دو تا آهو از اين صحرا گذشتند
چه بي آوا چه بي پروا گذشتند
از اين صحراي بي حاصل دو آهو
كنار هم... ولي تنها..... گذشتند .
دو تا آهو از اين صحرا گذشتند
چه بي آوا چه بي پروا گذشتند
از اين صحراي بي حاصل دو آهو
كنار هم... ولي تنها..... گذشتند .
بي مرغ آشيانه چه خاليست !
خالي تر آشيانه مرغي
کز جفت خود جداست !
*
آه اي کبوتران سپيد شکسته بال
اينک به آشيانه ديرين خوش آمديد !
اما
دلم به غارت رفتست...
با آن کبوتران که پريدند
با آن کبوتران که دريغا
هرگز به خانه بازنگشتند ...
همه رفتن ... کسی با ما نموندش
کسی خط دل ما رو نخوندش .....
همه رفتن ولی این دل ما رو
همون که فکر نمی کردیم سوزوندش !!
بايد گذشت و رفت ...
بايد فراموشت کنم
تقصيرمن نيست...
خداحافظ...
تو که نيستي...
ميخ هاي روي ديوار
ازفاصله ها شکوه زياد است نگو اين قصه فقط قصه باد است نگو...
زيباترين عشق زميني
گوش کن...
خداوند تمام عشق است
من خسته زين کشاکش دردآلود رفتم به سوي شهر فراموشي
به دادم برس اي اشك دلم خيلي گرفته
نگو از دوري كي نپرس از چي گرفته
در تنهايي خود لحظه ها را برايت گريه کردم
در بي کسيم براي تو که همه کسم بودي گريه کردم
در حال خنديدن بودم که به ياد خنده هاي سرد و تلخت گريه کردم
در حين دويدن در کوچه هاي زندگي بودم که ناگاه به ياد لحظه هايي که بودي و اکنون نيستي ايستادم و آرام گريه کردم
ولي اکنون مي خندم آري ميخندم به تمام لحظه هاي بچگانه اي که به خاطرت اشک هايم را قرباني کردم
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من ده
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
جز خدا کيست که دانــد غــم تـنهايي من
تـب دوري ز تـــو و گــريـه ي پـنـهـــاني من
جز تو آن کيست که حسرت ز دلم پاک کند
مـژده ي صبح شود بـــر شـب يـلدايي من
سرنوشت تو
متنی ست که اگر ندانی
دستهای نویسندگان می نویسند،
اگر بدانی
خود، می توانی نوشت.
"دکتر علی شریعتی"
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)