(19) امام على عليه السلام در بالين حارث همدانى حارث همدانى يكى از دوستان و ارادتمندان مخلص حضرت على بود، و مقام ارجمندى در نزد امام داشت حارث مريض شد، حضرت على عليه السلام به عيادت او رفت و پس از احوالپرسى به او فرمود:
اى حارث ! به تو بشارت مى دهم كه در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط، و در كنار حوض كوثر، و موقع (مقاسمه ) مرا مى بينى و مى شناسى .
حارث عرض كرد:
مقاسمه چيست ؟
حضرت فرمود:
مقاسمه ، با آتش انجام مى گيرد. روز قيامت من با آتش جهنم مردم را تقسيم مى كنم ، به آتش مى گويم :
اى آتش ! اين دوست من است او را رها كن ! و اين دشمن من است او را بگير!
آنگاه حضرت دست حارث را گرفت و فرمود:
اى حارث ! همين طور كه دست تو را گرفته ام ، پيامبر صلى الله عليه و آله دست مرا گرفته بود، در آن وقت من از حسد قريش و منافقين به آن حضرت شكايت نمودم ، به من فرمود:
هنگامى كه روز قيامت برپا مى شود من ريسمان محكم خدا را مى گيرم ، و تو اى على ! دامن مرا مى گيرى و شيعيان دامن تو را مى گيرند...
سپس سه بار فرمود:
اى حارث تو با آن كسى كه دوستش دارى خواهى بود و همراه كردارت مى باشى .
حارث برخاست و از شدت خوشحالى عباى خود را مى كشانيد و مى گفت : بعد از اين ، باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم ، يا مرگ به سوى من آيد.
همين حديث را شاعر اهلبيت (سيد حميرى ) چنين به شعر در آورده است :(22)
اى حارث همدانى هر كس كه بميرد مرا رخ به رخ خواهد ديد مؤمن باشد يا منافق . چشمان او به من مى نگرد و من او را با تمام صفات و نام و عمل مى شناسم .
و تو، اى حارث ! روى پل صراط مرا خواهى ديد و خواهى شناخت . بنابراين از لغزش و لرزش نترس . من آب خنك در آن تشنگى سوزان آنجا به تو مى نوشانم ، كه از شدت شيرينى پندارى كه عسل است .
در اين هنگام كه تو را در مقام عرض و حساب متوقف سازند، من به آتش . مى گويم : او را رها كن و به اين مرد نزديك نشو!
او را رها كن و ابدا كنار او نيا! و به او نزديك نشو! زيرا دست او به ريسمان محكم است كه از آن ريسمان به ريسمان ولايت وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله (يعنى على عليه السلام ) پيوند دارد.(23)
(20) نان جوى سبوسدار و كاسه شير ترشيده سويدة پسر غفله مى گويد:
روزى بعد از ظهر محضر على عليه السلام رسيدم ، ديدم حضرت در كنار سفره نشسته و كاسه شير ترشيده كه بويش به مشام مى رسيد، در سفره گذاشته و نان خشكى در دست آن حضرت است كه سبوسهاى جو در آن نمايان مى باشد.
على عليه السلام گاهى با دست و گاهى نيز به كمك زانو از آن مى شكند و توى كاسه شير مى ريزد. به من فرمود:
تو نيز بيا از اين غذا ميل كن !
گفتم : من روزه هستم .
فرمود: از رسول خدا شنيده ام كه مى فرمود:
هر كس به خاطر روزه از غذاى مورد علاقه اش خود دارى كند و نخورد، بر خداوند حق است او را از خوردنيهاى بهشتى بخوراند و از آشاميدنيهاى آن بنوشاند.
سويدة مى گويد:
به فضه ، خدمتگزار آن حضرت ، كه با كمى فاصله در كنار حضرت ايستاده بود، گفتم :
واى بر تو! چرا درباره اين پير مرد از خدا نمى ترسيد و مراعات حال او را نمى كنيد، نان از آرد الك نكرده به او مى دهيد؟
فضه گفت :
سويدة ! تقصير ما نيست ، خود آن حضرت دستور داده كه نانش از آرد الك نكرده باشد.
سويدة به حضور على عليه السلام برگشت و گفتگوى خود را با فضه به عرض امام رساند.
حضرت فرمود:
پدر و مادرم فداى پيشواى بزرگ اسلام باد، كه نانش از آرد الك نكرده بود و تا هنگام مرگ سه روز مرتب از نان گندم سير نشد.(24)
معلوم شد كه على عليه السلام در طعام خوردن نيز پيرو رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده است .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)