A guy was seated next to a little girl on the airplane when the
stranger turned to her and said, "Let's talk. I've heard that Flights
go
quicker if you strike up a conversation with your fellow passenger."
پسری که در فرودگاه در نزدیکی صندلی دختر کوچکی نشسته بود یک لحظه غریبانه به طرفش برگشت و گفت :اجازه بدهید با هم صحبت کنیم .
من شنیده ام پروازها سریعتر پیش می رود اگر تو شروع به مکالمه با هم قطاریت بکنی.
The little girl, who had just opened her book, closed it slowly and
said to the guy, "What would you like to talk about?"
دخترک که کتابش را باز کرده بود سریعا آنرا بست و از پسره پرسید در بارهء چی دوست داری صحبت کنیم؟
hmmmm... "How about nuclear power?" said the guy.
پسره گفت :هومممممم در بارهء انرزی هسته ای چطوره؟
"OK". she said. "That could be an interesting topic.
"خوب ,دختره گفت "این یک موضوع جالبی می تونه باشه"
But let me ask you a question first.
اما اول اجازه بده ازت یک سوالی بپرسم .
A Horse, a Cow, and a Deer all eat grass, the same
stuff. Yet a deer excretes little pellets, while a cow turns out a
flatpatty, and a horse produces clumps of dried grass. Why do you
suppose
that is?"
چرا شکل م د ف و ع گاو-گوزن و اسب متفاوته در حالیکه هر سه از یه نوع علف استفاده می کنند؟
The guy thinks about it and says, "Hmmm, I have no idea."
پسر در موردش فکر کرد و گفت همممم من نظز خاصی ندارم.
The girl replied... "Do you feel qualified to discuss nuclear power
when you don't know shit?"
دختر جواب داد:پس تو که در مورد "گ ه"نمی دونی واجد شرایط برای بحث قدرت هسته ای نیستی .!!!!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)