صفحه 56 از 65 نخستنخست ... 646525354555657585960 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 551 تا 560 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #551
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    این دلبران که پرده برخ در کشیده‌اند

    هر یک بغمزه پردهٔ خلقی دریده‌اند


    از شیر و سلسبیل مگر در جوار قدس

    اندر کنار رحمت حق پروریده‌اند


    یا طوطیان روضهٔ خلدند گوئیا

    کز آشیان عالم علوی پریده‌اند


    از کلک نقشبند ازل بر بیاض مهر

    آن نقطه‌های خال چه زیبا چکیده‌اند


    گوئی مگر بتان تتارند کز ختا

    از بهر دل ربودن مردم رسیده‌اند


    برطرف صبح سلسله از شام بسته‌اند

    برگرد ماه خط معنبر ، کشیده‌اند


    کروبیان عالم بالا و ان یکاد

    بر استوای قامت ایشان دمیده‌اند


    صاحبدلان ز شوق مرقع فکنده‌اند

    بر آستان دیر مغان آرمیده‌اند


    از بهر نرد درد غم عشق دلبران

    برسطح دل بساط الم گستریده‌اند


    خواجو برو بچشم تامل نگاه کن

    بر اهل دل که گوشهٔ عزلت گزیده‌اند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #552
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زهی زلفت گرهگیری پر از بند

    لب لعلت نمک دانی پر از قند


    نقاب ششتری از ماه بگشای

    طناب چنبری بر مشتری بند


    سرم بر کف ز دستان تو تا کی

    دلم در خون ز هجران تو تا چند


    کسی کو خویش را در یار پیوست

    کجا یاد آورد از خویش و پیوند


    دلا گر عاشقی ترک خرد گیر

    که قدر عشق نشناسد خردمند


    ببین فرهاد را کز شور شیرین

    بیک موی از کمر خود را در افکند


    چرا عمر عزیز آمد بپایان

    من و یعقوب را در هجر فرزند


    تحمل می‌کنم بارگران را

    ولی دیوانه سر می‌گردم از بند


    چو جز دلبر نمی‌بینم کسی را

    کرا با او توانم کرد مانند


    بزن مطرب نوائی از سپاهان

    که دل بگرفت ما را از نهاوند


    کند خواجو هوای خاک کرمان

    ولی پایش به سنگ آید ز الوند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #553
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای ساربان به قتل ضعیفان کمر مبند

    بر گیر بارم از دل و بار سفر مبند


    در اشک ما نگه کن و از سیم در گذر

    بر روی ما نظر فکن و نقش زر مبند


    ما را چو در سلاسل زلفت مقیدیم

    پای دل شکسته بزنجیر درمبند


    فرهاد را مکش بجدائی و در غمش

    هر دم خروش و غلغله در کوه و در مبند


    ای دل مگر بیاد نداری که گفتمت

    چندین طمع برآن بت بیدادگر مبند


    ور آبروی بایدت ای چشم درفشان

    بر یاد لعل او سر درج گهر مبند


    ای باغبان گرم ندهی ره بپای گل

    گلزار را بروی من خسته در مبند


    چون سرو اگر چنانکه سرافرازیت هواست

    چون نی بقصد بی سر و پایان کمر مبند


    چشمم که در هوای رخت بازگشته است

    مرغ دل مرا مشکن بال و پر مبند


    بی جرم اگر چه از نظر افکنده‌ئی مرا

    بگشای پرده از رخ و راه نظر مبند


    خواجو چو نیست در شب هجران امید روز

    با تیره شب بسر برو دل در سحر مبند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #554
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند

    سلطان ننهد بنده محنت زده را بند


    ای یار عزیز انده دوری تو چه دانی

    من دانم و یعقوب فراق رخ فرزند


    از دیدهٔ رود آور اگر سیل برانم

    چون دجلهٔ بغداد شود دامن الوند


    عیبم مکن ای خواجه که در عالم معنی

    جهلست خردمندی و دیوانه خردمند


    تا جان بود از مهر رخش برنکنم دل

    گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند


    آن فتنه کدامست که بنیاد جهانی

    چون پرده ز رخسار برافکند برافکند


    برمن مفشان دست تعنت که بشمشیر

    از لعل تو دل برنکنم چون مگس از قند


    در دیدهٔ من حسرت رخسار تو تا کی

    در سینهٔ من آتش هجران تو تا چند


    ناچار چو شد بندهٔ فرمان تو خواجو

    چون گردن طاعت ننهد پیش خداوند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #555
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند

    از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند


    بر میان از مو کمر بستند و این شوریده را

    همچو موی آشفته بر کوه و کمر بگذاشتند


    بر سر راه اوفتادم تا ز من بر نگذرند

    همچو خاک ره مرا بر رهگذر بگذاشتند


    شمع را در آتش و سوز جگر بگداختند

    طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند


    بلبل شوریده دلرا از چمن کردند دور

    طوطی شیرین سخن را بی شکر بگذاشتند


    پیشتر رفتیم و ما را نیشتر بر جان زدند

    وینچنین با ریش و زخم نیشتر بگذاشتند


    بی غباری از چه ما را خاک راه انگاشتند

    بی خطائی از چه ما را در خطر بگذاشتند


    کار خواجو زیر و بالا بود چون دور فلک

    کار او را بین که چون زیر و زبر بگذاشتند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #556
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل مجروح مرا آگهی از جان دادند

    جان غمگین مرا مژدهٔ جانان دادند


    پیش خسرو سخن شکر شیرین گفتند

    بزلیخا خبر از یوسف کنعان دادند


    آدم غمزده را بوی بهشت آوردند

    مرغ را باز بشارت ز گلستان دادند


    خبر چشمهٔ حیوان بسکندر بردند

    مژدهٔ خاتم دولت بسلیمان دادند


    هودج ویس بمنزلگه رامین بردند

    پایهٔ سلطنت شاه بدربان دادند


    دعد را پرده ز رخسار رباب افکندند

    ذره را رفعت خورشید درخشان دادند


    عام را خلعت خاص از بر شاه آوردند

    خضر را شربتی از چشمهٔ حیوان دادند


    تشنهٔ بادیه را باز رساندند بب

    کشتهٔ معرکه را بار دگر جان دادند


    باغ را رونقی از سرو روان افزودند

    کاخ را زینتی از شمع شبستان دادند


    مژدهٔ آمدن خواجه به خواجو بردند

    بنده را آگهی از حضرت سلطان دادند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #557
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دوش چون در شکن طرهٔ شب چین دادند

    مژدهٔ آمدن آن صنم چین دادند


    بیدلانرا سخنی از رخ دلبر گفتند

    بلبلانرا خبری از گل نسرین دادند


    باسیران بلا ملک امان فرمودند

    بفقیران گدا گنج سلاطین دادند


    عطر مجنون همه از سنبل لیلی سودند

    کام خسرو همه از شکر شیرین دادند


    سوز پروانه دگر در دل شمع افکندند

    مهر اورنگ بگلچهر خور آئین دادند


    خضر را آگهی از آب حیان آوردند

    نامهٔ ویس گلندام برامین دادند


    روی اقبال بسوی من مسکین کردند

    شادی گمشده را با من غمگین دادند


    بسها پرتوی از نور قمر بخشیدند

    بگیا نکهت انفاس ریاحین دادند


    جان بشکرانه ده ایدل که کنون خواجو را

    کام دل زان لب جان‌پرور شیرین دادند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #558
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    این چه نامه‌ست که از کشور یار آوردند

    وین چه نافه‌ست که از سوی تتار آوردند


    مژدهٔ یوسف گمگشته بکنعان بردند

    خبر یار سفر کرده به یار آوردند


    دوستانرا ز غم دوست امان بخشیدند

    بوستانرا گل صد برگ ببار آوردند


    بیدل غمزده را مژدهٔ دلبر دادند

    بلبل دلشده را بوی بهار آوردند


    نسخه‌ئی از پی تعویذ دل سوختگان

    از سواد خط آن لاله عذار آوردند


    نوش داروئی از آن لب که روان زنده ازوست

    بمن خسته مجروح نزار آوردند


    از خم سلسلهٔ طره لیلی تابی

    از برای دل مجنون فگار آوردند


    بزم شوریده دلان را ز پی نقل صبوح

    شکری از لب شیرین نگار آوردند


    می فروشان عقیق لب او خواجو را

    قدحی می ز پی دفع خمار آوردند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #559
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند

    مدام معتکف آستان خمارند


    از آن به خاک درت مست می‌سپارم جان

    که هم بکوی تو مستم بخاک بسپارند


    چرا بهیچ شمارند می پرستان را

    که ملک روی زمین را بهیچ نشمارند


    هر آن غریب که خاطر بخوبرویان داد

    غریب نبود اگر خاطرش بدست آرند


    ز بیدلان که ندارند بی تو صبر و قرار

    روا مدار جدائی که خود ترا دارند


    چو سایه راه نشینان بپای دیوارت

    اگر به فرق نپویند نقش دیوارند


    ز سر برون نکنم آرزوی خاک درت

    در آن زمان که مرا خاک بر سر انبارند


    بکنج صومعه آنها که ساکنند امروز

    چو بلبلان چمن در هوای گلزارند


    ز خانه خیمه برون زن که اهل دل خواجو

    شراب و دامن صحرا ز دست نگذارند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #560
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساقیان آبم بجام لعل شکر خا برند

    شاهدان خوابم بچشم جادوی شهلا برند


    گه بسوی دیرم از مقصورهٔ جامع کشند

    گه به معراجم ز بام مسجد اقصی برند


    ساکنان کعبه هر ساعت بجست و جوی من

    از صوامع ره به خلوتخانهٔ ترسا برند


    روز و شب خاشاک روبان در دیر مغان

    مست و بیخود دوش بردوش آورندم یا برند


    گر کنی زنجیرم از زلف مسلسل عاقلان

    رشک بر دیوانگان بی سر و بی پا برند


    مشک غمازست ورنی کی بشب شوریدگان

    از پی دل ره بدان گیسوی مشک آسا برند


    گر به جنت یا سقر سرگشتگان عشق را

    روز محشر از لحد آشفته و شیدا برند


    باد پیمایان که برآتش زنند از باده آب

    پیش یاقوت تو آب ساغر صهبا برند


    هر شبی دفتر نویسان ورق پرداز شام

    از سواد خط سبزت نسخهٔ سودا برند


    در هوای لعل در پاشت بدامن سائلان

    هردم از بحرین چشمم لؤلؤ لالا برند


    خاکیان با گریهٔ ما خنده بر دریا زنند

    و آب روشن دمبدم از چشمهای ما برند


    چون کند خواجو حدیث منظرت فردوسیان

    گوهر نظمش ز بهر زیور حورا برند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 56 از 65 نخستنخست ... 646525354555657585960 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/