صفحه 57 از 90 نخستنخست ... 74753545556575859606167 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 561 تا 570 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #561
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان

    دل از انتظار خونین دهن از امید خندان


    مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد

    به ورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان


    نظری مباح کردند و هزار خون معطل

    دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان


    سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد

    ز معربدان و مستان و معاشران و رندان


    اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم

    که خلاص بی تو بندست و حیات بی تو زندان


    اگرم نمی‌پسندی مدهم به دست دشمن

    که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان


    نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو

    که قیامتست چندان سخن از دهان خندان


    اگر این شکر ببینند محدثان شیرین

    همه دست‌ها بخایند چو نیشکر به دندان


    همه شاهدان عالم به تو عاشقند سعدی

    که میان گرگ صلحست و میان گوسفندان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #562
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

    کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران


    هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

    داند که سخت باشد قطع امیدواران


    با ساربان بگویید احوال آب چشمم

    تا بر شتر نبندد محمل به روز باران


    بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت

    گریان چو در قیامت چشم گناهکاران


    ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد

    از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران


    چندین که برشمردم از ماجرای عشقت

    اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران


    سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل

    بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران


    چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت

    باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #563
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران

    دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران


    نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش

    چو سیل از سر گذشت آن را چه می‌ترسانی از باران


    گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی

    ز توبه توبه کردندی چو من بر دست خماران


    گرم با صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند

    همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران


    چه بویست این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری

    ندانم باغ فردوسست یا بازار عطاران


    تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی

    به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران


    الا ای باد شبگیری بگوی آن ماه مجلس را

    تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران


    گر آن عیار شهرآشوب روزی حال من پرسد

    بگو خوابش نمی‌گیرد به شب از دست عیاران


    گرت باری گذر باشد نگه با جانب ما کن

    نپندارم که بد باشد جزای خوب کرداران


    کسان گویند چون سعدی جفا دیدی تحول کن

    رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #564
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    فراق دوستانش باد و یاران

    که ما را دور کرد از دوستداران


    دلم دربند تنهایی بفرسود

    چو بلبل در قفس روز بهاران


    هلاک ما چنان مهمل گرفتند

    که قتل مور در پای سواران


    به خیل هر که می‌آیم به زنهار

    نمی‌بینم بجز زنهارخواران


    ندانستم که در پایان صحبت

    چنین باشد وفای حق گزاران


    به گنج شایگان افتاده بودم

    ندانستم که بر گنجند ماران


    دلا گر دوستی داری به ناچار

    بباید بردنت جور هزاران


    خلاف شرط یارانست سعدی

    که برگردند روز تیرباران


    چه خوش باشد سری در پای یاری

    به اخلاص و ارادت جان سپاران

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #565
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سخت به ذوق می‌دهد باد ز بوستان نشان

    صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان


    گر همه خلق را چو من بی‌دل و مست می‌کنی

    روی به صالحان نما خمر به زاهدان چشان


    طایفه‌ای سماع را عیب کنند و عشق را

    زمزمه‌ای بیار خوش تا بروند ناخوشان


    خرقه بگیر و می بده باده بیار و غم ببر

    بی‌خبرست عاقل از لذت عیش بیهشان


    سوختگان عشق را دود به سقف می‌رود

    وقع ندارد این سخن پیش فسرده آتشان


    رقص حلال بایدت سنت اهل معرفت

    دنیا زیر پای نه دست به آخرت فشان


    تیغ به خفیه می‌خورم آه نهفته می‌کنم

    گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان


    چند نصیحتم کنی کز پی نیکوان مرو

    چون نروم که بیخودم شوق همی‌برد کشان


    من نه به وقت خویشتن پیر و شکسته بوده‌ام

    موی سپید می‌کند چشم سیاه اکدشان


    بوی بهشت می‌دهد ما به عذاب در گرو

    آب حیات می‌رود ما تن خویشتن کشان


    باد بهار و بوی گل متفقند سعدیا

    چون تو فصیح بلبلی حیف بود ز خامشان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #566
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دیگر به کجا می‌رود این سرو خرامان

    چندین دل صاحب نظرش دست به دامان


    مردست که چون شمع سراپای وجودش

    می‌سوزد و آتش نرسیدست به خامان


    خون می‌رود از چشم اسیران کمندش

    یک بار نپرسد که کیانند و کدامان


    گو خلق بدانید که من عاشق و مستم

    در کوی خرابات نباشد سر و سامان


    در پای رقیبش چه کنم گر ننهم سر

    محتاج ملک بوسه دهد دست غلامان


    دل می‌تپد اندر بر سعدی چو کبوتر

    زین رفتن و بازآمدن کبک خرامان


    یا صلح متی یرجع نومی و قراری

    انی و علی العاشق هذان حرامان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #567
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان

    کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان


    بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم

    کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان


    دل داده را ملامت گفتن چه سود دارد

    می‌باید این نصیحت کردن به دلستانان


    دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو

    تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان


    من ترک مهر اینان در خود نمی‌شناسم

    بگذار تا بیاید بر من جفای آنان


    روشن روان عاشق از تیره شب ننالد

    داند که روز گردد روزی شب شبانان


    باور مکن که من دست از دامنت بدارم

    شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان


    چشم از تو برنگیرم ور می‌کشد رقیبم

    مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان


    من اختیار خود را تسلیم عشق کردم

    همچون زمام اشتر بر دست ساربانان


    شکرفروش مصری حال مگس چه داند

    این دست شوق بر سر وان آستین فشانان


    شاید که آستینت بر سر زنند سعدی

    تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #568
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن

    قوت او می‌کند بر سر ما تاختن


    گر دهیم ره به خویش یا نگذاری به پیش

    هر دو به دستت درست کشتن و بنواختن


    گر تو به شمشیر و تیر حمله بیاری رواست

    چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن


    کشتی در آب را از دو برون حال نیست

    یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن


    مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست

    دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن


    پایه خورشید نیست پیش تو افروختن

    یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن


    هر که چنین روی دید جامه چو سعدی درید

    موجب دیوانگیست آفت بشناختن


    یا بگدازم چو شمع یا بکشندم به صبح

    چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن


    ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست

    زخم توان خورد و تیغ بر نتوان آختن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #569
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چند بشاید به صبر دیده فرودوختن

    خرمن ما را نماند حیله بجز سوختن


    گر نظر صدق را نام گنه می‌نهند

    حاصل ما هیچ نیست جز گنه اندوختن


    چند به شب در سماع جامه دریدن ز شوق

    روز دگر بامداد پاره بر او دوختن


    زهد نخواهد خرید چاره رنجور عشق

    شمع و شرابست و شید پیش تو نفروختن


    تا به کدام آبروی ذکر وصالت کنیم

    شکر خیالت هنوز می‌نتوان توختن


    لهجه شیرین من پیش دهان تو چیست

    در نظر آفتاب مشعله افروختن


    منطق سعدی شنید حاسد و حیران بماند

    چاره او خامشیست یا سخن آموختن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #570
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گر متصور شدی با تو درآمیختن

    حیف نبودی وجود در قدمت ریختن


    فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست

    کو بتواند چنین صورتی انگیختن


    کیست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق

    کش نه مجال وقوف نه ره بگسیختن


    داعیه شوق نیست رفتن و بازآمدن

    قاعده مهر نیست بستن و بگسیختن


    آب روان سرشک و آتش سوزان آه

    پیش تو بادست و خاک بر سر خود بیختن


    هر که به شب شمع وار در نظر شاهدیست

    باک ندارد به روز کشتن و آویختن


    خوی تو با دوستان تلخ سخن گفتنست

    چاره سعدی حدیث با شکر آمیختن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 57 از 90 نخستنخست ... 74753545556575859606167 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/