صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 97

موضوع: # یک نفر تا به ابد دلتنگ است... #

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض





    اولین قلم
    حرف حرف درد را
    در دلم نوشته است
    دست سرنوشت
    خون درد را
    با گلم سرشته است
    پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
    درد
    رنگ و بوی غنچه ی دل است
    پس چگونه من
    رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
    دفتر مرا
    دست درد می زند ورق
    شعر تازه ی مرا
    درد گفته است
    درد هم شنفته است
    پس در این میانه من
    از چه حرف می زنم؟
    درد، حرف نیست
    درد، نام دیگر من است
    من چگونه خویش را صدا کنم؟



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض




    ¸¸.•` جان گرفته `•.¸¸

    ミ از دفتر : مرگ رنگ ミ


    line104


    ازهجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب
    مرده ای را جان به رگ ها ریخت
    پا شد از جا در میان سایه و روشن
    بانگ زد برمن :‌ مرا پنداشتی مرده
    و به خاک روزهای رفته بسپرده ؟
    لیک پندار تو بیهوده است
    پیکر من مرگ را از خویش می راند
    سرگذشت من به زهر لحظه های تلخ آلوده است
    من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم
    شادی ات را با عذاب آلوده می سازم
    با خیالت می دهم پیوند تصویری
    که قرارت را کند در رنگ خود نابود
    درد را با لذت آمیزد
    در تپش هایت فرو ریزد
    نقش های رفته را باز آورد با خود غبار آلود
    مرده لب بر بسته بود
    چشم می لغزید بر یک طرح شوم
    می تراوید از تن من درد
    نغمه می آورد بر مغزم هجوم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    به سراغ من اگر مياييد
    پشت هيجستانم

    پشت هيچستان جاييست

    پشت هيچستان رگ هاي هوا پر قاصدهاييست
    كه خبر مي ارند از گل واشده ي دورترين بوته خاك
    روي شن ها هم نقش هاي سم اسبان سواران ظريفي است ك صبح

    به سر تپه معراج شقايق رفتند

    پشت هيچستان چتر خواهش باز است
    تا نسيم عطشي در بن برگي بدود
    زنگ باران به صدا مي ايد
    ادم اينجا تنهاست
    و در اين تنهايي سايه ي ناروني تا ابديت جاري ست

    به سراغ من اگر مي اييد

    نرم و اهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد
    چيني نازك تنهايي من.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  7. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض




    و خدایی که در این نزدیکیست...




    سهراب گر چه عارف نام نگرفت اما شیوه اش کم از عرفان نداشت و نوای اشعارش


    گرچه غزل نبود کم از غزل نداشت


    و کنون در این روزگار که "نفس آدم ها سر به سر افسردست و هر نشاطی مردست"


    یادمان هست که در ظلمت سوزان غم خود کافیست بگوییم


    " چترها را باید بست زیر باران باید رفت "


    یادمان هست اگر رفت دلی از برمان بدانیم که " مرگ پایان کبوتر نیست "


    ویادمان باشد که از چشمان او :


    "عشق پیدا بود ... موج پیدا بود"


    "برف پیدا بود ... دوستی پیدا بود "


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض




    *-* در قیر شب *-*



    دیرگاهیست در این تنهایی
    رنگ خاموشی در طرح لب است
    بانگی از دور مرا می خواند
    لیک پاهایم در قیر شب است.


    رخنه ای نیست در این تاریکی
    در و دیوار به هم پیوسته.
    سایه ای لغزد اگر روی زمین
    نقش وهمی است ز بندی رسته.


    نفس آدم ها
    سر به سر افسردست.
    روزگاریست در این گوشه ی پژمرده هوا
    هر نشاطی مردست .


    دست جادویی شب
    در به روی من و غم می بندد.
    می کنم هر چه تلاش
    او به من می خندد.


    نقش هایی که کشیدم در روز
    شب ز راه آمد و با دود اندود.
    طرح هایی که فکندم در شب
    روز پیدا شد و با پنجه زدود .


    دیرگاهیست که چون من همه را
    رنگ خاموشی ذر طرح لب است .
    جنبشی نیست در این خاموشی
    دست ها پاها در قیر شب است .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض




    sahm zardروشن شبsahm zard

    roban kh


    روشن است آتش درون شب
    وز پس دودش
    طرحی از ویرانه های دور
    گر به گوش اید صدایی خشک
    استخوان مرده می لغزد درون گور
    دیرگاهی ماند اجاقم سرد
    و چراغم بی نصیب از نور
    خواب درمان را به راهی برد
    بی صدا آمد کسی از در
    در سیاهی آتشی افروخت
    بی خبر اما
    که نگاهی درتماشا سوخت
    گرچه می دانم که چشمی راه دارد به افسون شب
    لیک می بینم ز روزن های خوابی خوش:
    آتشی روشن درون شب



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض





    رو به غروب


    2536700aiklq2mm8p


    ریخته سرخ غروب
    جا به جا بر سر سنگ
    کوه خاموش است
    می خروشد رود

    مانده در دامن دشت
    خرمنی رنگ کبود
    سایه آمیخته با سایه
    سنگ با سنگ گرفته پیوند

    روز فرسوده به ره می گذرد
    جلوه گر آمده در چشمانش
    نقش اندوه پی یک لبخند
    جغد بر کنگره ها می خواند

    لاشخورها سنگین
    از هوا تک تک آیند فرود
    لاشه ای مانده به دشت
    کنده منقار ز جا چشمانش

    زیر پیشانی او
    مانده دو گود کبود
    تیرگی می آید
    دشت می گیرد آرام
    قصه رنگی روز
    می رود رو به تمام
    شاخه ها پژمرده است
    سنگها افسرده است

    رود می نالد
    جغد می خواند
    غم بیامیخته با رنگ غروب

    می ترواد ز لبم قصه سرد
    دلم افسرده در این تنگ غروب



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  11. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض




    غمي غمناك

    ****

    شب سردي است و من افسرده

    راه دوري است و پايي خسته

    تيرگي هست و چراغي مرده


    ميكنم تنها از جاده عبور:

    دور ماندند ز من آدم ها.

    سايه اي از سر ديوار گذشت،

    غمي افزود مرا بر غم ها


    فكر تاريكي و اين ويراني

    بي خبر آمد تا با دل من

    قصه ها ساز كند پنهاني.


    نيست رنگي كه بگويد با من

    اندكي صبر،سحر نزديك است.

    هر دم اين بانگ برآرم از دل:واي،اين شب چقدر تاريك است!


    خنده اي كو كه به دل انگيزم؟

    قطره اي كو كه به دريا ريزم؟

    صخره اي كو كه بدان آويزم؟


    مثل اين است كه شب نمناك است.

    ديگران را هم غم است به دل،

    غم من،ليك،غمي غمناك است.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  12. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض




    ¸¸.•` خراب `•.¸¸

    ミ از دفتر : مرگ رنگ ミ


    line103


    فرسود پای خود را چشمم به راه دور
    تا حرف من پذیرد آخر که : زندگی
    رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود
    دل را به رنج هجر سپردم ولی چه سود
    پایان شام شکوه ام
    صبح عتاب بود
    چشمم نخورد آب از این عمر پرشکست
    این خانه را تمامی پی روی آب بود
    پایم خلیده خار بیابان
    جز با گلوی خشک نکوبیده ام به راه
    لیکن کسی ز راه مددکاری
    دستم اگر گرفت فریب سراب بود
    خوب زمانه رنگ دوامی به خود ندید
    کندی نهفته داشت شب رنج من به دل
    اما به کار روز نشاطم شتاب بود
    آبادی ام ملول شد از صحبت زوال
    بانگ سرور دردلم افسرد کز نخست
    تصویر جغد زیب تن این خراب بود



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  13. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض




    دوستت دارم زیاد

    زیاد زیاد دوستت دارم

    اما برای خوشبخت کردن تو

    " من " کافی نیستم چه رسد به " دوست داشتنم " !



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/