نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 43

موضوع: داستانهاى بحارالانوار جلد 1

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #39
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    (11) على عليه السلام از عدالت مى گويد

    يكى از خصوصيات حضرت على عليه السلام اين بود كه بيت المال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم مى كرد و بين مسلمانان تبعيض قايل نمى شد؛ اين امر باعث شده بود، برخى از طرفداران تبعيض و انحصار طلب ها به معاويه بپيوندند.
    عده اى از دوستان على عليه السلام به حضور حضرت رسيدند و گفتند:
    - چنانچه افراد سياس و انحصار طلبها را با پول راضى كنى ، براى پيشرفت امور شايسته تر است . امام على عليه السلام از اين پيشنهاد خشمگين شد و فرمود:
    - آيا نظرتان اين است به كسانى كه تحت حكومت من هستند ظلم كنم و حق آنان را به ديگران بدهم و با تضيع حقوق آنان يارانى دور خود جمع نمايم ؟ به خدا سوگند! تا دنيا وجود دارد و تا آفتاب مى تابد و ستارگان در آسمان مى درخشند، اين كار را نخواهم كرد. اگر مال ، از آن خودم بود آن را به طور مساوى تقسيم مى كردم ، چه رسد به اينكه مال ، مال خداست .
    سپس فرمود:
    - اى مردم ! كسى كه كار نيك را در جاى نادرست انجام داد، چند روزى نزد افراد نااهل و تاريك دل مورد ستايش قرار مى گيرد و در دل ايشان محبت و دوستى مى آفريند؛ ولى اگر روزى حادثه بدى براى وى پيش -- بيايد و به ياريشان نيازمند شود، آنان بدترين و سرزنش كننده ترين دوستان خواهند شد.(12)

    (12) در وادى يابس چه گذشت ؟

    ابوبصير مى گويد:
    از امام صادق (ع ) در مورد سوره والعاديات پرسيدم ، امام (ع ) فرمود: اين سوره در ماجراى وادى يابس (بيابان خشك ) نازل شده است . پرسيدم : قضيه وادى يابس از چه قرار بود.
    امام صادق عليه السلام فرمود:
    - در بيابان يابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پيمان محكم بستند كه تا آخرين لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را بكشند.
    جبرئيل جريان را به رسول خدا صلى الله عليه و آله اطلاع داد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله نخست ابوبكر و سپس عمر را با سپاهى چهار هزار نفرى به سوى ايشان فرستاد كه البته بى نتيجه بازگشتند.
    پيامبر صلى الله عليه و آله در مرحله آخر على عليه السلام را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى يابس رهسپار نمود. حضرت على عليه السلام با سپاه خود به طرف بيابان خشك حركت كردند.
    به دشمن خبر رسيد كه سپاه اسلام به فرماندهى على عليه السلام روانه ميدان شده اند. دويست نفر از مردان مسلح دشمن به ميدان آمدند. على عليه السلام با جمعى از اصحاب به سوى آنان رفتند. هنگامى كه در مقابل ايشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسيده شد كه شما كيستيد و از كجا آمده ايد و چه تصميمى داريد؟ على عليه السلام در پاسخ فرمود:
    - من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت يكتايى خدا و بندگى و رسالت محمد صلى الله عليه و آله دعوت مى كنم . اگر ايمان بياوريد، در نفع و ضرر شريك مسلمانان هستيد.
    ايشان گفتند:
    - سخن تو را شنيديم ، آماده جنگ باش و بدان كه ما، تو و اصحاب تو را خواهيم كشت ! وعده ما صبح فردا.
    على عليه السلام فرمود:
    - واى بر شما! مرا به بسيارى جمعيت خود تهديد مى كنيد؟ بدانيد كه ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوييم : ((ولا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ))
    دشمن به پايگاههاى خود بازگشت و سنگر گرفت . على عليه السلام نيز همراه اصحاب به پايگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام ، على عليه السلام فرمان داد مسلمانان مركب هاى خود را آماده كنند و افسار و زين و جهاز شتران را مهيا نمايند و در حال آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى باشند.
    وقتى كه سپيده سحر نمايان گشت ، على عليه السلام با اصحاب نماز خواندند و به سوى دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگير شد كه تا هنگام درگيرى نمى فهميد مسلمين از كجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سريع بود، قبل از رسيدن باقى سپاه اسلام ، اغلب آنان به هلاكت رسيدند. در نتيجه ، زنان و كودكانشان اسير شدند و اموالشان به دست مسلمين افتاد.
    جبرئيل امين ، پيروزى على عليه السلام و سپاه اسلام را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناى الهى ، مسلمانان را از فتح مسلمين باخبر نموده و فرمودند كه تنها دو نفر از مسلمين به شهادت رسيده اند!
    پيامبر صلى الله عليه و آله و همه مسلمين از مدينه بيرون آمده و به استقبال على عليه السلام شتافتند و در يك فرسخى مدينه ، سپاه على عليه السلام را خوش آمد گفتند. حضرت على عليه السلام هنگامى كه پيامبر را ديدند از مركب پياده شده ، پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از مركب پياده شدند و ميان دو چشم (پيشانى ) على عليه السلام را بوسيدند. مسلمانان نيز مانند پيامبر صلى الله عليه و آله ، از على عليه السلام قدردانى مى كردند و كثرت غنايم جنگى و اسيران و اموال دشمن كه به دست مسلمين افتاده بود را از نظر مى گذراندند.
    در اين حال ، جبرئيل امين نازل شد و به ميمنت اين پيروزى سوره ((عاديات )) به رسول اكرم صلى الله عليه و آله وحى شد:
    ((والعاديات ضبحا، فالموريات قدحا، فالمغيرات صحبا، فاءثرن نفعا فوسطن به جمعا...)) (13)
    اشك شوق از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير گشت ، و در اينجا بود كه آن سخن معروف را به على عليه السلام فرمود:
    ((اگر نمى ترسيدم كه گروهى از امتم ، مطلبى را كه مسيحيان درباره حضرت مسيح عليه السلام گفته اند، درباره تو بگويند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زير پاى تو را براى تبرك برگيرند!))(14)


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. کاربر مقابل از M.A.H.S.A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/