صفحه 55 از 65 نخستنخست ... 545515253545556575859 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 541 تا 550 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #541
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حدیث عشق ز ما یادگار خواهد ماند

    بنای شوق ز ما استوار خواهد ماند


    کنون که کشتی ما در میان موج افتاد

    سرشک دیده ز ما برکنار خواهد ماند


    اساس عهد مودت که در ازل رفتست

    میان ما و شما پایدار خواهد ماند


    ز چهره هیچ نماند نشان ولی ما را

    نشان چهره برین رهگذار خواهد ماند


    ز روزگار جفا نامه‌ئی که عرض افتاد

    مدام بر ورق روزگار خواهد ماند


    شکنج زلف تو تا بیقرار خواهد گشت

    درازی شب ما برقرار خواهد ماند


    چنین که بر سر میدان عشق می‌نگرم

    دل پیاده بدست سوار خواهد ماند


    حدیث زلف و رخ دلکش تو خواهد بود

    که بر صحیفهٔ لیل و نهار خواهد ماند


    فراق نامهٔ خواجو و شرح قصهٔ شوق

    میان زنده‌دلان یادگار خواهد ماند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #542
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر که را سکه درستست بزر باز نماند

    وانکه از دست برون رفت بسر باز نماند


    مرد صاحب‌نظر آنست که در عالم معنی

    دیده بگشاید و از ره بنظر باز نماند


    طائر دل که شود صید رخ و زلف دلارام

    همچو بلبل بگل و سنبل تر باز نماند


    جان شیرین بده از عشق چو فرهاد و مزن دم

    کانکه از کوه در افتد بکمر باز نماند


    گر بر افروخته‌ئی شمع دل از آتش سودا

    ترک جان گیر که پروانه بپر باز نماند


    نام شکر نبرم پیش عقیق تو که خسرو

    با وجود لب شیرین بشکر باز نماند


    چون بمیرم بجز از خون دل و گفته دلسوز

    یادگاری ز من خسته جگر باز نماند


    یکدم ای مردمک چشم من از اشک برآسای

    کانکه شد ساکن دریا بگهر باز نماند


    حال رنگ رخ خواجو چه دهم شرح که از دوست

    هر که را سکه درستست بزر باز نماند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #543
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گل اندامی که گلگون می‌دواند

    بدان نازک تنی چون می‌دواند


    بگاه جلوه از چابک سواری

    فرس بر شاه گردون می‌دواند


    مگر خونم بخواهد ریخت امشب

    که برعزم شبیخون می‌دواند


    چو گلگون سرشکم مردم چشم

    ز راه دیده بیرون می‌دواند


    چنانش گرم رو بینم که چون آب

    دمادم تا بجیحون می‌دواند


    برو در خواهد آمد خون چشمم

    بدین گرمی که گلگون می‌دواند


    سپهرم در پی خورشید رویان

    بگرد ربع مسکون می‌دواند


    چنین کز چشم خواجو می‌رود اشک

    عجب نبود گرش خون می‌دواند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #544
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اگر ز پیش برانی مرا که برخواند

    وگر مراد نبخشی که از تو بستاند


    بدست تست دلم حال او تو می‌دانی

    که سوز آتش پروانه شمع می‌داند


    چه اوفتاد که آن سرو سیمتن برخاست

    خبر برید بدهقان که سرو ننشاند


    برفت آنکه بلای دلست و راحت جان

    مگر خدای تعالی بلا بگرداند


    چراغ مجلس روحانیون فرو میرد

    گر او بجلوه گری آستین بر افشاند


    تحیتی که فرستاده شد بدان حضرت

    گر ابن مقله ببیند در آن فرو ماند


    به خون دیده از آن رو نوشته‌ام روشن

    که هر کسش که ببیند چو آب برخواند


    دبیر سردلم فاش کرد و معذورست

    چگونه آتش سوزان به نی بپوشاند


    سرشک دیدهٔ خواجو چنین که می‌بینم

    اگر بکوه رسد سنگ را بغلتاند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #545
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن خط شب مثال که بر خور نوشته‌اند

    یا رب چه دلفریب و چه در خور نوشته‌اند


    از خضر نامه‌ئی به لب چشمهٔ حیات

    گوئی محرران سکندر نوشته‌اند


    یا نی مگر برات نویسان ملک شام

    وجهی برآفتاب منور نوشته‌اند


    گفتم که منشیان شهنشاه نیمروز

    از شب چه آیتیست که برخور نوشته‌اند


    در خنده رفت و گفت که مستوفیان روم

    خطی باسم اجری قیصر نوشته‌اند


    یا از پی معیشت سلطان زنگبار

    تمغای هند بر شه خاور نوشته‌اند


    گوئی که بسته‌اند تب لرز آفتاب

    کز مشک آیتی بشکر برنوشته‌اند


    یا نی دعائی از پی تعویذ چشم زخم

    بر گرد آن عقیق چو شکر نوشته‌اند


    ریحانیان گلشن روی تو برسمن

    خطی بخون لالهٔ احمر نوشته‌اند


    وصف لبت کز آن برود آب سلسبیل

    حوران خلد بر لب کوثر نوشته‌اند


    خواجو محرران سرشکم بسیم ناب

    اسرار عشق بر ورق زر نوشته‌اند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #546
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند

    خار ما خوردیم و ایشان گل بدست آورده‌اند


    گر حرامی در رسد با ما چه خواهد کرد زانک

    رخت ما پیش از نزول ما بمنزل برده‌اند


    می پرستان محبت را ز غم اندیشه نیست

    از برای آنکه آب زندگانی خورده‌اند


    هر که در عشق پریرویان نیامد در شمار

    عارفانش از حساب عاقلان نشمرده‌اند


    با وجود آنکه بد گفتند و نیک انگاشتیم

    ما نیازردیم و بدگویان ز ما آزرده‌اند


    گلعذاران بین که کل پرده بر ما می‌درند

    ما برون افتاده ویشان همچنان در پرده‌اند


    باد پیمایان که آگه نیستند از سوز عشق

    زان نمی‌سوزند از آه گرم ما کافسرده‌اند


    زنده دل قومی که پیش تیغ عشقت شمع‌وار

    ز آتش دل سر فدا کردند و پای افشرده‌اند


    چون ببدنامی برآمد نام خواجو در جهان

    نیک نام آنها که ترک نیک نامی‌کرده‌اند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #547
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خورشید را ز مشک زره پوش کرده‌اند

    وانگه بهانه زلف و بنا گوش کرده‌اند


    از پردلی دو هندوی کافر نژادشان

    با آفتاب دست در آغوش کرده‌اند


    در تاب رفته‌اند و برآشفته کز چه روی

    تشبیه ما بسنبل مه پوش کرده‌اند


    کردند ترک صحبت عهد قدیم را

    معلوم می‌شود که فراموش کرده‌اند


    هر شب مغنیان ضمیرم ز سوز عشق

    برقول بلبلان سحر گوش کرده‌اند


    منعم مکن ز باده که ارباب عقل را

    از جام عشق واله و مدهوش کرده‌اند


    خواجو بنوش دردی عشقش که عاشقان

    خون خورده‌اند و نیش جفا نوش کرده‌اند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #548
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شام خون آشام گیسو را اگر چین کرده‌اند

    زلف پرچین را چرا برصبح پرچین کرده‌اند


    خال هندو را خطی از نیمروز آورده‌اند

    چین گیسو را ز رخ بتخانهٔ چین کرده‌اند


    گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز

    عیش تلخم را بشکر خنده شیرین کرده‌اند


    تا چه سحرست اینکه برگل نقش مانی بسته‌اند

    تا چه حالست این که برمه خال مشکین کرده‌اند


    آن خط عنبرشکن بر برگ گل دانی چراست

    نافه مشکست کاندر جیب نسرین کرده‌اند


    و آنرخ گلرنگ و قد چون صنوبر گوئیا

    گلستانی بر فراز سرو سیمین کرده‌اند


    مهرورزان ز اشتیاق طلعتش شب تا سحر

    چشم شب پیمای را در ماه و پروین کرده‌اند


    دردمندان محبت بر امید مرهمی

    آستانش هر شبی تا روز بالین کرده‌اند


    خسروان در آرزوی شکرش فرهادوار

    جان شیرین را فدای جان شیرین کرده‌اند


    کفر زلفش چون بلای دین و دل شد زان سبب

    همچو خواجو اهل دل ترک دل و دین کرده‌اند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #549
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زنده‌اند آنها که پیش چشم خوبان مرده‌اند

    مرده دل جمعی که دل دادند و جان نسپرده‌اند


    چشم سرمستان دریاکش نگر وقت صبوح

    تا ببینی چشمه‌ها را کاب دریا برده‌اند


    ما برون افتاده‌ایم از پردهٔ تقوی ولیک

    پرده سازان نگارین همچنان در پرده‌اند


    درد نوشان بسکه اشک از چشم ساغر رانده‌اند

    خون دل در صحن شادروان بجوش آورده‌اند


    ساقیا چون پختگانرا ز آتش می سوختی

    گرم کن خامان عشرتخانه را کافسرده‌اند


    اهل دل گر جان بر آن سرو روان افشانده‌اند

    از نسیم گلشن وصلش روان پرورده‌اند


    بردل رندان صاحب‌درد اگر آزارهاست

    پارسایان باری از رندان چرا آزرده‌اند


    خیز خواجو وز در خلوتگه مستان درآی

    نیستانرا بین که ترک ملک هستی کرده‌اند


    قوت جان از خون دل ساز و ز عالم گوشه گیر

    زانکه مردان سالها در گوشه‌ها خون خورده‌اند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #550
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خورشید را به سایهٔ شب در نشانده‌اند

    شب را بپاسبانی اختر نشانده‌اند


    چیپور را ممالک فغفور داده‌اند

    مهراج را بمسند خان برنشانده‌اند


    تا خود چه دیده‌اند که چیپال هند را

    ترکان بپادشاهی خاور نشانده‌اند


    همچون مگس بتنگ شکر برنشسته است

    خالی که برعقیق چو شکر نشانده‌اند


    گوئی که دانه‌ئی بقمر برفشانده‌اند

    یا مهره‌ای ز غالیه در خور نشانده‌اند


    یا خازنان روضهٔ رضوان بلال را

    در باغ خلد برلب کوثر نشانده‌اند


    گفتم که خال همچو سیه دانهٔ ترا

    برقرص آفتاب چه در خور نشانده‌اند


    گفتا بروم خسرو اقلیم زنگ را

    گوئی که بر نیابت قیصر نشانده‌اند


    برخیز و باده نوش که مستان صبح خیز

    آتش به آب دیدهٔ ساغر نشانده‌اند


    خون جگر که بر رخ خواجو چکیده است

    یاقوت پاره‌ئیست که در زر نشانده‌اند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 55 از 65 نخستنخست ... 545515253545556575859 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/