سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام هستی ام را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام هستی ام را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
آن روز که رفتن تو را می دیدم
چون برگ درخت بید می لرزیدم
ترس من از این بود که روزی بروی
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
آن شب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم
درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم
دلم را ورق می زنم
به دنبال نامی که گم شد
در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من....
من شعر هایم که من هست و من نیست
به دنبال نامی که تو....
توی آشنا_ناشناس تمام غزل ها_
به دنبال نامی که او....
به دنبال اویی که کو؟
لحظه های بی تو....
تا به حال فکرش رو کردی؟
بی تو این لحظه ها همش برام مرگه؟
لحظه های بی تو یعنی لحظه های بی عشق،بی شور،بی ... بی همه چی
لحظه هایی که فقط خودت می مونی و خودت.
خود تنهات
لحظه هایی که حتی دوست نداری نفس بکشی
دلت واسه همه چی تنگه ولی نمیدونی واسه چی و واسه کی
روزایی که غروباش انگار داره خفت می کنه
لحظه هایی که تازه می فهمی چقدر تنهایی
و چقدر عاشق
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که نیستی همه ی ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه ی این خاطره ها خواهم مرد
رفتی و ماندم میان خاطرات بودنت
عکس و قاب کهنه و تنهایی و پیراهنت
گرمی دست تو حتی زیر باران های برف
نه خیالی بود حتی حسرت بوسیدنت
نازنینم مانده ام تنهای تنها در کویر
زنده ام تنها به یاد چشم های روشنت
چشم هایم تار می بیند جهان را بعد تو
بعد تو حتی نفس هم هست اینجا دشمنت
نه،نمیدانم تو آنجا یادی از من می کنی؟
هست یادت لحظه لحظه خاطرات با منت؟
من که اینجا انتظار لحظه ها را می کشم
انتظار چشم هایت انتظار دیدنت
در کوچه باد می آید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد
بی تو تمام لحظ ها تکراری است نازنین
بی تو نه منی می ماند و نه دلی
نازنین بی تو هر نفسم مرگ را به من نوید می دهد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)