از زیر تور سفیدم به اطرافم نگاه می کنم..چهره هایی را می بینم که روزگاری آغوش گرم اونها همه زندگیم بود و حالا دارم با دست های خودم زندگیم رو به دست کسی می سپارم که تمام این 26 سال نمی شناختم و حالا انقدر دوستش دارم که کسانی را که 26 سال در دامانشان بزرگ شدم را رها کردم و اینده ام را بدست کسی سپردم که تنها سالی می شناختمش..
با چه قدرتی؟
ترسیدم..
خیلی...
باز از زیر تور سفیدم به اطراف نگاه می کنم ..
پدر و مادر او را می بینم که این همه سال عشقم را پرورانده اند و حالا اشک شوق می ریزند...
صدای گریه خواهرم را می شنوم...و چشمان نگران پدرم را می بینم....چشمان اشک الود مادرم و دستان ترک خورده اش که زحمت بزرگ کردن مرا کشید و حالا من زیر تور سفیدی به راهی که در پیش دارم می اندیشم و مردی که کنارم نشسته است و من نمی شناسمش!!
احساس می کنم پشیمان شدم و حاضر نیستم آغوش گرم مادرم و دستان خسته پدرم را رها کنم ولی به جای فشردن دست انان دست همسرم را می فشارم تا به من قدرت دهد..احساس امنیت می کنم و نگاهم را از آنان که عاشقشان هستم می دزدم..بغض راه گلویم را بسته است و من این لحظات را با نگاه کردن سپری می کنم..
هیچ چیز نمی شنوم ..هیچ چیز نمی فهمم.. انگار زمان ایستاده است...
من فقط می بینم متولد شده ام...
می بینم راه می رم..
می بینم حرف می زنم..
می بینم مدرسه می روم...
می بینم دانشگاه می روم...
می بینم عاشق می شوم.....
می بینم او را می خواهم..فقط او را.......
و حالا اولین باری ست بعد از مدت ها که پدر و مادرم را دیدم.....دستان پیرشان را دیدم....
زیر هلهله اطرافیان گم می شوم..چه کسی بله داد...
چطور بله گفتن من با شکستن بغض مادر و خواهرانم همراه شد....
چرا صدای پدرم دو رگه شد.....
فقط دیدم تور از روی صورتم کنار رفت و من چهره مردی را دیدم که دوستش داشتم و اینده ام را به خدایی که او را آفریده است سپرده ام....
چشمانش به من امید می داد....
چشمانش به من عشق می داد.......
چشمانش...................................... .....
ولی خدایا هیچ چیز به زیبایی عشق مادر و پدرم نیست......
دستان زحمتکش انها را می بوسم ..می بوسم که گذاشتند من فرصت زندگی کردن را داشته باشم....
دستانم را مردی در دستش گرفته است که برایم نه غریب است نه آشنا....
در کنارش راه می روم..سر بر می گردانم و پدر و مادرم را می بینم....
درست پشت سرم.......
در هاله ای محو می شوند و
من می مانم و او و خدا.....................
پدر و مادر عزیزم...دوستتان دارم...
تا همیشه..
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)