میزند باران
نمی از روی ناز
ابر تنها عادتش خندیدن است
بر خیال جمله تنهایی من
از فراز روزگار
جملگی در جنب و جوش
من برای آب بودن مردم از ترس مبادا شسته گردد جانشان
میزند باران همی
میخروشد رود از سودای عشق ..
میزند باران
نمی از روی ناز
ابر تنها عادتش خندیدن است
بر خیال جمله تنهایی من
از فراز روزگار
جملگی در جنب و جوش
من برای آب بودن مردم از ترس مبادا شسته گردد جانشان
میزند باران همی
میخروشد رود از سودای عشق ..
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)