نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 47

موضوع: داستانهاى بحارالانوار جلد 4

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    37- جنيان در محضر ائمه عليه السلام سعد اسكافى مى گويد:
    حضور امام باقر عليه السلام رفته بودم ، چون اجازه ورود خواستم ، امام فرمود:
    عجله نكن ! گروهى از برادران شما پيش من هستند، سخنى دارند.
    من در بيرون منزل ماندم طولى نكشيد عده اى بيرون آمدند با قيافه مخصوص ، شبيه يكديگر، گو اينكه از يك پدر و مادرند، لباس ويژه اى به تن دارند، به من سلام كردند و من جواب سلام را دادم .
    پس از آن وارد محضر امام شدم ، گفتم :
    فدايت شوم ! اينها كه از حضورتان بيرون آمدند، نشناختم ، چه كسانى بودند؟
    فرمود: اينها برادران دينى شما از طايفه جنيان هستند.
    گفتم : اجنه ها نيز به حضور شما مى آيند؟
    فرمود: آرى ، آنان نيز مى آيند همانند شما از مسائل حلال و حرام مى پرسند.(48)

    38- محاكمه دو كبوتر محمدبن مسلم راوى معتبر مى گويد:
    روزى خدمت امام باقر بودم ، ناگاه يك جفت كبوتر نر و ماده به نزد حضرت آمدند و به زبان خود صدا مى كردند و حضرت جوابى چند به آنها فرمود.
    پس از چند لحظه پرواز كردند و بر سر ديوار نشستند و در آنجا نيز هر دو اندكى صحبت كردند و رفتند.
    حقيقت ماجرا را از امام پرسيدم ، فرمود:
    پسر مسلم ! هر چه خدا آفريده ؛ پرندگان ، حيوانات و هر موجود زنده اى از ما اطاعت مى كنند.
    اين كبوتر نر، گمان بدى به جفت خود داشت و كبوتر ماده قسم ياد مى كرد كه من پاكم ، گمان بد به من نداشته باش ! كبوتر نر قبول نمى كرد.
    ماده گفت :
    راضى هستى براى محكمه نزد امام باقر برويم و درباره ما قضاوت كند؟
    نر پذيرفت .
    پيش من كه آمدند، گفتم :
    ماده راست مى گويد و بى گناه است . آنها هم قضاوت مرا پذيرفتند و رفتند.(49)

    39- حق را نبايد بخاطر باطل ترك كرد زراره صحابه مورد اعتماد امام باقر عليه السلام مى گويد:
    حضرت امام محمد باقر براى تشييع جنازه مردى از قريش رفت ، من هم در خدمت امام بودم ، زنى با صداى بلند گريست عطا (قاضى القضات وقت ) كه در تشييع جنازه حاضر بود، خطاب به زن كرد و گفت :
    ساكت باش وگرنه برمى گرديم .
    آن زن ساكت نشد و عطا برگشت ، رفت و جنازه را تشييع نكرد.
    من عرض كردم :
    يابن رسول الله ! عطا برگشت .
    حضرت فرمود:
    ما به دنبال جنازه مى رويم و با ديگران كارى نداريم . هرگاه ببينيم كار باطلى با حق آميخته است ، حق را به خاطر باطل ترك كنيم ، حق مسلمان را ادا نكرده ايم . (يعنى اگر چه گريه زن با صداى بلند كار باطلى بود و تشييع جنازه يك امر حق است ، نبايد به خاطر گريه زن ، تشييع جنازه را ترك كرد.) سپس امام بر جنازه نماز خواند، صاحب عزا پيش آمد تشكر كرد و گفت : خداوند شما را رحمت كند شما نمى توانيد پياده راه برويد برگرديد! حضرت مايل نشد برگردد.
    عرض كردم :
    آقا! صاحب عزا به شما اجازه برگشتن داد ضمنا من هم مطلبى دارم ، مى خواهم از آن بپرسم .
    فرمود:
    ما با اجازه او نيامده بوديم و با اجازه او برگرديم .
    اين ثوابى است كه در جستجوى آن بوديم انسان هر اندازه از پى جنازه برود پاداش بيشتر مى گيرد. (50)
    بدين وسيله امام به وظيفه خود عمل نمود و حق را به خاطر باطل ترك نكرد. ((اميد است ما هم چنين باشيم )).


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. کاربر مقابل از M.A.H.S.A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/