(94) گفتگوى عالم و عابد عالمى نزد عابدى رفت و از او پرسيد:
نماز خواندنت چگونه است ؟
عابد: از عبادت مثل من عابد مى پرسى ؟ با اينكه نمازم خيلى طول مى كشد، من از فلان وقت تا فلان وقت مشغول عبادت هستم .
عالم : گريه ات هنگام راز و نياز چگونه است ؟
عابد: چنان مى گريم كه اشكهايم جارى مى گردد.
عالم : براستى اگر بخندى ولى خدا ترس باشى ، بهتر از گريه اى است كه به آن ببالى و افتخار كنى .
(ان المدل لا يصعد من عمله شى ء):
آن كس كه به عملش ببالد چيزى از عملش بالا نمى رود. (مورد قبول درگاه الهى نمى شود.)(120)

(95) عابدى كه گرفتار كيفر مردم شد. خداوند در گذشته ، دو فرشته فرستاد تا اهل شهرى را هلاك كنند، هنگامى كه دو ملك براى انجام ماءموريت به آن شهر رسيدند، به مرد عابدى برخوردند كه در دل شب ايستاده و با گريه و زارى عبادت مى كند.
يكى از فرشته ها به ديگرى گفت :
اين مرد را مى بينى ! كه چگونه گريه و زارى مى كند؟ آيا او را نيز هلاك كنيم ؟
فرشته ديگرى گفت :
آرى ، من ماءموريت خويش را انجام مى دهم !
ملك گفت :
من درباره اين مرد بايد دوباره با خداوند مذاكره كنم . پس از بيان حال عابد، خداوند به او وحى فرستاد، اين عابد را نيز با ديگران هلاك كن كه تاكنون به خاطر من ، خشم ، چهره او را در مقابل گناهكاران دگرگون نساخته است .(121)

(96) شكم پرستى بزرگترين دام شيطان شيطان نزد پيامبران الهى مى آمد و بيشتر از همه با حضرت يحيى انس . داشت .
روزى حضرت يحيى به او گفت :
من از تو سؤالى دارم .
شيطان در پاسخ گفت :
مقام تو بالاتر از آن است سؤال تو را جواب ندهم ، هر چه مى خواهى بپرس . من پاسخ خواهم داد.
حضرت يحيى : دوست دارم دامهايت را كه به وسيله آنها فرزندان آدم شكار كرده و گمراه مى كنى ، به من نشان دهى .
شيطان : با كمال ميل خواسته تو را بجا مى آورم .
شيطان در قيافه اى عجيب و با وسايل گوناگون خود را به حضرت نشان داد و توضيح داد كه چگونه با آن وسايل رنگارنگ فرزندان آدم را گول زده و به سوى گمراهى مى برد.
يحيى پرسيد:
آيا هيچ شده كه لحظه اى به من پيروز شوى ؟
گفت : نه ، هرگز! ولى در تو خصلتى هست كه از آن شاد و خرسندم .
فرمود: آن خصلت كدام است ؟
شيطان : تو پرخور و شكم پرستى ، هنگامى كه افطار مى كنى زياد مى خورى و سنگين مى شوى بدين جهت از انجام بعضى نمازهاى مستحبى و شب زنده دارى باز مى مانى .
يحيى گفت :
من با خداوند عهد كردم كه هرگز غذا را به طور كامل نخورم و از طعام سير نشوم ، تا خدا را ملاقات نمايم .
شيطان گفت :
من نيز با خود پيمان بستم كه هيچ مؤمنى را نصيحت نكنم ، تا خدا را ملاقات كنم .(122)
بدين وسيله حضرت يحيى يكى از مهمترين دامهاى شيطان را از خود دور نمود.