17 - پرهيز از غضب مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:
يا رسول الله ! مرا چيزى بياموز كه باعث سعادت و خوشبختى من باشد.
حضرت فرمود:
برو و غضب نكن و عصبانى مباش !
مرد گفت :
همين نصيحت برايم كافى است .
سپس نزد خانواده و قبيله اش بازگشت . ديد پس از او حادثه ناگوارى رخ داده است ، قبيله او با قبيله ديگر اختلاف پيدا كرده ، مقدمه جنگ ميان آن دو آماده است و كار به جايى رسيده كه هر دو قبيله در برابر يكديگر صف آرايى كرده ، اسلحه به دست گرفته اند و آماده يك جنگ خونين هستند. در اين حال ، مرد برانگيخته شد و بى درنگ لباس جنگى پوشيد و در صف بستگان خود قرار گرفت .
ناگاه ! اندرز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم كه فرموده بود ((غضب نكن )) به خاطرش آمد. فورى سلاح جنگ را بر زمين گذاشت و به سوى قبيله اى كه با خويشان او آماده به جنگ بودند، شتافت و به آنان گفت :
مردم ! هرگونه (ضرر و زيان ) مثل زخم و قتل ... از جانب ما به شما وارد شده و علامت ندارد (ضارب و قاتلى معلوم نيست ) به عهده من است و من آن را به طور كامل از مال خود مى پردازم و هرگونه زخم و قتل كه ضارب و قاتلش -- معلوم است از آنها بگيريد.
بزرگان قبيله پيشنهاد عاقلانه او را شنيدند، دلشان نرم شده و شعله غضبشان فرو نشست و از او تشكر كردند و گفتند:
ما هيچ گونه نيازى به اين چيزها نداريم و خودمان به پرداخت جريمه و عفو و گذشت سزاوار هستيم .
بدين گونه با ترك غضب هر دو قبيله با يكديگر صلح و آشتى كرده ، آتش -- كينه و عدوات در ميانشان خاموش گرديد.(17)
18 - چاره فراق مردى از انصار خدمت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله ! من طاقت فراق شما را ندارم . هنگامى كه به خانه مى روم به ياد شما مى افتم ، از روى محبت و علاقه اى كه به شما دارم ، دست از كار و زندگى برداشته ، به ديدارتان مى آيم ، تا شما را از نزديك ببينم ، آن گاه به ياد روز قيامت مى افتم كه شما وارد بهشت مى شويد در والاترين جايگاه آن قرار مى گيريد و من آن روز از جدايى شما اى رسول خدا چه كنم ؟
بعد از صحبت هاى مرد انصارى ، اين آيه شريفه نازل شد:
آنان كه از خدا و رسولش اطاعت كنند، در زمره كسانى هستند كه خدا برايشان نعمتها عنايت كرده : از پيغمبران ، راستگويان ، صادقان ، شهيدان و صالحان و اينان خوب رفيقانى هستند.(18)
رسول خدا صلى الله عليه و آله آن مرد را خواست و اين آيه را برايش خواند و اين مژده را به او داد كه پيروان راستين پيامبر صلى الله عليه و آله در بهشت ، كنار آن حضرت خواهند بود.(19)
19 - على (ع ) در اوج عطوفت و بزرگوارى اميرالمؤ منين على عليه السلام پس از آن كه به دست ابن ملجم ضربت خورد، از شدت زخم بى حال شده بود.
وقتى كه به حال آمد، امام حسن در ظرفى ، شير به حضرت داد. امام كمى از شير خورد بقيه را به حسن داد و فرمود:
اين شير را به اسيرتان (ابن ملجم ) بدهيد!
سپس فرمود:
فرزندم ! به آن حقى كه در گردن تو دارم ، بهترين خوردنيها و نوشيدنى ها را به او بدهيد و تا هنگام مرگم با ايشان مدارا كنيد و از آنچه مى خوريد به او بخورانيد و از آنچه مى نوشيد به ايشان بنوشانيد تا نزد شما گرامى شود!(20)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)