صفحه 64 از 65 نخستنخست ... 1454606162636465 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 631 تا 640 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #631
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلم بی وصل جانان جان نخواهد

    که عاشق جان بی جانان نخواهد


    دل دیوانگان عاقل نگردد

    سر شوریدگان سامان نخواهد


    روان جز لعل جان افزا نجوید

    خضر جز چشمهٔ حیوان نخواهد


    طبیب عاشقان درمان نسازد

    مریض عاشقی درمان نخواهد


    اگر صد روضه بر آدم کنی عرض

    برون از روضهٔ رضوان نخواهد


    ورش صد ابن یامین هست یعقوب

    بغیر از یوسف کنعان نخواهد


    اگر گویم خلاف عقل باشد

    که مفلس ملکت خاقان نخواهد


    کجا خسرو لب شیرین نجوید

    چرا بلبل گل خندان نخواهد


    دلم جز روی و موی گلعذاران

    تماشای گل و ریحان نخواهد


    بخواهد ریخت خونم مردم چشم

    بلی دهقان بجز باران نخواهد


    از آن خواجو از این منزل سفر کرد

    که سلطانیه بی سلطان نخواهد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #632
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جان بر افشان اگرت صحبت جانان باید

    خون دل نوش اگرت آرزوی جان باید


    برو و مملکت کفر مسخر گردان

    گر ترا تختگه عالم ایمان باید


    در پی خضر شو و روی متاب از ظلمات

    اگرت شربتی از چشمهٔ حیوان باید


    هر کرا دست دهد وصل پریرخساران

    دیو باشد اگرش ملک سلیمان باید


    تا پریشان بود آنزلف سیه جمعی را

    جای دل در خم آن زلف پریشان باید


    سرمهٔ دیده ز خاک ره دربان سازد

    هر کرا صحن سراپردهٔ سلطان باید


    حکم و حکمت بکه دادند درین ره خواجو

    بگذر از حکم اگرت حکمت یونان باید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #633
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هرکه با نرگس سرمست تو در کار آید

    روز وشب معتکف خانهٔ خمار آید


    صوفی از زلف تو گر یک سر مودر یابد

    خرقه بفروشد و در حلقهٔ زنار آید


    تو مپندار که از غایت زیبائی و لطف

    نقش روی تو در آئینه پندار آید


    هر گره کز شکن زلف کژت بگشایند

    زو همه نالهٔ دلهای گرفتار آید


    گر دم از دانهٔ خال تو زند مشک فروش

    سالها زو نفس نافهٔ تاتار آید


    زلف سرگشته اگر سر ز خطت برگیرد

    همچو بخت من شوریده نگونسار آید


    من اگر در نظر خلق نیایم سهلست

    مست کی در نظر مردم هشیار آید


    عیب بلبل نتوان کردن اگر فصل بهار

    نرگست بیند و سرمست به گلزار آید


    یوسف مصری ما را چو ببازار برند

    ای بسا جان عزیزش که خریدار آید


    ذره‌ئی بیش نبیند ز من سوخته دل

    آفتاب من اگر بر سر دیوار آید


    همچو خواجو نشود از می و مستی بیکار

    هر که با نرگس سرمست تو در کار آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #634
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سحر چو بوی گل از طرف مرغزار برآید

    نوای زیر و بم از جان مرغ زار برآید


    بیار ای بت ساقی می مروق باقی

    که کام جان من از جام خوشگوار برآید


    چو در خیال من آید لب چو دانه نارت

    ببوستان روانم درخت نار برآید


    خط تو چون بخطا ملک نیمروز بگیرد

    خروش ولوله از خیل زنگبار برآید


    برآید از نفسم بوی مشک اگر بزبانم

    حدیث آن گره زلف مشکبار برآید


    چو هندوان رسن باز هردم این دل ریشم

    بدان کمند گرهگیر تابدار برآید


    بود که کام من خسته دل برآید اگر چه

    بروزگار مرادی ز روزگار برآید


    ببخت شور من بینوا ز گلبن ایام

    اگر گلی بدمد صد هزار خار برآید


    دعا و زاری خواجو و آه نیم شبانش

    اگر نه کارگر آید چگونه کار برآید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #635
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پیداست که از دود دم ما چه برآید

    یا خود ز وجود و عدم ما چه برآید


    ای صبح جهانتاب دمی همدم ما باش

    وانگاه ببین تا ز دم ما چه برآید


    نقد دل ما را چه زنی طعنه که قلبست

    بی ضرب قبول از درم ما چه برآید


    باز آی و قدم رنجه کن و محنت ما بین

    ورنی ز قدوم و قدم ما چه برآید


    گفتی که کرم باشد اگر بگذری از ما

    داند همه کس کز کرم ما چه برآید


    گر عشق تو در پردهٔ دل نفکند آواز

    از زمزمهٔ زیر و بم ما چه برآید


    ور مجلس ما ز آتش عشقت نشود گرم

    از سوز دل و ساز غم ما چه برآید


    هر لحظه بگوش آیدم از کعبهٔ همت

    کایا ز حریم حرم ما چه برآید


    گفتم که قلم شرح دهد قصه خواجو

    لیکن ز زبان و قلم ما چه برآید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #636
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بسالی کی چنان ماهی برآید

    وگر آید ز خرگاهی برآید


    چو رخسارش ز چین جعد شبگون

    کجا از تیره شب ماهی برآید


    اگر آئینه چینست رویش

    بگیرد زنگ اگر آهی برآید


    بسا خرمن که در یکدم بسوزد

    از آن آتش که نا گاهی برآید


    همه شب تا سحر بیدار دارم

    بود کان مه سحرگاهی برآید


    گدائی کو بکوی دل فروشد

    گر از جان بگذرد شاهی برآید


    عجب نبود درین میخانه خواجو

    که از می کار گمراهی برآید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #637
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گوئی بت من چون ز شبستان بدر آید

    حوریست که از روضهٔ رضوان بدر آید


    دیگر متمایل نشود سرو خرامان

    چون سرو من از خانه خرامان بدر آید


    هر صبحدم آن ترک پری رخ ز شبستان

    چون چشمهٔ خورشید درخشان بدر آید


    آبیست که سرچشمه‌اش از آتش سینه‌ست

    اشکم که ازین دیدهٔ گریان بدر آید


    تا کی کشم از سوز دل این آه جگر سوز

    هر چند که دود از دل بریان بدر آید


    شرطست نه بر چشمه که بر چشم نشانند

    مانند تو سروی که ز بستان بدر آید


    زینسان که دلم در رسن زلف تو آویخت

    باشد که از آن چاه ز نخدان بدر آید


    گر نرگس خونخوار تو خون دل من ریخت

    شک نیست که بس فتنه ز مستان بدر آید


    آید همه شب زلف سیاه تو بخوابم

    تا خود چه ازین خواب پریشان بدر آید


    از کوی تو خواجو بجفا باز نگردد

    بلبل چه کند گر ز گلستان بدر آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #638
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به خشم رفتهٔ ما گر به صلح باز آید

    سعادت ابدی از درم فراز آید


    حکایت شب هجر و حدیث طره دوست

    اگر سواد کنم قصه‌ئی دراز آید


    چو یاد قامت دلجوی او کند شمشاد

    رود بطرف لب جوی و در نماز آید


    برآید از دل مشتاق کعبه نالهٔ زار

    اگر بگوش وی آوازه حجاز آید


    کجا بملک جهان سردر آورد محمود

    اگر چنانک گدای در ایاز آید


    زهی سعادت آنکس که از پی مقصود

    رود بطالع سعد و سعید باز آید


    کی از هوای تو باز آیدم دل مجروح

    که پشه باز نیاید چو صید باز آید


    دلی که در خم زلفت فتاد اگر سنگست

    ز مهر روی تو چون موم در گداز آید


    چو عود هر که ز عشاق دم زند خواجو

    ز سوز فارغ و از ساز بی نیاز آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #639
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بلبل دلشده از گل به چه رو باز آید

    که دلش هر نفس از شوق بپرواز آید


    آنکه بگذشت و مرا در غم هجران بگذاشت

    باز ناید وگر آید ز سر ناز آید


    همدمی کو که برو عرضه کنم قصه شوق

    هم دل خسته مگر محرم این راز آید


    از سر کوی تو هر مرغ که پرواز کند

    جان من نعره زنان پیش رهش باز آید


    هر نسیمی که از آن خطه نیاید با دست

    خنک آن باد که از جانب شیراز آید


    ما دگر در دهن خلق فتادیم ولیک

    چاره نبود زر اگر در دهن گاز آید


    لاله رخساره بخون شوید و سیراب شود

    سرو کوتاه کند دست و سرافراز آید


    بلبلی را که بود برگ گلش در دم صبح

    بجز از ناله شبگیر که دمساز آید


    گر سگ کوی تو بر خاک من آواز دهد

    جان من با سگ کوی تو به آواز آید


    ور چو چنگم بزنی عین نوازش باشد

    ساز بی ضرب محالست که بر ساز آید


    بلبل دلشده گلبانگ زند خواجو را

    که درین فصل کسی از گل و می باز آید ؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #640
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید

    در دیدهٔ صاحب‌نظران حسن نماید


    حسنست که چون مست به بازار برآید

    در پرده‌ئی هر زمزمهٔ عشق سراید


    گر عشق نباشد کمر حسن که بندد

    ور حسن نباشد دل عشق از چه گشاید


    گر صورت جانان نبود دل که ستاند

    ور واسطهٔ جان نبود تن به چه پاید


    خورشید که در پردهٔ انوار نهانست

    گر رخ ننماید دل ذره که رباید


    بی مهر دل سوخته را نور نباشد

    روشن شود آن خانه که شمعیش درآید


    گر ابر نگرید دل بستان ز چه خندد

    ور می نبود زنگ غم از دل چه زداید


    خواجو اگر از عشق بسوزند چو شمعت

    خوش باش که از سوز دلت جان بفزاید


    خواهی که در آئینه رخت خوب نماید

    آئینه مصفا و رخ آراسته باید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 64 از 65 نخستنخست ... 1454606162636465 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/