بخت من خواب است بیدارش کنید** گر که بیمار است تیمارش کنید
مانده ام این بخت است یا بَختَک است** چون مُدام از بهر من در جُفتک است
موقعی که بخت را قسمت نمودند بر بشر** رانده گشتم از درش با تیپا و توپ وتشر
مرغ بخت از بام من تا بی نهایت پر کشید** بر در بختم زمانه با ملات آستر کشید
آب دریاها ز بختم خشک گرددچون کویر** گر که صد تا نان خَرم هر صد عدد باشد خمیر
گر کلنگی آید از سوی سماوات خدا** می خورد بر فرق من ،فرق سرم گردد دوتا
گر ببارد سیل رحمت از فراز آسمان** قطره ای از آن نبارد بر زمین خُشکمان
گر نظر بر زر کنم مس میشود از بخت من** دُر و گوهر می شود خر مُهره ای در دست من
چون به باغ اندر شوم گلهای آن پژمرده اند** بلبلان برتارک سبز درختان مرده اند
گر بکارم دانه های گندم و جو همچنین** می زند از بخت من خرزهره سر از این زمین
گر زند همسایه ام میخی به دیوار اتاق** می شود آوار برفرق سرم الوار تاق
الغرض« جاوید»، بختش آرمیده تا ابد** در نیاید قرعه شانسی بنامش از سبد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)