صفحه 65 از 65 نخستنخست ... 15556162636465
نمایش نتایج: از شماره 641 تا 645 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #641
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون برقع شبرنگ ز عارض بگشاید

    از تیره شبم صبح درخشان بنماید


    از بس دل سرگشته که بربود در آفاق

    امروز دلی نیست که دیگر برباید


    زین بیش مپای ای مه بی مهر کزین بیش

    پیداست که عمر من دلخسته چه پاید


    گر کام تو اینست که جانم بلب آری

    خوش باش که مقصود تو این لحظه برآید


    در زلف تو بستم دل و این نقش نبستم

    کز بند سر زلف تو کارم نگشاید


    هر صبحدم از نکهت آن زلف سمن سای

    برطرف چمن باد صبا غالیه ساید


    در ده می چون زنگ که آئینه جانست

    تا زنگ غمم ز آینه جان بزداید


    مرغان خوش الحان چمن لال بمانند

    چون بلبل باغ سخنم نغمه سراید


    در دیدهٔ خواجو رخ دلجوی تو نوریست

    کز دیدن آن نور دل و دیده فزاید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #642
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نسیم باد صبا چون ز بوستان آید

    مرا ز نکهت او بوی دوستان آید


    برو دود ز ره دیده اشک گرم روم

    ز بسکه از دل پرخون من بجان آید


    قلم چه شرح دهد زانکه داستان فراق

    نه ممکنست که یک شمه در بیان آید


    اگر بجانب کرمان روان کنم پیکی

    هم آب دیده که در دم بسر دوان آید


    برون رود ز درونم روان باستقبال

    چو بانگ دمدمهٔ کوس کاروان آید


    چو خونیان بدود اشک و دامنم گیرد

    که باش تا خبر یار مهربان آید


    سرم بباد رود گر چو شمع از سر سوز

    حدیث آتش دل بر سر زبان آید


    در آرزوی کنار تو از میان بروم

    گهی که وصف میان تو در میان آید


    بدین صفت که توئی آب زندگانی را

    ز شوق لعل لبت آب در دهان آید


    سفر گزید و آگه نبودی ای خواجو

    که سیر جان شود آنکو بسیر جان آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #643
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یا رب این هدهد میمون ز کجا می‌آید

    ظاهر آنست که از سوی سبا می‌آید


    بوی روح از دم جانبخش سحرمی‌شنوم

    یا دم عیسوی از باد صبا می‌آید


    از ختن می‌رسد این نفحهٔ مشکین که ازو

    نکهت نافهٔ آهوی ختا می‌آید


    می‌دهد نکهتی از مصر و دلم می‌گوید

    کاین بشیر، از بر گمگشتهٔ ما می‌آید


    تا که در حضرت شه نام گدا می‌راند

    یا کرا در بر مه یاد سها می‌آید


    در دلم می‌گذرد کاین دم جان پرور صبح

    زان دو مشگین رسن غالیه سا می‌آید


    این چه پرده‌ست که این پرده‌سرا می‌سازد

    وین چه نغمه ست کزین پرده‌سرا می‌آید


    تاب آن سنبل پرتاب کرا می‌باشد

    خواب آن نرگس پرخواب کرا می‌آید


    آخر ای پیک همایون که پیام آوردی

    هیچ در خاطر شه یاد گدا می‌آید


    ما از آن خال بدین حال فتادیم که مرغ

    دانه می‌بیند و در دام بلا می‌آید


    خواجو ار اهل دلی سینه سپر باید ساخت

    پیش هر تیر که از شست قضا می‌آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #644
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گلی به رنگ تو از غنچه بر نمی‌آید

    بتی بنقش تو از چین بدر نمی‌آید


    مرا نپرسی و گویند دشمنان که چرا

    ز پا فتادی و عمرت بسر نمی‌آید


    چه جرم کردم و از من چه در وجود آمد

    که یادت از من خسته جگر نمی‌آید


    شدم خیالی و در هر طرف که می‌نگرم

    بجز خیال توام در نظر نمی‌آید


    بیار بادهٔ گلگون که صبحدم ز خمار

    سرم چو نرگس مخمور بر نمی‌آید


    بجز مشاهدهٔ دوستان نباید دید

    چرا که دیده بکاری دگر نمی‌آید


    که آورد خبری زان به خشم رفتهٔ ما

    که مدتیست که از وی خبر نمی‌آید


    ز کوهم این عجب آید ز حسرت فرهاد

    که سیل خون دلش در کمر نمی‌آید


    به اشک و چهرهٔ خواجو کی التفات کند

    کسی که در نظرش سیم و زر نمی‌آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #645
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    این چه بادست که از سوی چمن می‌آید

    وین چه خاکست کزو بوی سمن می‌آید


    این چه انفاس روان بخش عبیر افشانست

    که ازو رایحهٔ مشک ختن می‌آید


    دمبدم مرغ دلم نعره برآرد ز نشاط

    کان سهی سرو چمانم ز چمن می‌آید


    هیچ دانید که از بهر دل ریش اویس

    کیست کز جانب یثرب بقرن می‌آید


    آفتابست که از برج شرف می‌تابد

    یا سهیلست که از سوی یمن می‌آید


    از کجا می‌رسد این رایحهٔ مشک نسیم

    کز گذارش نفسی با تن من می‌آید


    یا رب این نامه که آورد که از هر شکنش

    بوی جان پرور آن عهد شکن می‌آید


    بلبل آن لحظه که از غنچه سخن می‌گوید

    یادم از پسته آن تنگ دهن می‌آید


    چو بیان می‌کند از عشق حدیثی خواجو

    همه اجزای وجودش بسخن می‌آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 65 از 65 نخستنخست ... 15556162636465

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/