صفحه 58 از 65 نخستنخست ... 848545556575859606162 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 571 تا 580 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #571
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ترکم از غمزه چو ناوک بکمان در فکند

    ای بسا فتنه که هر دم بجهان در فکند


    کمر ار نکته‌ئی از وصف میانش گویم

    خویشتن را بفضولی بمیان در فکند


    گر در آن صورت زیبا نگرد صورتگر

    قلم از حیرت رویش ز بنان در فکند


    تا چرا نرگس مست تو بقصد دل من

    هردم از غمزه خدنگی بکمان در فکند


    بشکرخنده در آور نه یقین می‌دانم

    که دهان تو یقین را بگمان در فکند


    باغبانرا چه تفاوت کند ار وقت سحر

    بچمن بلبل شوریده فغان در فکند


    قلم ار شرح دهد قصه اندوه فراق

    ظاهر آنست که آتش بزبان درفکند


    نرگس مست تو از کنج صوامع هر دم

    زاهدی را بخرابات مغان در فکند


    خواجو از شوق لب لعل تو هنگام صبوح

    بقدح اشک چو یاقوت روان در فکند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #572
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آنکه هرگز نظری با من شیدا نکند

    نتواند که مرا بی سر و بی پا نکند


    دوش می‌گفت که من با تو وفا خواهم کرد

    لیک معلوم ندارم که کند یا نکند


    اگر آن حور پری رخ بخرامد در باغ

    نبود آدمی آنکس که تماشا نکند


    خسرو آن نیست که از آتش دل چون فرهاد

    جان فدای لب شیرین شکرخا نکند


    گل چو بر نالهٔ مرغان چمن خنده زند

    چکند بلبل شب خیز که سودا نکند


    هر که را تیغ جفا بردل مجروح زنی

    حذر از ضربت شمشیر تو قطعا نکند


    چون توانم شدن از نرگس مستت ایمن

    کانکه چشم تو کند کافر یغما نکند


    گل خیری چو بر اطراف گلستان گذرم

    نتواند که رخم بیند و صفرا نکند


    هر که احوال دل غرقه بداند خواجو

    اگرش عقل بود روی بدریا نکند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #573
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گمان مبر که دلم میل دوستان نکند

    چرا که مرغ چمن ترک بوستان نکند


    کسی که نقد خرد داد و ملک عشق خرید

    اگر ز سود و زیان بگذرد زیان نکند


    بجان دوست که گنج روان دلی یابد

    که او مضایقه با دوستان بجان نکند


    شب رحیل خوشا در عماری آسودن

    بشرط آنکه جرس ناله و فغان نکند


    چه باشد ار نفسی ساربان در این منزل

    قرار گیرد و تعجیل کاروان نکند


    شهی که بادهٔ روشن کشد بتیره شبان

    معینست که اندیشه از شبان نکند


    چو خامه هر که حدیث دل آورد بزبان

    طمع مدار که سر بر سر زبان نکند


    زبان شمع جگرسوز از آن برند بگاز

    که از فسرده دلان راز دل نهان نکند


    جهان بحال کسی ملتفت شود خواجو

    که التفات به نیک و بد جهان نکند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #574
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چنانکه صید دل آن چشم آهوانه کند

    پلنگ صید فکن قصد آهوان نکند


    چو تیر غمزهٔ خونریز در کمان آرد

    دل شکستهٔ صاحبدلان نشانه کند


    سپاه زنگ چو از چین بنیمروز کشد

    شکنج زلف و بناگوش را بهانه کند


    هزار دل ز سر شانه‌اش فرو بارد

    چو ترک سیم عذارم نغوله شانه کند


    بدانکه مرغ دل خسته‌ئی بقید آرد

    ز زلف تا فتنه دام و ز خال دانه کند


    ازین قدر چه کم آید ز قدر و حشمت شاه

    که یک نظر بگدایان خیلخانه کند


    اگر بچرخ برافشاند آستین رسدش

    کسی که سرمه از آن خاک آستانه کند


    کجا رسم بمکانت که پشه نتواند

    که در نشیمن سیمرغ آشیانه کند


    چو بر زمانه بهر حال اعتمادی نیست

    نه عاقلست که او تکیه بر زمانه کند


    دل شکستهٔ خواجو چو از میانه ربود

    چرا ندیده گناهی ازو کرانه کند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #575
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون سایبان آفتاب از مشک تاتاری کند

    روز من بد روز را همچون شب تاری کند


    از خستگان دل می‌برد لیکن نمی‌دارد نگه

    سهلست دل بردن ولی باید که دلداری کند


    زینسان که من دنیا و دین در کار عشقش کرده‌ام

    یاری بود کو هر زمان با دیگری یاری کند


    تا کی خورم خون جگر در انتظار وعده‌اش

    گر می‌دهد کام دلم چندم جگر خواری کند


    گویند اگر زاری کنی دیگر نیازارد ترا

    سلطان چه غم دارد اگر بازاریی زاری کند


    همچون کمر خود را بزر بر وی توان بستن ولی

    چون زر نبیند در میان آهنگ بیزاری کند


    بر عاشقان خسته دل هر شب شبیخون آورد

    چون زورمندست و جوان خواهد که عیاری کند


    گو غمزه را پندی بده تا ترک غمازی کند

    یا طره را بندی بنه تا ترک طراری کند


    خواجو اگر زلف کژش بینی که برخاک اوفتد

    با آن رسن در چه مرو کان از سیه کاری کند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #576
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ماه من مشک سیه در دامن گل می‌کند

    سایبان آفتاب از شاخ سنبل می‌کند


    گر چه از روی خرد دور تسلسل باطلست

    خط سبزش حکم بر دور تسلسل می‌کند


    هرگز از جام می لعلش نمی‌باشد خمار

    می پرستی کو ببادامش تنقل می‌کند


    راستی را شاخ عرعر می‌درفشد همچو بید

    کان سهی سرو روان میل تمایل می‌کند


    جادوی چشمش قلم در سحر بابل می‌کشد

    سبزی خطش سزا در دامن گل می‌کند


    آنکه ما را می‌تواند سوختن درمان ما

    می‌تواند ساختن لیکن تغافل می‌کند


    گفت اگر کام دلت باید ز وصلم جان بده

    می‌دهم گر لعل جان بخشش تقبل می‌کند


    در برم دل همچو مهر از تاب لرزان می‌شود

    چون فراق آنمه تابان تحمل می‌کند


    نرگسش گوید که فرض عین باشد قتل تو

    جان برشوة می‌دهم گر این تفضل می‌کند


    ای گل ار برگ نوای بلبل مستت بود

    باد پندار ار صبا انکار بلبل می‌کند


    گر ندارد با دل سرگشتهٔ خواجو نزاع

    هندوی زلفش چرا بر وی تطاول می‌کند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #577
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند

    ولیک پیش وجود تو جمله کالعدمند


    صبوحیان سحرخیز کنج خلوت عشق

    چه غم خورند چو شادی خوران جام جمند


    چو گنج عشق تو دارند در خرابهٔ دل

    نه مفلسند ولی منعمان بی درمند


    چو قامت تو ببینند کوس عشق زنند

    پریرخان که بعالم بدلبری علمند


    بقصد مرغ دل خستگان میفکن دام

    که طائران هوایت کبوتر حرمند


    بتیغ هجر زدن عاشقان مسکین را

    روا مدار که مجروح ضربت ستمند


    چو آهوان پلنگ افکن ترا بینند

    اگر بصید روی از تو وحشیان نرمند


    دمی ندیم اسیران قید محنت باش

    ببین که سوختگان غم تو در چه دمند


    خلاف حکم تو خواجو کجا تواند کرد

    که بیدلان همه محکوم و دلبران حکمند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #578
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند

    ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند


    زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند

    چون شدم کشته ز تیغم به چه می‌ترسانند


    روی بنمای که جمعی که پریشان تواند

    چون سر زلف پریشان تو سرگردانند


    دل دیوانه‌ام از بند کجا گیرد پند

    کان دو زلف سیهش سلسله می‌جنبانند


    من مگر دیوم اگر زانکه برنجم ز رقیب

    که رقیبان تو دانم که پری دارانند


    عاقبت از شکرت شور بر آرم روزی

    گر چه از قند تو همچون مگسم می‌رانند


    چون تو ای فتنهٔ نوخاسته برخاسته‌ئی

    شمع را شاید اگر پیش رخت بنشانند


    حال آن نرگس مست از من مخمور بپرس

    زانکه در چشم تو سریست که مستان دانند


    خاک روبان درت دم بدم از چشمهٔ چشم

    آب برخاک سر کوی تو می‌افشانند


    جان فروشان ره عشق تو قومی عجبند

    که بصورت همه جسمند و بمعنی جانند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #579
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    طره‌های تو کمند افکن طرارانند

    غمزه‌های تو طبیب دل بیمارانند


    از رقیبان تو باید که پریشان نشوند

    که یقینست که آن جمع پری دارانند


    زان بدورت همه محراب نشینان مستند

    که چو ابروی تو پیوستهٔ خمارانند


    چشم مست تو چو یک لحظه ز می خالی نیست

    زاهدان از چه سبب منکر میخوارانند


    چون بمیرم بدر میکده تابوت مرا

    مگذرانید بدان کوچه که هشیارانند


    آنکه در حلقهٔ زلفش دل ما در بندست

    چه خبر دارد از آنها که گرفتارانند


    گفتمش گنج لطافت رخ مه پیکر تست

    گفت خاموش که برگنج سیه مارانند


    مهر ورزان که نباشند زمانی بی اشک

    روز و شب بهر چه سوزند که دربارانند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #580
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند

    دست من گیر که این طایفه پردستانند


    آن دو جادوی فریبنده افسون سازش

    خفته‌اند این دم از آن روی که سرمستانند


    در سراپردهٔ ما پرده‌سرا حاجت نیست

    زانکه مستان همه طوطی شکر دستانند


    مهر ورزان که وصالت بجهانی ندهند

    با جمال تو دو عالم بجوی نستانند


    عاشقان با تو اگر زانکه بزندان باشند

    با گلستان جمالت همه در بستانند


    زلف و خال تو بخط ملک ختا بگرفتند

    هندوان بین که دگر خسرو ترکستانند


    زیردستان تهیدست بلاکش خواجو

    جان ز دستش نبرند ار بمثل دستانند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 58 از 65 نخستنخست ... 848545556575859606162 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/