خبرم شدست کامشب سر یار خواهی آمد
خبرم شدست کامشب سر یار خواهی آمد
سر من فدای آن ره که سوار خواهی آمد غم و غصه فراقت بکشم چنانکه دانم
اگرم چو بخت روزی به کنار خواهی آمد منم و دلی و آهی ره تو درون این دل
مرو ایمن اندرین ره که فگار خواهی آمد می تست خون خلقی و همیخوری دمادم
مخور ا ین قدح که فردا به خمار خواهی آمد
منم آهوی رمیده زکمند خوبرویان
به امید آنکه روزی به شکار خواهی آمد به یک آمدن ببردی دل و جان صد چو خسرو
که زید اگر بدینسان دو سه بار خواهی آمد؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)