش‏ هاي ناب فاطمه(س)، «نرم‏خويي نسبت به همگان» و «احترام در باره زنان» است كه آن حضرت به طور كوتاه و گويا فرمود:
    «بهترين شما كسي است كه بيش از همه نرم‏خوتر است و بهتر از بقيه به زنِ خود احترام مي‏گذارد.»
    37
    «خوشرويي» به هنگام برخورد با انساني‏هاي خداجو و دين‏ باور، جلوه ‏اي جلابخش در جلوه‏ هاي اخلاقي است كه آن بانوي بزرگ در باره آن مي‏فرمود:
    «خوشرويي در چهره مؤمن سبب رفتن او به بهشت مي‏شود و در چهره دشمن معاند موجب نجات او از عذاب آتش جهنم مي‏گردد.»
    38
    «سنجيده‏ گويي» و پرهيزگاري در گفتار و نشست و برخاست، فرازي ديگر از تعاليم اخلاقي دخت آفتاب است؛ آموزه‏اي كه هر گاه به طور جدّي به آن نگريسته شود و به گونه‏اي جدّي به آن عمل شود، تحولي بنيادين در شيوه هر يك از ما مي‏ آفريند و آرمانگرايي، برجسته‏ سازي مرزهاي اخلاقي و توجه به بايدها و نبايدهاي الهي را در زندگي‏مان، رسالتي هميشگي مي‏سازد. به سخن زهراي بصير و عزيز(س) بنگريم كه فرمود:
    «پدرم رسول خدا به من فرمود: بدترين امت من كساني هستند كه از نعمت‏هاي فراوان تغذيه مي‏كنند، غذاهاي رنگارنگ مي‏خورند، جامه ‏هاي رنگارنگ مي‏پوشند و بي‏پروا سخن مي‏گويند.»
    39
    شناختي چنين والا نسبت به وظايف و تكاليف انسان‏هاي ارزش‏مدار سبب گرديده بود كه فاطمه(س) در سراسر زندگي خود داراي «ادب» نسبت به خدا و خلق خدا باشد و حدّ هر چيزي را حفظ كند. بي ‏جهت نبود كه ام‏ سلمه همسر رسول خدا(ص) مي‏گفت: «پس از ازدواج با پيامبر(ص)، من عهده‏ دار امور دختر آن حضرت شدم اما به خدا قسم او باادب‏تر و آگاه‏تر از من به همه مسائل بود.»
    40
    نمادهاي گوياي اين صفت برجسته آن بود كه زهراي عزيز(ع) هميشه ميهمان را بر خود و خانواده‏ اش
    41 ترجيح مي‏داد و از گرفتاري و دربند بودن انسان‏ها به عنوان «بنده»، «غلام» و «كنيز» رنج مي‏برد و از قول پدر خويش مي‏فرمود:
    «من اعتق رقبة مؤمنة، كان بكل عضو منها فكاك عضو منه من النّار؛42
    هر كس بنده مؤمني را آزاد كند، در مقابل هر عضوي از اعضاي او، براي وي آزادي عضوي از آتش به بار خواهد آمد.»
    حساسيت زهراي اطهر(ع) به گونه‏اي بود كه احتياط‏ها و پرهيزهاي دقيق و عميقي از خود نشان مي‏داد. از اين‏رو جمله آن حضرت كه «تنها خداوند مي‏داند كه چقدر خوشحالم»، براي هيچ لذت مادي و ظاهري زندگي بيان نشد و فقط در جلوه عفاف و پاكدامني و ورع و پرهيزگاري آن بانوي والا مطرح شد، آن زماني كه بنا به پيشنهاد علي و فاطمه عليهماالسلام، رسول خدا(ص) امور منزل را تقسيم كرد و كارهاي بيرون را به عهده امير مؤمنان(ع) گذارد و امور داخل خانه را براي فاطمه زهرا(ع) مشخص كرد، فاطمه(ع) فرمود:
    «تنها خداوند مي‏داند كه چقدر خوشحالم از اينكه رسول خدا مرا عهده ‏دار مسئوليت‏هاي خانه فرمود و همين را براي من كافي دانست.»
    43
    گرچه شخصيتي چون زهراي مرضيه(ع) در رفت و آمد اجتماعي و گفتگوهاي فردي و خانوادگي، نمونه و الگوي شايسته‏اي محسوب مي‏شود، اما در نگاه او ـ در صورت امكان بايد از كمترين ارتباطات با بيگانگان و نامحرمان پرهيز كرد تا سراي وجود انسان از هر غبار گناه و خار و خاشاك معاصي دور ماند .
    فاطمه(س):
    كسي كه عبادت خالصانه
    خود را به سوي خدا فرستد
    پروردگار بزرگ برترين
    مصلحت او را به سوي وي
    روانه مي‏كند.
    و چون آينه‏ اي صاف و شفاف باشد.
    آري با چنين شناختي بايد بگوييم:
    به حُسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد
    تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد
    اگر چه حُسن ‏فروشان به جلوه آمده‏ اند
    كسي به حُسن و ملاحت به يار ما نرسد
    44
    احمد لقماني

    --------------------------------------------------------------------
    پي نوشت :
    1 ـ رهبر كبير انقلاب، حضرت امام خميني(ره).
    2 ـ نقطه‏ هاي آغاز در اخلاق عملي، ص15 و 16؛ ر.ك: علم اخلاق اسلامي، ص21، 94، 103 و 411؛ چهل حديث، ص175 و 385؛ معراج‏ السعاده، ج1، ص294 و 633؛ جهاد اكبر، ص45.
    3 ـ همزه، آيه 3؛ ر.ك: تفسير التحرير، ج2، ص188؛ تفسير الجديد، ج3، ص347؛ تفسير الكاشف، ج1، ص48.
    4 ـ علق، آيه 6 و 7؛ ر.ك: عبس، آيه 5؛ الليل، آيه 8.
    5 ـ طه، آيه 64؛ ر.ك: تفسير الكاشف، ج2، ص20؛ تفسير الكبير فخر، ج5، ص205 و ج10، ص80؛ تفسير كشف‏الاسرار، ج2، ص87.
    6 ـ الاعلي، آيه 14؛ ر.ك: تفسير المراغي، ج5، ص166؛ تفسير ملاصدرا، ج5، ص54؛ تفسير المنير، ج9، ص98.
    7 ـ الشمس، آيه 9؛ ر.ك: الكافي، ج1، ص401 و ج2، ص101، 107 و 232؛ وسائل‏الشيعه، ج2، ص13، 107 و 142.
    8 ـ مؤمنون، آيه 1؛ ر.ك: بحارالانوار، ج1، ص168 و ج9، ص95 و ج40، ص89.
    9 ـ دخان، آيه 51؛ ر.ك: اعلام‏الدّين، ص117 و 136؛ بصائرالدرجات، ص25؛ تحف‏المؤمن، ص207 و 297.
    10 ـ شعراء، آيه 58؛ ر.ك: دخان، آيه 36.
    11 ـ كهف، آيه 46؛ ر.ك: بحارالانوار، ج106، ص108؛ الاحتجاج، ج1، ص207؛ ارشادالقلوب، ج1، ص133.
    12 ـ شعراء، آيه 88 و 89؛ ر.ك: تفسير الميزان، ج7، ص73؛ تفسير كشف‏الاسرار، ج9، ص345.
    13 ـ پروين اعتصامي.
    14 ـ كتاب من لا يحضره‏الفقيه، ج3، ص567؛ وسائل‏الشيعه، ج1، ص22؛ الاحتجاج، ج1، ص97؛ بلاغات‏النساء، ص28؛ دلائل‏الامامه، ص32؛ علل‏الشرائع، ج1، ص348؛ المناقب، ج2، ص377.
    15 ـ تفسير الامام، ص327؛ عدة‏الداعي، ص223؛ مجموعه ورام، ج2، ص108؛ بحارالانوار، ج67، ص349 و ج68، ص184.
    16 ـ اقبال لاهوري.
    17 ـ بحارالانوار، ج43، ص68؛ ر.ك: اعيان‏ الشيعه، ج1، ص308؛ حلية‏الاولياء، ج2، ص41.
    18 ـ بحارالانوار، ج43، ص84؛ ر.ك: المناقب، ج3، ص341.
    19 ـ مولوي.
    20 ـ بحارالانوار، ج39، ص89؛ امالي شيخ طوسي، ص344؛ ر.ك: الاحتجاج، ج1، ص657؛ دلائل‏الامامه، ص12؛ المناقب، ج3، ص220.
    21 ـ الامالي شيخ طوسي، ص668؛ بحارالانوار، ج43، ص105.
    22 ـ الكافي، ج1، ص459؛ التهذيب، ج1، ص440؛ الاستبصار، ج1، ص199؛ وسائل‏الشيعه، ج2، ص530؛ الدعوات، ص254؛ عل ل‏الشرائع، ج1، ص184.
    23 ـ الكافي، ج1، ص458؛ مسائل علي بن‏ جعفر(ع)، ص325.
    24 ـ الصراط‏ المستقيم، ج2، ص92؛ بحارالانوار، ج22، ص490.
    25 ـ بحارالانوار، ج43، ص75.
    26 ـ الفجر، آيه 27، 28، 29 و 30.
    27 ـ مفاتيح ‏الجنان، ص528؛ ر.ك: البلدالامين، ج1، ص110، 161 و 191؛ الصحيفة‏السجاديه، ج1، ص154 و 178؛ جنة‏الامان، ج1، ص394؛ رياض‏السالكين، ج5، ص145.
    28 ـ بحارالانوار، ج43، ص149.
    29 ـ همان، ج43، ص151؛ ر.ك: الاقبال، ص384؛ البلدالامين، ص51 و 284؛ الدعوات، ص231؛ مصباح كعبي، ص7.
    30 ـ بحارالانوار، ج44، ص264 و 221؛ ر.ك: تفسير فرات كوفي، ص671؛ مصباح‏ المتهجد، ص208 (با اندكي تفاوت).
    31 ـ فروغي بسطامي.
    32 ـ حجر، آيه 43 و 44.
    33 ـ بحارالانوار، ج43، ص87؛ عوالم‏ المعلوم، ج11، ص130.
    34 ـ كهف، آيه 47.
    35 ـ احقاق‏ الحق، ج25، ص527.
    36 ـ شيخ بهايي.
    37 ـ دلائل الامامه، ص7.
    38 ـ تفسير الامام، ص354.
    39 ـ اهل‏ال بيت(ع)، ص131؛ مسند فاطمه(ع)، ص70.
    40 ـ بحارالانوار، ج43، ص9 و 10؛ دلائل‏الامامه، ص11.
    41 ـ همان، ج41، ص26.
    42 ـ الامالي شيخ طوسي، ص390؛ الكافي، ج1، ص453؛ التهذيب، ج8، ص216؛ ثواب‏الاعمال، ص138.
    43 ـ بحارالانوار، ج43، ص81.
    44 ـ حافظ.





    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  9. #19
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    بیت الاحزان
    بیت الاحزان

    بيت الاحزان يك حقيقت فراموش ناشدني

    هر زائر شيعي، از هر نقطه دنيا كه وارد مدينه منوره مي گردد، پس از زيارتِ قبر مطهر حضرت رسول ـ ص ـ و اقامه نماز در مسجد آن حضرت و پـس از زيــارت قـبـور پــاك ائـمه بقيع ـ عليهم السلام ـ و ساير قبور متعلق به اقوام و عشيره پيامبر اكرم ـ ص ـ عازم زيارت بيت الاحزان مي شود، به اين اميد كــه اگـــر بـه قبر مطهر زهــــراي مرضيه ـ سلام الله عليها ـ دسترسي ندارد، آن حضرت را در محل ديگري كه به وي منتسب است زيارت كند و اگر نمي تواند كه صورت خود را به خاك قبر يگانه يادگار رسول خدا بگذارد و ضريح مقدس آن حضرت را با اشك ديده بشويد، حداقل در جايگاهي كه دخت گرامـــــي پيامبـــر ـ ص ـ پس از رحلت پدر بزرگوارش و در ايام آخر عمرش هر روز چند ساعت از وقت خويش را در آنجا به عبادت و گريه و ناله سپري نمود، نماز بخواند و به ياد اشك هاي آن حضرت اشك بريزد. اما اينك نه از چنين محلي خبري است و نه از بيت الأحزان در بقيع، اثري.
    آيا اصلاً بيت الاحزان در حقيقت وجود دارد يا يك موضوع موهوم و خيالي بوده و بجز در لسان بعضي از خطبا و گويندگان وجود خارجي نداشته است؟!
    در اين مقاله برآنيم كه با مطالعات كم و ناقص خود، محل واقعي و تاريخ ساختمان بيت الاحزان را، تا آنجا كه از كتب حديث و تاريخ به دست مي آيد و گفتار كساني را كه در طول تاريخ و از قرن اول تا دوران تخريب، از نزديك اين بيت حزن را زيارت كرده و شاهد ساختمان آن بوده اند در اختيار خواننده ارجمند قرار دهيم تا معلوم شود كه بيت الأحزان يك واقعيت غير قابل انكار و يك حقيقت فراموش نشدني است، اگر چه ساختمان آن ويران گرديده و درگوشه بقيع، از بيت الاحزان اثري باقي نمانده است. منابع حديثي و تاريخي متقن از محدثان، مورخان، نويسندگان معروف و دانشمندان مشهور از شيعه و اهل سنت در طول تاريخ آن را تأييد و تثبيت نموده اند كه اينك نمونه هايي از روايات و اعتراف مورخان را از نظر خوانندگان مي گذرانيم.

    بيت الاحزان در منابع حديثي

    از جمله منابع حديثي كه در آن از انگيزه به وجود آمدن بيت الاحزان سخن به ميان آمده، خصــال شيـخ صدوق ـ ره ـ مي باشد كه آن محدث بزرگ، در ضمن روايتي با اسناد از امام صادق ـ ع ـ نقل مي كند:

    «و اما فاطمة فبكت علي رسول الله حتي تأذّي بها اهل المدينة فقالوا لها قد آذيتنا بكثرة بكائك فكانت تخرج الي المقابر...» (1 )

    صريح تر و روشن تر از روايت صدوق، گفتار فضه (خادمه حضرت زهـــرا ـ سلام الله عليها ـ) است كه مرحوم علامه مجلسي در ضمن بيان جريان مفصل شهادت حضرت زهرا از زبان فضه، چنين نقل مي كند كه:

    «ثـم انـه بني لـها بيتاً في البقيع نازهاً عن المدينه». (2 )
    «امير مؤمنان ـ ع ـ براي فاطمه، در بقيع و در خارج مدينه، خيمه اي را بپا داشت كه آن حضرت به همراه حسنين بدانجا مي آمد و پس از گريه طولاني به خانه اش مراجعت مي نمود».

    توضيح اينكه: بطوريكه در كتب لغت آمده است، «بيت» در لغت به معناي «محل و مسكن» است خواه به شكل چادر باشد يا خانه اي از خاك و گل (3 )و بطوري كه در آينده نيز خواهيم ديد، اولين بيت و مسكني كه براي فاطمه زهرا در بقيع ساخته شده، بصورت چادر و خيمه بوده است.

    بيت الاحزان از نظر علما و مورخان

    عده اي از علماي بزرگ و شخصيت هاي علمي كه در تاريخ مدينه و يا درباره زيارت بقيع مطلبي نوشته اند، از بيت الأحزان نيز سخن گفته و وجود آن را تأييد و تثبيت نموده اند كه نظرات چند تن از آنان را به ترتيب تاريخ زندگي آنان، مي آوريم:
    1 ـ ابن شبه نميري 173 ـ 262
    قديمي ترين تاريخ موجود (4) در باره مدينه منوره، تاريخ المدينه، تأليف ابوزيد عمر بن شبه النميري (5 ) است. او كه يكي از شخصيّت هاي علمي و از فقها و محدثان مورد وثوق و از مورخان مورد اعتماد، نزد علما و دانشمندان اهل سنت است، در كتاب خود، آنجا كه آثار و قبور بقيع ـ موجودِ در زمان خودش ـ را معرفي مي كند، چنين مي نويسد:
    «شخص موثق و مورد اعتمادي بر من نقل نمود مسجدي كه در طرف شرقي آن به جنازه اطفال نماز خوانده مي شود، دراصل خيمه اي بوده براي زن سياهي بنام «رقيه»
    (6) كه به دستور حسين ابن علي ـ ع ـ در آنجا مـي نشست تـا از قبـر فاطمـه ـ ع ـ مراقبت كند زيرا قبر فاطمه را كسي بجز همان زن نمي شناخت. (7 )
    از اين گفتارِ ابن شبه كه مشهود و مسموع خود را در مورد بيت الاحزان نقل نموده است، دو مطلبِ زير بوضوح به دست مي آيد:
    1 ـ بيت الاحزان در دوران حسين بن علي ـ ع ـ يعني تا سال 61 هجري، مانند حال حيات حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بصورت خيمه و چادر و محلي بوده است مشخص و معين و حسين بن علي ـ ع ـ بر حفظ آن عنايت و اهتمام داشته; بطوري كه يكي از بانوان و ارادتمندان حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ را مأموريت داده است، در اين بيت و خيمه كه يادآورِ دورانِ حساس زندگي مادر بزرگوارش بوده، اقامت نموده و از آنجا حراست و نگهباني كند و لابد براساس همين ديد و اهتمام و به پيروي از روش آن حضرت، افرادي از اهل بيتِ عصمت پس از آن حضرت نيز همين روش را ادامه داده و خيمه را به ساختمان مبدّل نموده اند.
    2 ـ بيت الاحزان پس از اين دوران و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم، داراي ساختمان بوده كه ابن شبه را وادار نموده است كمّ و كيف و انگيزه بوجود آمدن اين ساختمان را از افراد خبير و مطلع جويا شود و يكي از افراد مطلع و مورد وثوق نيز تا آنجا كه در اين مورد اطلاع داشته با وي در ميان گذاشته است و سابقه آنجا را كه زماني بصورت خيمه بوده، بازگو نموده است و ليكن اين خيمه دقيقاً در چه تاريخي و به وسيله چه كسي به ساختمان تبديل شده، معلوم نيست.

    توجيه متناقض
    و اما مطلب ديگري كه در ذيل اين گفتار آمده است، اقامت آن زن در ميان بيت الاحزان براي حفظ و مراقبت قبر حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بوده است، تعليلي است از سوي خودِ وي و توجيهي است متناقض و غير قابل قبول; زيرا:
    1- اولاً خودِ ابن شبه در اين كتاب، مانند عدّه ديگر از مورخان مي گويد كه علي بن ابي طالب ـ ع ـ پيكر مطهر حضرت زهـرا ـ س ـ را شبانه و در داخل منزل خود دفن نمود; بنابراين، مراقبت از قبر آن حضرت در بقيع مفهومي ندارد.
    و ثانياً اگر قبر آن حضرت در بقيع واقع بوده و كسي بجز «رقيه» آن را نمي شناخته، باز هم مراقبت از قبرِ مجهول، معنا و مفهومي ندارد.
    بهرحال با توجه به شرايط خاص و حساس آن روز، ابهام در پاسداري از بيت الاحزان و توجيهات مختلف در اقامت يك زن در داخل آن، مستبعد نيست.
    2 ـ فتواي امام غزالي بر استحباب خواندن نماز در بيت الاحزان
    امام ابومحمد غزالي 450 ـ 505 كه يكي شخصيت هاي معروف و از علما و دانشمندان اهل سنت است، در ضمن بيان وظايف زايران مدينه منوره و كساني كه به زيارت بقيع مشرف مي شوند مي گويد: «مستحب است كه زائران، هر روز صبح، پس از زيارت قبر حضرت رسول ـ ص ـ در بقيع حضور بهم رسانند و قبور پيشوايان ديني و صحابه را كه در آنجا مدفون هستند زيارت كنند». سپس مي گويد: «و مستحب است در مسجد فاطمه ـ عليها سلام ـ نيز نماز بخوانند». (و يستحب ان يخرج كل يوم الي البقيع بعدالسلام علي رسول الله ... و يصلي في مسجد فاطمه رضي الله عنها). ( 8 )
    3 ـ ابن جبير، جهانگرد معروف و دانشمند اسلامي 540 ـ 614
    سومين كسي كه بيت الأحزان را از نزديك زيارت و در باره آن سخن گفته است، رحاله و جهانگرد معروف اسلامي ابوالحسين احمد بن جبير اندلسي ( 9) است. او كه در ماه محرم سال 580 هـ . ق. وارد مدينه شده و بقيع را زيارت نموده است، مي گويد: «و در كنار قبّه عباسيه، خانه اي قرار گرفته است كه به فاطمه دختر رسول خدا ـ ص ـ منتسب مي باشد، مي گويند اين همان خانه ايست كه فاطمه زهرا به آنجا مي آمد و در آنجا اقامت و حزن و اندوه خود را در مرگ پدر بزرگوارش ابراز مي نمود». (10)
    4 ـ سمهودي(11) 844 ـ 911
    چهارمين شخصيت و مورخي كه وجود بيت الأحزان را تأييد و تثبيت نموده است; مقتدا و پيشواي مورخان، نورالدين علي بن احمد سمهودي مصري است; شخصيتي كه پس از وي هيچ مورخ ونويسنده اي در باره مدينه كتابي ننوشته و هيچ گوينده و خطيبي، از تاريخ مدينه سخن نگفته، مگر اينكه به گفته او استناد جسته و از كتاب «وفاءالوفا» استمداد نموده است. او مي گويد:
    «والمشهور ببيت الحزن انما هو الموضع المعروف بمسجد فاطمة في قبلة مشهد الحسن و العباس».
    «مشهور در بيت الاحزان، همان محلي است كه به مسجد فاطمه معروف و در طرف قبله حرم (امام) حسن و (جناب) عباس واقع گرديده است».
    آنگاه مي گويد:
    «واظنه في موضع بيت علي بن ابي طالب الذي كان اتخذه بالبقيع و فيه اليوم هيأة قبور». (12)
    «و به عقيده من، اين بيت الأحزان در محل همان بيت و مسكني است كه علي بن ابي طالب ـ ع ـ آن را در بقيع آماده ساخت». و اضافه مي كند كه فعلاً در ميان آن، شكل چند قبر نيز موجود است.
    5 ـ سِر ريچار بورتون
    «sir richard burton»
    1853 ميلادي = 1276 قمري
    يكي از جهانگردانِ غربي كه به مكه و مدينه مسافرت نموده
    ( 13 ) و در سياحتنامه خود از آثار و ابنيه حجاز و از اخلاق و رسوم مسلمانان در موسم حج و از جزئيات زندگي مردم حجاز سخن گفته است. از جمله حرم ها و گنبدها و بارگاه هاي موجود در بقيع را معرفي و با قلم خود ترسيم و تصوير نموده است. «سِر ريچارد بورتون» جهانگرد انگليسي است كه در سال 1853 ميلادي ـ تقريباً 139 سال قبل ـ بقيع را از نزديك مشاهده نموده و در باره بيت الأحزان چنين گفته است: «در بقيع مسجد كوچكي است كه در سمت جنوبي گنبد عباس بن عبدالمطلب واقع گرديده و اين مكان را بيت الأحزان نيز مي نامند; زيرا فاطمه زهرا آخرين روزهاي عمر خويش را در اين محل بسر مي برد و براي از دست دادن پدر عزيزش نوحه سرايي مي نمود. (14 )
    مطالبي كه از آقاي بورتون نقل شد، دليل روشني بر مشخص بودن ساختمان بيت الأحزان در زمان وي و اشتهار وجه تسميه و انگيزه ايجاد آن مي باشد كه يك جهانگرد انگليسي و غيرمسلمان در اندك زمان و با مختصر تماس با مسلمانان توانسته است همه اين مطالب را همانگونه كه در منابع محكم تاريخي و حديثي آمده است، دريافت و درسياحتنامه خود منعكس نمايد.
    6 ـ فرهاد ميرزا (15 ) 1292 هـ
    فرهاد ميرزا معتمدالسلطنه كه در 18 ذيقعده 1292 هـ به زيارت بقيع نائل گرديده، پس از بيان زيارت حرم ائمه بقيع و نثار فاتحه بر قبور علما كه در كنار اين حرم مطهر واقع بودند، مي گويد: «از آنجا به بيت الأحزان رفتم و از آنجا به زيارت حليمه سعديه...»
    (16 )

    بيت الاحزان در آستانه تخريب
    تا اينجا همراه با تاريخ بيت الأحزان از بدو پيدايش آن، تا اواخر قرن سيزده (1292)، قرن به قرن حركت نموديم. اينك در قرن چهاردهم هجري و در آستانه تخريب بيت الأحزان كه در سال 1344 هـ واقع گرديده است قرار گرفته ايم. در اين برهه محدود و مدت كمتر از نيم قرن، از ميان ميليون ها زائر بيت الأحزان، تعدادي از علماي برجسته و نويسندگان را مي بينيم كه در تأليفات خود از بيت الأحزان سخن به ميان آورده و از اين بناي تاريخي و اثر فراموش نشدني ياد نموده اند، از جمله:
    1 ـ ابراهيم رفعت پاشا ( 17) نويسنده و اميرالحاج مصري است كه براي آخرين بار در سال 1325 هـ بقيع را زيارت كرده و مشاهدات خود را در باره بيت الأحزان چنين نقل مي كند:
    «و هناك قبة تسمي قبة الحزن يقال انها فـي البيت الذي آوت اليه فاطمه بنت النبـي ـ ص ـ والتزمت الحزن فيه بعد وفات ابيها رسول الله ـ ص ـ و كان في البقيع قباب كثيرة هدمها الوهابيون». (18 )
    «در بقيع، گنبد ديگري نيز وجود دارد كه «قبة الحزن» ناميده مي شود و مي گويند كه اين گنبد در بالاي همان محل ساخته شده است كه فاطمه ـ ع ـ پس از رسول خدا ـ ص ـ بدانجا مي آمده و حزن و اندوه خود را ابراز مي نموده است، سپس مي گويد در بقيع گنبدهاي زيادي بود كه وهابي ها از بين برده اند».
    2 ـ حاج سيد احمد هدايتي: يكي ديگر از كساني كه در آستانه تخريب بيت الأحزان و پنج سال قبل از اين حادثه تأسف بار، بيت الأحزان را زيارت نموده و در سفرنامه خود به نام «خاطرات مكه» منعكس نموده است، مرحوم حاج سيد احمد هدايتي يكي از سادات مكرّم و از اولاد محترم رسول اكـرم ـ ص ـ است كه وي ضمن بيان مـوارد و نقاط مختلفي كه حضرت زهـرا ـ سلام الله عليها ـ را زيارت نموده است، مي گويد: «پنجم در بيت الأحزان كه درقبرستان بقيع واقع است». (19 )
    3 ـ سيد شرف الدين ـ قدس سره ـ 1290 ـ 1377: مرحوم علاّمه، سيد عبدالحسين شرف الدين، (20 ) سومين كسي است كه بيت الأحزان را پنج سال قبل از تخريب، زيارت و به تناسب بحثي در كتاب خود «النص و الاجتهاد» به اين مطلب تصريح نموده است كه گفتار او را بعنوان «ختامه مسك» مي آوريم:
    «... سپس علي بن ابي طالب در بقيع محلي را آماده ساخت كه فاطمه زهرا براي گريه كردن، بدانجا مي آمد و بيت الأحزان ناميده مي شد و شيعيان در طول تاريخ اين بيت را همانند مشاهد و حرم هاي مقدس زيارت مي نمودند تا اينكه در اين ايّام كه سال 1344 هـ است، ملك عبدالعزيز بر سرزمين حجاز مسلط و با دستور وي بر اساس پيروي اش از وهابيگري، منهدم گرديد و در سال 1339 هجري كه خداوند توفيق سفر حج و زيارتِ پيامبر و مشاهد اهل بيتش در بقيع را بر من عنايت فرمود، بيت الاحزان را زيارت كردم».
    (... و كنّا سنة 1339 تشرفنا بزيارة هذا البيت (بيت الاحزان) ... في البقيع...). (21 )

    خلاصه و نتيجه
    اين بود اجمالي از تاريخ بيت الأحزان و طبعاً كساني كه داراي فراغت كافي و دسترسي به منابع بيشتري دارند، مي توانند مطالب ارزنده و نكات جالب تري در اختيار علاقه مندان قرار دهند. و اينك مطالب گذشته را به صورت چند نكته خلاصه و نتيجه گيري مي كنيم:

    1 ـ بيت الأحزان، از دوران حيات حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ تا سال 1344 هـ ، محلي بوده است مشخص و معين كه شيعيان با پيروي از روش حسين بن علي ـ ع ـ در طول تاريخ به اين بيت اهميت خاصي قائل بوده و آنجا را همانند ساير مشاهد و حرم ها زيارت و در آنجا به نماز و عبادت مي پرداختند و حتي امام غزالي اهل سنت نيز به نماز خواندن در اين محل تشويق و توصيه نموده است.
    2 ـ بيت الأحزان در زمان حسين بن علي ـ ع ـ داراي چادر و خيمه بوده و سپس به ساختمان مبدل گرديده است كه هنگام تخريب داراي گنبد بوده است.
    3 ـ بيت الأحزان در اصطلاح عامه، گاهي به «مسجد فاطمه» و گاهي با هر دو نام و گاهي نيز به «قبة الحزن» ناميده شده و طبعاً نويسندگان نيز از هر سه نام مصطلح، استفاده نموده اند، ولي آنچه مسلم است بيت الأحزان هيچگاه بعنوان يك مسجد واقعي شناخته نشده است و وجود چند قبر در داخل آن كه سمهودي اشاره نموده، دليل و مؤيد اين معنا است. مؤيد ديگر اينكه: در تأليفات مدينه شناسان، مانند «اخبار مدينه» ابن نجّار، متوفاي 643 هـ ، و «وفاءالوفا»ي سمهودي متوفاي 911 هـ ، و «عمدة الاخبار» احمد بن عبدالحميد عباسي، متوفاي قرن دهم هجري كه همه مساجد موجود در داخل و خارج مدينه را معرفي نموده اند، از مسجدي به نام مسجد فاطمه ذكري به ميان نيامده است.
    4 ـ نكته مهم اينكه: بنابر مضمون روايات، بيت الأحزان، در داخل بقيع بوده و همه مورخان بدون استثنا بر همين معنا تصريح و اضافه مي كنند كه در سمت جنوبي و در مجاورت حرم ائمه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ قرار داشته است. بنابراين محلي كه در سال هاي اخير در خارجِ بقيع، به نام بيت الأحزان معروف گرديده، با واقعيات تطبيق نمي كند و منابع حديثي و تاريخي آن را تأييد نمي نمايد. در ملاقات هاي مكرري كه با آقاي عمروي (22 )شيخ العلماي حجاز در سال هاي 52 ـ 55 شمسي در مدينه منوره داشتم، به همين معنا تأكيد و محل فعلي را موضوعي بي اساس و عملي عوامانه معرفي مي نمودند.
    محمد صادق نجمي

    پــاورقــي هــا -----------------------------------------------------------------

    1 ـ خصال ابواب الخمسه ـ وسائل الشيعه، ج 2 ، ص 922 ، باب 87 از ابواب دفن.
    2 ـ بحارالانوار، ج 43 ، ص 177 .
    3 ـ البيت المسكن سواء كان من شعر او مدر ـ اقرب الموارد.
    4 ـ قديمي تر از اين كتاب، تاريخ المدينة ابن زباله است كه وي در سال 199 در قيد حيات بوده و در كتاب هائي كه تا قرن دهم در تاريخ مدينه تأليف گرديده، از جمله در وفاءالوفا، از تاريخ ابن زباله مطالب فراوان نقل شده است ولي متأسفانه از اين كتاب در قرن هاي اخير خبري نيست.
    5 ـ ابوزيد عمر بن شبه نميري فقيه و محدث و مورخ نامي در سال 173 متولد و در سال 262 وفات نموده است. در شرح حال ابن شبه چنين نوشته اند، او شخصي است اديب، فقيه، مورخ، صادق و دقيق، عالم به آثار، ناقل اخبار و صاحب تأليفات بسيار و... ـ ابن نديم از وي 18 كتاب معرفي مي كند. در شرح حال او به فهرست ابن نديم وفيات الاعيان، تاريخ بغداد، تهذيب الأسماء و اللغات، تذكرة الحفاظ و لسان الميزان مراجعه شود. تـاريخ ابـن شبه براي اولين بار در سال 1399 هـ . با تحقيق فهيم محمد شلتوت در چهار جزء و 1396 صفحه در عربستان سعودي چاپ و اخيراً در قم افست گرديد. قسمت مهم جلد سوم و چهارم اين كتاب به شرح زندگاني و حوادث دوران خلافت عثمان اختصاص يافته است كه دليل هواداري و علاقه شديد او به عثمان است.
    6 ـ ابن حجر عسقلاني (در اصابة) ج 3 ، ص 305 با استناد به همين مطلب اين بانو را نيز در رديف ساير زنان، يكي از صحابه رسول خدا معرفي نموده است.
    7 ـ واخبرني خبر ثقة قال يقال ان المسجد الذي يصلي جنبه شرقياً علي جنائز الصبيان كان خيمة لامرئة سوداء يقال لها رقية كان جعلها هناك حسين بن علي ـ ع ـ تبصر قبر فاطمه ـ عليهاالسلام ـ و كان لايعرف قبر فاطمه رضي الله عنها غيرها. تــاريـخ المدينه ج 1 ، ص 106.
    8 ـ احياءالعلوم، ج 1 ، ص 260 .
    9 ـ ابن جبير از علماي اندلس و در علم فقه و شعر و نويسندگي از بارزترين دانشمندان دوران خويش و از معروفترين و قديمي ترين جهانگردان اسلامي است، او رحله و سياحتنامه خود را چنين ناميده است: «تذكرة بالاخبار عن اتفاقات الأسفار» اين كتاب قبلاً در ليدن و اخيراً در بيروت چاپ شده است.
    در شرح حال ابن جبير، رجوع شود به دائرة المعارف اسلامي، ج 3 ، ص 204 ـ 207 و مقدمه رحله، چاپ لبنان والكني و الألقاب، ج 1 ، ص 232 .
    10 ـ ويلي هذه القبة العباسية بيت ينسب لفاطمه بنت الرسول ـ ص ـ يقال انه الذي آوَتْ اليه والتزمت فيه الحزن علي مـــوت ابيها المصطفي ـ ص ـ رحله ابن جبير چاپ ليدن، صفحه 196 و چاپ دارالكتب اللبناني صفحه 144 .
    11 ـ علما و دانشمندان سمهودي را چنين معرفي نموده اند: «الشيخ نورالدين علي بن احمد سمهودي مصري شافعي، شخصيت دانشمند و مفتي مدينه، مدرس و مورخ اين شهر، پيشوا و مقتداي مورخان. سلسله نسبش به حسن مثني فرزند امـام مـجتبـي ـ ع ـ منتهي مي شود. او به سال 844 در سمهود مصر متولد و پس از تحصيلات و حفظ نمودن قرآن و نيل به مدارج علمي، در فنون مختلف از سال 873 در مدينه منوره متوطن و از اساتيد بزرگ حرم شريف نبوي ـ ص ـ گرديد. وي در تاريخ مدينه منوره سه كتاب نوشته است كه يكي مفصل و جامع الأطراف بنام «اقتفاء الوفا باخبار دارالمصطفي» است كه در حادثه آتش سوزي مسجد نبوي در ماه رمضان سال 886 هـ از بين رفته است. دومي «وفاءالوفا باخبار دارالمصطفي» كتابي است كه به قول خودِ سمهودي به درخواست كسي كه «طاعته غنم و مخالفته غرم» مطالب كتاب قبلي را در اين كتاب تلخيص نموده است، ولي در عين حال داراي گسترده ترين و دقيقترين مطالب در تاريخ مدينه مي باشد كه در هيچ يك از منابع ديگر نمي توان به دست آورد. اين كتاب در دو جلد و در 1435 صفحه چاپ شده است. و سوّمي «خلاصة الوفا» است و مطالب «وفاءالوفا» را در اين كتاب تلخيص نموده و اين كتاب نيز چاپ شده است. سمهودي داراي تأليفات متعدد ديگري نيز مي باشد. وفات وي در سال 911 هـ در مدينه واقع گرديد. در شرح حال او به شذرات الذهب، اعلام زركلي، والكني و الالقاب مراجعه شود.
    12 ـ وفاءالوفا، ج 3 ، ص 918 .
    13ـ در طول تاريخ تعداد زيادي از جهانگردان غربي در قيافه مسلمانان و در زي حجاج وارد مكه و مدينه گرديده اند و اكثر آنان نيز كه از نويسندگان بوده اند، توانسته اند مشاهدات و برداشت هاي خود را به صورت كتاب و سفرنامه در اختيار ديگران قرار دهند، گرچه بعضي از اين نوشته ها و برداشت ها توأم با مطالب خلاف واقع و نادرست و همراه با اغراض و تعصّب است، ولي در عين حال، مي توان مطالب و نكات ارزشمند و پربها نيز از آنها بدست آورد كه يكي از جهانگردان همان «ريچارد بورتون» انگليسي است كه در سال 1853 ميلادي به صورت يك مسلمان افغاني به نام «عبدالله» به مكه و مدينه مسافرت كرده و در تمام مراسم حج شركت و از همه اماكن و بقاع متبرّكه ديدن نموده و به همه جزئيات پرداخته است و سفرنامه خود را در دو جلد بزرگ منتشر ساخته است. موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 260 .
    14 ـ موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 285 .
    15 ـ فرهاد ميرزا معتمدالسلطنه متوفاي 1305 هـ در ميان شاهزادگان قاجار، از نظر علمي داراي شخصيت بارزي است كه از وي شش جلد كتاب، در فنون مختلف به جاي مانده از جمله آنها «قمقام ذخار» در مقتل و «هداية السبيل» كه سفرنامه حجِ اوست و هر دو كتاب در موضوع خود در زبان فارسي از بهترين كتاب ها به شمار مي رود.
    16 ـ هداية السبيل چاپ مطبوعاتي علمي تهران، ص 141 .
    17ـ ابراهيم رفعت پاشا، در سال 1318 ق فرمانده نگهبانان محمل مصري و در سال 1320 و 21 و 25 به عنوان اميرالحاج از طرف خديو مصر به حج مشرف شده و خاطرات خود را به نام مرآت الحرمين نگارش نموده است. اين كتاب به نوبه خود يكي از كتاب هاي سودمند كه در دو جلد در مصر چاپ و در اولين سال پيروزي انقلاب اسلامي در قم افست شده است.
    18 ـ مرآت الحرمين، ج 1 ، ص 426 .
    19 ـ خاطرات مكه ـ چاپخــانه حيدري تهران، ص 129 .
    20 ـ علاّمه بزرگوار و شخصيت مجاهد و احياگر شيعه در شام و لبنان. مرحوم سيدشرف الدين مستغني از تعريف و بالاتر از توصيف است كه خدمات ارزنده و ضداستعماري و آثار ارزشمند و علمي او مانند: «النص و الاجتهاد» و «المراجعات» و ده ها كتاب ديگر، شاهد مجاهدات و دليل بر عظمت شأن و علوّ مقام علمي و سعه اطلاعات وي مي باشد.
    21 ـ الــنــص والاجتهاد، باتـحقيق ابـومـجتبي، ص 302 .
    22 ـ آقاي شيخ محمد علي عمروي شخصيت علمي و روحاني، از اهالي مدينه است كه پس از تكميل تحصيلات خود در حوزه علميه نجف به مدينه مراجعت و تربيت و سرپرستي شيعيان مدينه و اطراف آن را به عهده گرفته است





    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  10. #20
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    سيره حضرت زهرا (س)
    سيره حضرت زهرا (س)؛ پاسخ‌گوی نيازهای جامعه‌ امام عصر(عج)


    فاطمه اسوه‌ی عهد و عصر خاصى نيست ما هم‌چنان از چشمه‌ی جوشان او مى ‏نوشيم و بعد از ما نيز نسل‌هاى آينده بر كناره‌ی اين چشمه زانو خواهند زد شايد از اين روست كه امام زمان(عج)، فاطمه(س) را اسوه‌ی خويش مى ‏خواند؛ زيرا نيازها و مسايل جامعه‌ی امام عصر(عج) را سيره و سلوك فاطمه(س) پاسخ مى‏ دهد.
    به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، فقه در كنار كلام. تفسير و حديث، كوشيده است وظيفه خويش را نسبت‏به «كوثر» آفرينش ادا كند. راه حق‌شناسى از او را ارائه دهد، بخشى از افتخار طرح اين الگوى بزرگ بشريت را بر دوش كشد و سيماى او را در آينه‌ی خود منعكس سازد.
    بررسى برخى از احكام فقهى مربوط به فاطمه(س) نشان مى‏ دهد كه اين احكام در شمار پرسابقه‏ترين احكام فقهى قرار داشته‏اند به عنوان مثال نماز حضرت زهرا(س) تا آنجا در صدر اسلام شهرت داشت كه اهل كوفه به اين نام آن را مى‏شناختند و يا زيارت آن حضرت(ع) آنگونه كه صاحب جواهر مى‏ گويد از ضروريات مذهب بلكه از ضروريات دين به شمار مى ‏رود.

    1 - آگاهى و شناخت نسبت ‏به فاطمه(س)
    آن‌كه بر قله‌ی شناخت فاطمه(س) مى ‏ايستد و پهن‌دشت اختلاف‌هاى مسلمين را نظاره مى ‏كند، حق را به درستى از باطل تشخيص مى ‏دهد.
    كسى كه به سرزمين شناخت فاطمه(س) سفر كند، درخت انديشه ‏اش به بار اسلام‏ شناسى مى‏نشيند، زمينه‏ هاى بحثى كه خورشيد شناخت فاطمه(س) بر آن‌ها بتابد روشنایى و وضوح مى ‏يابد امامت اين نابترين انديشه كلامى با شناختن سيره‌ی فاطمه(س) شناخته مى ‏شود. تاريخ، كژی‌ها و درستى ‏هاى آن با تاريخ فاطمه(س) دانسته مى ‏شود و ... ولى دريغا كه بسيارى در نيم‌كره‌ی تاريك جهل و دور از نور فاطمه(س) رحل اقامت افكنده‏ اند و از مزاياى شناخت او در همه زمينه ‏ها بى ‏بهره مانده‏ اند، شناختن فاطمه(س) و غور در اين شناخت ‏يك ضرورت است و وظيفه.
    امام صادق(ع) در بيان جايگاه شناخت او فرمود: «كسى كه فاطمه را بدرستى بشناسد «شب قدر» را درك كرده است.»

    2 - اسوه ‏پذيرى از فاطمه(س)
    فاطمه اسوه‌ی همه است، اسوه‌ی عهد و عصر خاصى نيست. هر چه زمان ما را از عصر او دورتر كند، بيشتر به او نيازمند خواهيم شد. ما هم‌چنان از چشمه‌ی جوشان او مى ‏نوشيم بعد از ما نيز نسل‌هاى آينده بر كناره‌ی اين چشمه زانو خواهند زد. شايد از اين روست كه امام زمان(عج) همان نجات‌دهنده‌ی بشر در آخرالزمان فاطمه(س) را اسوه‌ی خويش مى‏ خواند؛ زيرا نيازها و مسايل جامعه‌ی امام عصر(عج) را سيره و سلوك فاطمه(س) پاسخ مى ‏دهد «وفى ابنة رسول الله(ص) لى اسوة حسنة‏»
    چشم‏هاى جوينده‌ی ما بايد زندگى او را سراپا به نظاره بنشيند، چه آن‌كه سيره‌ی اين هديه بزرگ خدا مشعلى است كه ما را از شب‏هاى جهل و گودال‌هاى انحراف رهایى مى ‏بخشد. فقيهان مستند برخى از فتاوى خود را فعل فاطمه(س) و تأسى به آن حضرت(ع) قرار داده‏اند. به عنوان نمونه صاحب جواهر زيارت قبور در شنبه و پنج‌شنبه را بر پايه‌ی تأسى به فاطمه(س) مستحب مؤكد مى شمرد.





    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/