Question
آیا همیشه وحی ها به تمامی پیامبران به زبان عربی نازل می شد ولی آن ها وحی را به زبان خودشان می شنیدند؟

 Reply

مفاد برخی از روایات تایید کنندۀ مطلبی است که در سؤال آمده استو فارغ از بررسی سند این روایت که آیا چنین چیزی از معصوم صادر شده است یا نه؟، باید گفت که این مطلب هیچ منافاتی با مبانی عقلی ندارد و می تواند درست باشد. با این توضیح که: وحی غالبا از سنخ علم و ادراک و فراتر از زبان است؛ یعنی نوعی ارتباط حضوری برای دریافت حقایق هستی است و الفاظ تنها قالبی است که بر آن حقیقت پوشانده می شود تا اولا: برای دریافت کنندۀ این پیام یعنی پیامبران به جهت ارتباط تنگاتنگ لفظ و معنا، دریافت همۀ پیام الهی به سهولت انجام پذیرد و ثانیا: برای مخاطبان پیامبران یعنی آنانی که این حقیقت و علم حضوری را تجربه نکرده اند، پیام و مفاهیم دریافت شده توسط پیامبران، قابل فهم گردد بر این اساس اگر پيامبر اكرم(ص) در يك سرزمين انگليسي زبان به پيغمبريمبعوث مي.شد، بي.شك قرآن به زبان انگليسي به آنان عرضه مي.گشت. اما این که چرا این حقیقت در قالب الفاظ عربی در می آید و همین الفاظ در وحی دریافت می شود باید گفت که این به ویژگی های خاص، و توانمندی زبان عربی در انتقال مفاهیم و معانی برمی گردد. پس خداوند در مرحلۀ اول پیام خود را در قالب الفاظ به پیامبر خود می رساند و در مرحلۀ دوم است که این پیام در قالب الفاظ به مخاطبان پیامبران، ابلاغ می گردد اما این که در هریک از این مراحل چه زبانی گزینش شود به عواملی بستگی دارد که ممکن است زبان خاصی را در مرحلۀ اول ایجاب کند و زبان دیگری را در مرحلۀ دوم.

 Creply
این مطلب در کتب حدیثی آمده است که:هيچ كتابى و هيچ وحيى از جانب خداوند تبارك و تعالى نازل نشد، مگر آن كه به زبان عربى بوده است، اما وحى در گوش انبياء عليهم السّلام به زبان قومشان واقع مى‏شد... .[1]
فارغ از بررسی سند این روایت که آیا چنین چیزی از معصوم صادر شده است یا نه؟، باید گفت که این مطلب هیچ منافاتی با مبانی عقلی ندارد و می تواند درست باشد. در توضیح این روایات سه مطلب باید مورد بررسی قرار گیرد: 1. در القای وحی از جانب خداوند چه نیازی به الفاظ است؟ 2. اگر در القای وحی به الفاظ داریم چرا باید به زبان عربی باشد؟ 3 . لفظ که به زبان عربی نازل شده بود چرا پیامبران به زبان قوم خودشان می شنیدند؟
مطلب اول
در مورد وجه نیازمندی وحی به الفاظ باید بگوییم الفاظ جزء ذات و حقیقت وحی نیست؛ زیرا وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، و علم و ادراک نحوۀ خاص وجود است که منزه از ماهیت است.
به عبارت دیگر، وحی مفهومی برگرفته از "هستی" است. از این رو، ماهیت ندارد و نمی توان آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کرد. پس وحی منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد. مفهوم وحی – مانند معنای هستی – دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد.[2] لذا تعریف هایی که برای وحی شده، تعریف شرح الاسمی است نه حقیقی. علاوه وحی یک ارتباط عادی نیست، تا درک آن برای همه امکان پذیر باشد.
علامه طباطبایی در تعریف وحی می فرماید: وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران که درک آن جز برای آحادی از انسان ها که مشمول عنایات الاهی قرار گرفته اند میسور نیست.[3] وی در جای دیگر می نویسد: وحی عبارت است از امری خارق العاده از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.[4]
عالى‏ترين درجۀ وحى، همان است كه تنها به سلسلۀ پيامبران اختصاص دارد و منظور از آن، القاى معانى به قلب پيامبر صلى الله عليه وآله از سوى خدا و سخن گفتن خدا با اوست.[5] وحى، دريافت هدايت الهى است از راه اتصال ضمير پيامبر صلى الله عليه وآله به غيب و ملكوت، و پيامبر واسطه‏اى ميان جهان انسان‏ها و جهان غيب است.
از كلمات پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله هم مى‏توان فهميد كه اساساً وحى با ساير القائاتى كه به بشر مى‏شود، از نظر ماهيت، متفاوت نيست، بلكه از نظر درجه فرق مى‏كند. مثلاً پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ضمن حديثى مى‏فرمايند: رؤياى صادقه جزئى از هفتاد جزء نبوت است.[6]
وحى از اقسام علم حصولى نيست،[7] بلكه نوعى علم شهودى و حضورى و نوعى كشف تام از خارج و عالم غيب است. اين كشف به دليل حضور حقايق هستى در محضر كاشف، ذاتاً قابليت صدق و كذب را ندارد و تصور كوچكترين خطا در آن به معناى نفى اصول وحى يا نداشتن حقيقت آن است. از اين رو، با استناد به ادلۀ فلسفى و مراتب جهان هستى و درجات علم و ميدان باز تكامل انسان، مى‏توان به اين نتيجه - كه با آيات قرآن نيز سازگار است - رسيد كه انسان مى‏تواند با سير صعودى و تكاملى‏اش به جايى برسد كه به حضور حضرت حق رسيده و بى واسطه علم الهى را دريافت نمايد و خدا با او سخن گويد، بى آن كه نيازى به الفاظ صوتى محسوس باشد، يا حاجتى به وساطت صور علمى بيفتد، و در اين رتبه وجودى و عظمت روحى است كه از كثرات، دور و از تعلق به هر چه غير اوست، آزاد مى‏شود و از هرگونه وسوسه و گمراهى و خطا مصون مى‏گردد كه اين همان مقام عصمت انبيا است.[8]
از آنچه بیان شد روشن گردید که وحی فراتر از زبان[9] و نوعی ارتباط حضوری برای دریافت حقایق هستی است؛ ولی القاء وحی بدون الفاظ ممکن نیست.
در بارۀ این نکته که چه نیازی است تا در این ارتباط حضوری مفاهیم با الفاظ دریافت گردند باید توجه داشت چرایی دریافت پیام الهی در وحی از طریق لفظ، در ارتباط تنگاتنگ بین لفظ و معنا نهفته شده است. توضیح این که:گرچه زبان چيزى غير از شناخت و معرفت است؛ زیرا شناخت و معرفت و فهم به مفاهيم ذهنى ارتباط دارد، و زبان مجموعۀ خاصى از الفاظ است كه به نحوى با معانى ارتباط دارند، اما این ارتباط لفظ و معنا مى‏تواند آنقدر زياد شود كه ما حتى در خالص‏ترين برخوردهاى معنايى، با لفظ سر و كار داشته باشيم. يعنى وقتى كه با درون خود سر و كار داريم و در ذهن خويش به امورى مى‏انديشيم - كه فضاى انديشه، صرفاً فضاى بهره بردارى و استفاده از معانى ذهنى است - باز در پرتو الفاظ مى‏انديشيم. اين امر - كه در تعبير شيخ‏الرئيس در منطق اشارات «نجواى درونى» نام گرفته است[10] - نه از آن رو است كه انديشيدن در گرو زبان است ) اصولاً انديشيدن، سر و كار داشتن با معانى است و معانى امورى جدا از الفاظ هستند. ما مى‏توانيم بدون الفاظ بينديشيم و صرفاً با خود معانى سر و كار داشته باشيم(، بلكه از آن رو است كه در ذهن بين الفاظ و معانى ارتباط تنگاتنگى وجود دارد، به گونه‏اى كه وقتى ما معنا را در ذهن خويش حاضر مى‏كنيم، لفظ نيز به صورت غير ارادى به همراه آن مى‏آيد، و ما در واقع در پرتو لفظ، معنا را مى‏بينيم. به عبارت ديگر؛ ارتباط لفظ و معنا آنقدر زياد مى‏شود كه معنا در ذهن كسى كه در فضاى يك زبان زندگى مى‏كند، در پوستۀ الفاظ قرار مى‏گيرد. از طريق همين ارتباط تنگاتنگ ميان لفظ و معنا است كه شما مى‏توانيد به راحتى گفت وگو كنيد، سخن ديگران را بفهميد و در هنگام سخن گفتن به سرعت معانى را در ذهن حاضر كنيد و چون اين معانى در پوستۀ الفاظ هستند، به سرعت، صورت، ذهنى الفاظ هم در ذهن شما پديد مى‏آيد. در غيراين صورت، شما نمى‏توانستيد به راحتى سخن بگوييد و در هنگام تكلم گرفتار لكنت و توقف مى‏شديد. اين ارتباط تنگاتنگ بين لفظ و معنا، مفاهمه را آسان كرده و گفتن و فهميدن را سرعت بخشيده است. در يك گفت و شنود عادى و همزبانى، هر لفظى كه به گوش شما مى‏خورد، گويى خود معنا در ذهن نقش مى‏بندد. حال نيز كه اين متن را مى‏خوانيد، با همين فرايند رو به رو هستيد. از يك سو، در درون خود نجوا مى‏كنيد و از سوى ديگر، گويا با معانى ارتباطى بدون واسطه داريد.[11]
مطلب دوم
در مورد این مطلب که اگر در القای وحی به الفاظ داریم چرا باید به زبان عربی باشد؟ باید بگوییم انتخاب زبان عربی به عنوان زبان وحی شاید از آن رو باشد که این زبان توان انتقال مفاهیم وحیانی را بیش از زبان های دیگر دارا است.
مطلب سوم
اما این که چرا این وحیی که به زبان عربی القا شده است در گوش پیامبران به لسان قوم آنها ترجمه می شود می توان گفت که چنین کاری بر اساس این سنت الهی است که پیام پیامبر باید توسط قومش مورد فهم قرار گیرد. و این گرچه ضرورتی اجتناب ناپذیر بوده اما طبیعی است که به جهت نارسایی زبان ترجمه شده، بعضی از مفاهیم و معانی منتقل نگردد و اتفاقا شاید یکی از اسرار خاتم نبودن آن ادیان نیز در همین نکته نهفته باشد و از این جاست که می توان گفت رابطۀ زبان عربي و قرآن یک رابطۀ عرضی نیست.
توضیح این که: یکی از سنّت های خداوند، فرستادن رسولانی است برای هدایت انسان ها. پیامبران نیز در برخورد با انسان ها به زبان مردم آن منطقه ای که برای آنها مبعوث شده اند، صحبت می کردند؛ زیرا زبان، تنها راه ارتباط انسان هاست و پیامبران نیز باید با مردم ارتباط داشته باشند. تکلّم پیامبران به زبان قوم، یکی از دیگر سنّت های حتمی الاهی است. خداوند می فرماید: «ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر آن که به لسان قومش صحبت می کرد...»[12]. این سنت حتی در مورد پیامبرانی که دعوتی جهان شمول داشتند نیز صادق است، اگر چه برای هدایت تمام خلق مبعوث شده باشند، مانند پیامبران اولوالعزم، ولی به زبان قومی صحبت می کنند که در ابتدای بعثت در آن جا مبعوث شده اند که اگر غیر از این بود شریعت آن پیامبر حتی در میان قومی که در آن مبعوث شده بود مورد فهم و قبول واقع نمی شد[13]، بر این اساس اگر پيغمبري در بين مردمي كهبه زبان عبري صحبت مي.كنند، به پيامبري مبعوث شود بايد با آنها عبري سخنبگويد تا سخن او را بفهمند. از سوي ديگر، بايد براي تمثيل و توضيح پيامخود از مفاهيمي بهره بگيرد كه آنها مي.توانند درك كنند. پس حقيقت تاريخيزمانه.اي كه در آن به پيامبري برگزيده شده است، در زبان قالب و محتوايپيام او تأثير مي.گذارد و به اين ترتيب عناصر موقعيتي در كنار عناصر ثابتدر دين ظهور پيدا مي.كنند. با این وصف، اگر پيامبر اكرم(ص) در يك سرزمين انگليسي زبان به پيغمبريمبعوث مي.شد، بي.شك قرآن به زبان انگليسي نازل مي.گشت و اگر در آن سرزمينبه جاي شتر، مردم با پنگوئن سر و كار داشتند، به جاي اشاره به شگفتي.هايخلقت شتر، به عجايب آفرينش پنگوئن اشاره مي.شد.
اما اين امر باعث نمي.شود كه مطالب قرآن قداست و ارزش خود را از كف بدهد؛زيرا اولاً اين تفاوت.ها اگر پيدا مي.شد، فقط به حوزه ی عناصر موقعيتي كه باپوسته زندگي انساني ارتباط دارند، مربوط مي.شد و به ساحت عناصر ثابت كهناظر به هويت آدمي هستند، سرايت پيدا نمي.كرد. به ديگر سخن، پيام جاوداندين خاتم در هر زمان و مكان يكسان است، هر چند ممكن است اگر در زمان ومكان ديگري ظهور پيدا مي.كرد، زبان و قالب و محتواي آن در بخش موقعيتيدستخوش تغيير مي.شد.
ثانياً. انتخاب زمان و مكان پيامبري يك پيامبر با علم و حكمت الهي صورتمي.گيرد و امري اتفاقي نيست. اينكه پيامبر اكرم(ص) در جزيره. العرب در آنبرهه خاص تاريخي به پيامبري مبعوث مي.شود، يك حادثه بي.دليل و حكمت نيست. اين كه چنين فضايي اقتضا مي.كرده است، قرآن به زبان عربي باشد، نشان مي.دهدكه در حكمت الهي اين زبان مناسب.ترين زبان براي عرضه مفاهيم دين خاتم بودهاست و اينكه اسلام در فضاي فرهنگي عرب جاهلي ظهور مي.كند بيانگر اين حقيقتاست، كه براي تبيين مفاهيم ماندگار اسلام بهترين شرايط در همين فضا وجودداشته است. پس اگر در قرآن به شتر مثال زده مي.شود، اين به دليل آشناييمخاطبان با اين حيوان است. اما برگزيدن اين مخاطبان با اين نوع معرفت برايبيان يك حقيقت قرآني، نشان مي.دهد بهترين مثال براي آن مطلب همان «شتر»بوده است.[14]
علامه طباطبایی ره در باره سرّ نزول الفاظ عربی در وحی می گوید:در قرآن هم الفاظ آن و هم عربی بودن آن در وحى دریافت شده است و این دو توانسته است اسرار آيات و حقايق معارف الهى را ضبط و حفظ كند. و به عبارت ديگر در حفظ و ضبط آيات الهى دو چيز دخالت دارد، يكى اينكه وحى از مقوله لفظ است، و اگر معانى الفاظ وحى مى‏شد و الفاظ حاكى از آن معانى، الفاظ رسول خدا (ص) مى‏بود- مثلا مانند احاديث قدسى- آن اسرار محفوظ نمى‏ماند. دوم اينكه اگر به زبان عربى نازل نمى‏شد و يا اگر مى‏شد ولى رسول خدا آن را به لغت ديگرى ترجمه مى‏كرد پاره‏اى از آن اسرار بر عقول مردم مخفى مى‏ماند، و دست تعقل و فهم بشر به آنها نمى‏رسيد[15].
پس خداوند در مرحلۀ اول پیام خود را در قالب الفاظ به پیامبر خود می رساند و در مرحلۀ دوم است که این پیام در قالب الفاظ به مخاطبان پیامبران، ابلاغ می گردد اما این که در هریک از این مراحل چه زبانی گزینش شود به عوامل دیگری بستگی دارد و این عوامل ممکن است زبان خاصی را در مرحلۀ اول ایجاب کند و زبان دیگری را در مرحلۀ دوم.

[1]الوحي ينزل من عند الله عزوجل بالعربيه فاذا أتي نبيا من الانبيا إتاه بلسان قومه «بحار الانوار، ج11، ص 42»؛ «ما أنزل الله تبارك و تعالي كتاباً و لا وحياً إلا بالعربيه؛ فكان يقع في مسامع ألانبيا بألسنه قومهم و كان يقع في مسامع نبينا (ص) بالعربيه» ( همان، ج 16، ص 134، و ج 18، ص 263؛ علل الشرائع-ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏1، ص: 435).
[2]جهت آگاهی بیشتر در این زمینه، رجوع شود به: کتاب های وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی؛ مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، هادوی تهرانی، ص 77-78.
[3]طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 2، ص 159.
[4] همان، ص 160؛ همچنین برای آگاهی بیشتر رجوع شود به استاد هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 76- 78؛ خسرو پناه، عبدالحسین، قلمرو دین، ص 117- 130 و نمايه: وحى و كيفيت آن، سؤال 88 (سایت: 887). اقتباس از نمایه: کلمات پیامبر (ص) و وحی، سؤال 253 (سایت: 1959).
[5] هرچند ادراك حقيقت وحى و كيفيت تنزل آن، امرى آسان و حتى ممكن نخواهد بود.
[6] مطهرى مرتضى، مجموعه آثار، ج 4، ص 411.
[7] در علم حصولى فقط صورتى از معلوم در دسترس ما قرار دارد و خود معلوم بالعرض از دسترس ما خارج است. يعنى نمى‏توانيم خود را از چنگ واسطه نجات دهيم و ارتباط با واقعيت اشياء از راه همين صورت علمى است. و اگر اشتباهى صورت گيرد، ما خطا كرده‏ايم و به واقعيت خارجى نخواهيم رسيد و اين به دليل وساطت صورت علمى و تفسير اشتباه ما در تطبيق آن بر خارج است.
[8] اقتباس از نمايه: وحى و كيفيت آن، سؤال 88 (سایت: 887).
[9]از این روست که گفته می شود: قرآن، حقیقتی فراتر از زبان است و قبل از آن که به زبان عربی درآید، در مرحله ای از هستی وجود داشته که در آن مرحله، عقول بشر به آن دسترسی نداشت. خداوند آن را از موطن اصلی اش پایین آورده و در خور فهم بشر کرده و به لباس واژۀ عربیت در آورد به این امید که عقول بشر با آن انس بگیرد و حقایقش را بفهمد. نک: المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 18، ص 122 – 123.
[10]ر.ك: ابن سينا، الاشارات والتنبيهات، ج1، ص22 - مهدى هادوى تهرانى، گنجينه‏ى خرد، ج 2،ص 21-16.
[11]نک: هادوی تهرانی ، مهدی ، مبانی کلامی اجتهاد، صص100- 102.
[12]ابراهیم، 4.
[13] اقتباس از نمایه: نزول قرآن به زبان عربی، سؤال 426 (سایت: 446). برای آگاهی بیشتر ، نک: نمایه های مشابه:
1. سؤال شماره 2251 (سایت: 2375)، اهمیت زبان عربی.
2. سؤال شماره 2480 (سایت: 2621)، کامل بودن زبان عربی.
3. سؤال شماره 2660 (سایت: 3067)، بعثت پیامبر به زبان قوم.
[14] اقتباس از نمایه: آخرین آیه ی قرآن و امکان اضافه شدن وحی، سؤال 1636 (سایت: 1638).
[15] نک: ترجمه الميزان، ج‏11، ص: 102.