37- جنيان در محضر ائمه عليه السلام سعد اسكافى مى گويد:
حضور امام باقر عليه السلام رفته بودم ، چون اجازه ورود خواستم ، امام فرمود:
عجله نكن ! گروهى از برادران شما پيش من هستند، سخنى دارند.
من در بيرون منزل ماندم طولى نكشيد عده اى بيرون آمدند با قيافه مخصوص ، شبيه يكديگر، گو اينكه از يك پدر و مادرند، لباس ويژه اى به تن دارند، به من سلام كردند و من جواب سلام را دادم .
پس از آن وارد محضر امام شدم ، گفتم :
فدايت شوم ! اينها كه از حضورتان بيرون آمدند، نشناختم ، چه كسانى بودند؟
فرمود: اينها برادران دينى شما از طايفه جنيان هستند.
گفتم : اجنه ها نيز به حضور شما مى آيند؟
فرمود: آرى ، آنان نيز مى آيند همانند شما از مسائل حلال و حرام مى پرسند.(48)
38- محاكمه دو كبوتر محمدبن مسلم راوى معتبر مى گويد:
روزى خدمت امام باقر بودم ، ناگاه يك جفت كبوتر نر و ماده به نزد حضرت آمدند و به زبان خود صدا مى كردند و حضرت جوابى چند به آنها فرمود.
پس از چند لحظه پرواز كردند و بر سر ديوار نشستند و در آنجا نيز هر دو اندكى صحبت كردند و رفتند.
حقيقت ماجرا را از امام پرسيدم ، فرمود:
پسر مسلم ! هر چه خدا آفريده ؛ پرندگان ، حيوانات و هر موجود زنده اى از ما اطاعت مى كنند.
اين كبوتر نر، گمان بدى به جفت خود داشت و كبوتر ماده قسم ياد مى كرد كه من پاكم ، گمان بد به من نداشته باش ! كبوتر نر قبول نمى كرد.
ماده گفت :
راضى هستى براى محكمه نزد امام باقر برويم و درباره ما قضاوت كند؟
نر پذيرفت .
پيش من كه آمدند، گفتم :
ماده راست مى گويد و بى گناه است . آنها هم قضاوت مرا پذيرفتند و رفتند.(49)
39- حق را نبايد بخاطر باطل ترك كرد زراره صحابه مورد اعتماد امام باقر عليه السلام مى گويد:
حضرت امام محمد باقر براى تشييع جنازه مردى از قريش رفت ، من هم در خدمت امام بودم ، زنى با صداى بلند گريست عطا (قاضى القضات وقت ) كه در تشييع جنازه حاضر بود، خطاب به زن كرد و گفت :
ساكت باش وگرنه برمى گرديم .
آن زن ساكت نشد و عطا برگشت ، رفت و جنازه را تشييع نكرد.
من عرض كردم :
يابن رسول الله ! عطا برگشت .
حضرت فرمود:
ما به دنبال جنازه مى رويم و با ديگران كارى نداريم . هرگاه ببينيم كار باطلى با حق آميخته است ، حق را به خاطر باطل ترك كنيم ، حق مسلمان را ادا نكرده ايم . (يعنى اگر چه گريه زن با صداى بلند كار باطلى بود و تشييع جنازه يك امر حق است ، نبايد به خاطر گريه زن ، تشييع جنازه را ترك كرد.) سپس امام بر جنازه نماز خواند، صاحب عزا پيش آمد تشكر كرد و گفت : خداوند شما را رحمت كند شما نمى توانيد پياده راه برويد برگرديد! حضرت مايل نشد برگردد.
عرض كردم :
آقا! صاحب عزا به شما اجازه برگشتن داد ضمنا من هم مطلبى دارم ، مى خواهم از آن بپرسم .
فرمود:
ما با اجازه او نيامده بوديم و با اجازه او برگرديم .
اين ثوابى است كه در جستجوى آن بوديم انسان هر اندازه از پى جنازه برود پاداش بيشتر مى گيرد. (50)
بدين وسيله امام به وظيفه خود عمل نمود و حق را به خاطر باطل ترك نكرد. ((اميد است ما هم چنين باشيم )).
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)