صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 73

موضوع: لحظه های بی تو...

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    زیر باران های سخت زندگی می توان همدمی را یافت که ترا زیر چتر عشق بگنجاند.
    و برایت تکیه گاهی شود تا تنهایی را حس نکنی.تا نشکنی.تا......
    زیر چترت آرام نشستم آنقدر آرام که خوابم برد.
    چشمم را که باز کردم من بودم و چتر....
    رفتی
    من ماندم و یک دنیا سوال بی جواب
    من ماندم و یک دنیا سوال بی جواب
    من ماندم و....
    خداحافظ

  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    نوای قلبم رو خوب گوش کن.....

    دیگر آهنگ ملایم و زیبا نمی نوازد....

    روزها ، ماها ، سالها میگذرند اما ...

    اما هنوز این غم آرامم نکرده ....

    خوش به سعادت تو ای دوست...

    چه زیبا بارت را بستی و رفتی....

    ای کاش دلت به رحم می آمد و

    مرا در این روزگار بی رحم تنها رها نمیکردی....

    قصه رفتنت را شنیدم و آرام اشکم فرو ریخت...


    بیشتر از فراغت ، افسوس و حسرت رفتنت را دارم...

  3. #13
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    "تموم شد"



    ديگه زندگيم داره ته ميکشه از دلم پياده شو آخرشه



    نه بمون شايد بازهم جون بگيرم نه برو ميخوام که راحت بميرم



    نه بشين که سر رو شونه ت بزارم نه پاشو که ديگه دوست ندارم



    نه نه نه بيا، بيا و دستهامو بگير عشق من بيا تو هم با من بمير

  4. #14
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    بی مقدمه!

    دلم تنگ میشه!

    خیلی دلم می خواد برم...

    اما می ترسم...

    می ترسم دلم تنگ بشه!

    شایدم نمی خوام برم دارم بهونه میارم!

    اما قول میدم برم!

    نمی گم زود زود...

    اما می رم!

    شاید روزای اول وقتی میگفتم خداحافظ دلم هررری می ریخت!

    اما ببین حالا چه راحت می گم می رم؟؟!

    اگه برم یه روزی بشنوم کسی جامو گرفته میمیرمو زنده می شم...

    اگرم نرم میترسم یه روز خودت بگی برو!

    تو بگو من چکار کنم!

    به جون خودت قسم هر کاری بگی می کنم!

    همیشه از خدا می پرسم بین من و تو کی گناه کاره؟
    می دونم من!

    منو ببخش به خاطر دل باختنم!

    تو دعا کن!

    دعا کن من برم!...

    ببین کارمون به کجا رسیده؟!

    می دونم حرفام شبیه التماسه!

    اما تو اعتنا نکن...

    تو که خوب بلدی بی اعتنایی رو!

    تو دعا کن عزیز دلم!

  5. #15
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    دیشب شب رویای تو بود و تو نبودی

    در گوش من آوای تو بود و تو نبودی

    دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد

    در حسرت ایمای تو بود و تو نبودی

    نقاشی دریا که کشیدم تک و تنها

    محتاج تماشای تو بود و تو نبودی

    آن عطر قلم - جوهر عشق و دل رسوا

    خواهان هوس های تو بود و تو نبودی

    صد قافیه زد دل به هوای سر کویت

    دل وسعت دریای تو بود و تو نبودی

    دیشب که گل از آیینه ماه گل انداخت

    در فکر تمنای تو بود و تو نبودی

  6. #16
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    بگذار خنده هایت دلگرمم کند

    بی تو

    نمی توانم ادامه دهم

    مبارزه

    هیچ وقت

    ساده نیست

    گلادیاتور عشق!

    بخند!

  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم


    همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

    شدم آن عاشق دیوانه که بودم



    در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

    باغ صد خاطره خندید

    عطر صد خاطره پیچید

    یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

    پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

    تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

    من همه محو تماشای نگاهت

    شب و صحرا و گل و سنگ

    همه دلداده به آواز شباهنگ

    یادم آید تو به من گفتی :

    از این عشق حذز کن!

    لحظه ای چند بر این آب نظر کن

    آب آیینه عشق گذران است

    تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

    باش فردا که دلت باد گران است!

    تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

    با تو گفتم حذر از عشق ندانم

    سفر از پیش تو هرگز نتوانم

    نتوانم

    روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

    چون کبوتر لب بام تو نشستم

    تو به من سنگ زدی

    من نه رمیدم نه گسستم

    باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

    تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

    "حذر از عشق؟" ندانم

    نتوانم

    اشکی از شاخه فرو ریخت

    مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....

    اشک در چشم تو لرزید

    ماه بر عشق تو خندید

    یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

    پای در دامن اندوه کشیم

    نگسستم نرمیدم

    رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

    نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

    نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....

    بی تو اما

    به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

  8. #18
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    کاش می آمدی اما...

    نشانی از آمدنت نیست...

    دروغ نمی گویم آری...!

    دلتنگت شده ام

  9. #19
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    او گفت:
    اشتباه می کنند بعضی ها
    که اشتباه نمی کنند!
    باید راه افتاد
    مثل رودها که بعضی به دریا می رسند
    بعضی هم به دریا نمی رسند
    رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد
    او گفت:
    تنها شغال می داند
    شهریور فصلِ رسیدنِ انگور است

  10. #20
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    قطار می رود
    تو می روی
    تمام ایستگاه می رود
    و من چقدر ساده ام
    که سال های سال
    در انتظار تو
    کنار این قطار رفته ایستاده ام
    و همچنان
    به نرده های ایستگاه رفته
    تکیه داده ام!

صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/