(5) حق شناسى پيامبر صلى الله عليه و آله بيست و پنج سال از عمر مبارك پيامبر گذشته بود با حضرت خديجه (ع ) ازدواج كرد، در يكى از سالها باران نيامد در اثر خشكسالى حيوانات مردند و قحطى شد.
حليمه خاتون در اثر نيازمندى به مكه آمد تا هزينه زندگى خود را تاءمين كند، حضور رسول خدا رسيد و شرح حال خود را بيان نمود، حضرت از مال خديجه چهل گوسفند و شتر به حليمه داد.(6)
بدينوسيله از مادر شيرى خود قدردانى نمود.
(6) قوانين آسان شخصى يكى از قوانين مذهبى را شكسته و خطا كار شده بود.
خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد و گفت :
هلاك شدم ! هلاك شدم !
پيغمبر صلى الله عليه و آله پرسيد:
چه كار كرده اى ؟
مرد گفت :
در ماه رمضان با زنم همبستر شده ام . اكنون چاره چيست ؟
حضرت فرمود:
يك نفر غلام بخر و آزاد كن !
مرد گفت : نمى توانم .
پيامبر صلى الله عليه و آله : دو ماه روزه بگير!
مرد: تواناى دو ماه روزه گرفتن ندارم .
پيامبر صلى الله عليه و آله : برو شصت فقير را غذا بده !
مرد: براى خوراك دادن شصت نفر فقير وسيله اى ندارم .
پيامبر صلى الله عليه و آله كمى سكوت كرد. در اين وقت شخص ديگرى وارد شد و يك سبد خرما به پيغمبر تقديم كرد.
حضرت فرمود: اين سبد خرما را ببر و در بين مردم فقير تقسيم كن !
مرد عرض كرد:
اى پيامبر خدا! در سراسر اين شهر هيچ كس از من فقيرتر نيست .
حضرت خنديد و گفت :
بسيار خوب ، برو اين خرماها را ميان زن و فرزندانت تقسيم كن .(7)
(7) بدترين مردم روزى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نزد عايشه بود. ناگاه مردى اجازه خواست خدمت حضرت برسد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
اين مرد بدترين فرد طايفه است ، حضرت اجازه ورود داد. مرد وارد شد پيغمبر با كمال خوشرويى پذيرايى نمود و با او مشغول صحبت شد. پس از پايان صحبت ، مرد از حضور پيامبر بيرون رفت .
عايشه عرض كرد:
يا رسول الله ! هنوز آن مرد وارد نشده بود او را به بدى ياد كردى لكن پس از ورود با گشاده رويى احترامش نمودى ؟
پيامبر فرمود: (ان من شرار عبادالله من تكره مجالسته لفحشه ) : بدترين مردم كسى است كه براى بد زبانى و دشنام گويى او همنشينش را بد بدارد.(8)
(و من براى فحش و بد زبانى او احترامش كردم كه به من توهين نكند.)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)