صفحه 60 از 65 نخستنخست ... 1050565758596061626364 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 591 تا 600 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #591
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عاقلان کی دل بدست زلف دلداران دهند

    نقره داران چون نشان زر بطراران دهند


    مگذر از یاران که در هنگام کار افتادگی

    واجب آن باشد که یاران یاری یاران دهند


    گر بدردی باز ماندی دل ز درمان برمگیر

    ساقیان اول قدح دردی بخماران دهند


    خون دل می‌خور که هم روزی رسانندت بکام

    پادشاهان روز کین خلعت بخونخواران دهند


    وقت را فرصت شمر زیرا که هنگام صبوح

    مست چون در خواب باشد می بهشیاران دهند


    گر درین معنی درستی درد را درمان شمر

    مشفقان از بیم جان دارو به بیماران دهند


    خیز و خواجو را چو کار از دست شدی کاری برآر

    روز محنت کارداران دل ببیکاران دهند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #592
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اهل تحقیق چو در کوی خرابات آیند

    از ره میکده بر بام سماوات آیند


    تا ببینند مگر نور تجلی جمال

    همچو موسی ارنی گوی به میقات آیند


    گر کرامت نشمارند می و مستی را

    از چه در معرض ارباب کرامات آیند


    بر سر کوی خرابات خراب اولیتر

    زانکه از بهر خرابی بخرابات آیند


    پارسایان که می و میکده را نفی کنند

    گر بنوشند مئی جمله در اثبات آیند


    ور چو من محرم اسرار خرابات شوند

    فارغ از صومعه و زهد و عبادات آیند


    بدواخانهٔ الطاف خداوند کرم

    دردمندان تمنای مداوات آیند


    تشنگان آب اگر از چشمهٔ حیوان جویند

    فرض عینست که چون خضر بظلمات آیند


    اسب اگر بر سر خواجو بدواند رسدش

    آنکه شاهان جهان پیش رخش مات آیند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #593
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند

    ورنه دود دل ما بیتو کجا بنشیند


    گر کسی گفت که چون قد تو سروی برخاست

    این خیالیست که در خاطر ما بنشیند


    چو تو برخیزی و از ناز خرامان گردی

    سرو برطرف گلستان ز حیا بنشیند


    هیچکس با تو زمانی بمراد دل خویش

    ننشیند مگر از خویش جدا بنشیند


    دمبدم مردمک چشم من افشاند آب

    بر سر کوی تو تا گرد بلا بنشیند


    بر فروزد دلم از نکهت انفاس نسیم

    گر چه شمع از نفس باد صبا بنشیند


    تو مپندار که دور از تو اگر خاک شوم

    آتش عشق من از باد هوا بنشیند


    من بشکرانهٔ آن از سر سر برخیزم

    کان سهی سرو روان از سر پا بنشیند


    عقل باور نکند کان شه خوبان خواجو

    از تکبر نفسی پیش گدا بنشیند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #594
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تنم تنها نمی‌خواهد که در کاشانه بنشیند

    دلم را دل نمی‌آید که بی جانانه بنشیند


    ز دست بنده کی خیزد که با سلطان درآمیزد

    که کس با شمع نتواند که بی پروانه بنشیند


    دلی کز خرمن شادی نشد یک دانه‌اش حاصل

    چنین در دام غم تا کی ببوی دانه بنشیند


    اگر پیمان کند صوفی که دست از می فرو شویم

    بخلوت کی دهد دستش که بی پیمانه بنشیند


    مرا گویند دل برکن بافسون از لب لیلی

    ولی کی آتش مجنون بدین افسانه بنشیند


    دلم شد قصر شیرین وین عجب کان خسرو خوبان

    بدینسان روز و شب تنها در این ویرانه بنشیند


    چو یار آشنا ما را غلام خویش می‌خواند

    غریبست این که هر ساعت چنان بیگانه بنشیند


    بتی کز عکس رخسارش چراغ جان شود روشن

    چه دود دل که برخیزد چو او در خانه بنشیند


    خرد داند که گر خواجو رهائی یابد از قیدش

    چرا دور از پری رویان چنین دیوانه بنشیند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #595
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به آب گل رخ آن گلعذار می‌شویند

    و یا به قطرهٔ شبنم بهار می‌شویند


    بکوی مغبچگان جامه‌های صوفی را

    بجامهای می خوشگوار می‌شویند


    هنوز نازده منصور تخت بر سر دار

    بخون دیدهٔ او پای دار می‌شویند


    خوش آن صبوح که آتش رخان ساغر گیر

    بباده لعل لب آبدار می‌شویند


    بحلقه‌ئی که ز زلفت حدیث می‌رانند

    دهان نخست به مشک تتار می‌شویند


    بپوش چهره که مشاطگان نقش نگار

    ز شرم روی تو دست از نگار می‌شویند


    بسا که شرح نویسان روزنامهٔ گل

    ورق ز شرم تو در جویبار می‌شویند


    قتیل تیغ ترا خستگان ضربت شوق

    بب دیده گوهر نثار می‌شویند


    بشوی گرد ز خاطر که دیدگان هر دم

    ز لوح چهرهٔ خواجو غبار می‌شویند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #596
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیگرانرا عیش و شادی گر چه در صحرا بود

    عیش ما هر جا که یار آنجا بود آنجا بود


    هر دلی کز مهر آن مه روی دارد ذره‌ئی

    در گداز آید چو موم ار فی المثل خارا بود


    سنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است

    تا چو بالای تو دایم کار او بالا بود


    هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک

    کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود


    تنگ چشمانرا نیاید روی زیبا در نظر

    قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود


    از نکورویان هر آنچ آید نکو باشد ولی

    یار زیبا گر وفاداری کند زیبا بود


    حال رنگ روی خواجو عرضه کردم بر طبیب

    ناردان فرمود از آن لب گفت کان صفرا بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #597
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن رفت که میل دل من سوی شما بود

    شب تا بسحر خوابگهم کوی شما بود


    آن رفت که پیوسته‌ام از روی عبادت

    محراب روان گوشهٔ ابروی شما بود


    آن رفت که شمع دل من در شب حیرت

    در سوز و گداز از هوس روی شما بود


    آن رفت که از نکهت انفاس بهاران

    مقصود من سوخته دل بوی شما بود


    آن رفت که در تیره شب از غایت سودا

    دلبند من خسته جگر موی شما بود


    آن رفت که هر دم که ز بابل ز دمی لاف

    چشمم همه بر غمزهٔ جادوی شما بود


    آن رفت که مرغ دل پر آتش خواجو

    پروانهٔ شمع رخ دلجوی شما بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #598
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گردون کنایتی ز سر بام ما بود

    کوثر حکایتی ز لب جام ما بود


    سرسبزی شکوفهٔ بستانسرای فضل

    از رشحهٔ مقاطر اقلام ما بود


    خوش بوئی نسیم روان بخش باغ عقل

    از نفحهٔ معاطر ارقام ما بود


    خورشید اگر چه شرفهٔ ایوان کبریاست

    خشتی ز رهگذار در بام ما بود


    ما را جوی بدست نبینی ولی دو کون

    یک حبه از فواضل انعام ما بود


    چون خیمه بر مخیم کروبیان زنیم

    چرخ برین معسکر احشام ما بود


    بدر منبر و گیسوی عنبرفشان شب

    منجوق چتر و پرچم اعلام ما بود


    نوری که وقت صبح ز مشرق شود پدید

    از عکس جام بادهٔ گلفام ما بود


    ز ایام اگر چه تیره بود روز عمر ما

    فرخنده روز آنکه در ایام ما بود


    قصر وجود تا یابد کی شود خراب

    گر زانکه بر کتابهٔ او نام ما بود


    خواجو مگو حکایت سرچشمهٔ حیات

    کان قطره‌ئی ز جام غم انجام ما بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #599
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یاد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود

    باده چشم عقل می‌بست و در دل می‌گشود


    بوی گل شاخ فرح در باغ خاطر می‌نشاند

    جام می زنگ غم از آئینه جان می‌زدود


    مه فرو می‌شد گهی کو پرده در رخ می‌کشید

    صبح بر می‌آمد آن ساعت که او رخ می‌نمود


    کافر گردنکشش بازار ایمان می‌شکست

    جادوی مردم فریبش هوش مستان می‌ربود


    از عذارش پرده گلبرگ و نسرین می‌درید

    وز جمالش آبروی ماه و پروین می‌فزود


    همچو سرمستان دلم تا صبحدم در باغ وصل

    از رخ و زلفش سخن می‌چید و سنبل می‌درود


    گرشکار آهوی صیاد او گشتم چه شد

    ور غلام هندوی شب باز او بودم چه بود


    چون وصال دوستان از دست دادم چاره نیست

    چون بغفلت عمر بگذشت این زمان حسرت چه سود


    گفتم آتش در دلم زد روی آتش رنگ تو

    گفت خواجو باش کز آتش ندیدی بوی دود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #600
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا ز مهر رخت کی ملال خواهد بود

    که عشق لم یزل و لایزال خواهد بود


    در آن زمان که امید بقا خیال بود

    خیال روی توام در خیال خواهد بود


    از آنطرف که توئی گر فراق خواهی جست

    ازین طرف که منم اتصال خواهد بود


    نظر بفرقت صوری مکن که در معنی

    میان لیلی و مجنون وصال خواهد بود


    براستان که سرما چنین که در سر ماست

    بر آستان شما پایمال خواهد بود


    بهر دیار که محمل رود ز چشم منش

    گذار بر سر آب زلال خواهد بود


    چو قطع بعد مسافت نمی‌دهد دستم

    کجا منزل قربت مجال خواهد بود


    کسی که بر سر کوی تو باشدش حالی

    ز خاک کوی تو صبرش محال خواهد بود


    ز قیل و قال گذر کن که در چمن زین پس

    حدیث بلبل شیرین مقال خواهد بود


    بباغ بادهٔ گلگون چرا حرام بود

    اگر بگلشن رضوان حلال خواهد بود


    مکن ملامت خواجو که مهر او هر روز

    چو حسن ماهرخان بر کمال خواهد بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 60 از 65 نخستنخست ... 1050565758596061626364 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/