صفحه 52 از 65 نخستنخست ... 24248495051525354555662 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 511 تا 520 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #511
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مردان این قدم را باید که سر نباشد

    مرغان این چمن را باید که پر نباشد


    آن سر کشد درین کو کز خود برون نهد پی

    وان پا نهد درین ره کش بیم سر نباشد


    در راه عشق نبود جز عشق رهنمائی

    زیرا که هیچ راهی بی راهبر نباشد


    تیر بلای او را جز دل هدف نشاید

    تیغ جفای او را جز جان سپر نباشد


    هر کو قدح ننوشد صافی درون نگردد

    وانکو نظر نبازد صاحب نظر نباشد


    گر وصل پادشاهی حاصل کند گدائی

    با دوست ملک عالم سهلست اگر نباشد


    جز روی ویس رامین گل در چمن نبیند

    پیش عقیق شیرین قدر شکر نباشد


    چون طرهٔ تو یارا دور از رخ تو ما را

    آمد شبی که آنرا هرگز سحر نباشد


    از بنده زر چه خواهی زآنرو که عاشقانرا

    بیرون ز روی چون زر وجهی دگر نباشد


    هر کان دهن ببیند از جان سخن نگوید

    وانکو کمر ببیند در بند زر نباشد


    افتاده‌ئی چو خواجو بیچاره‌تر نخیزد

    و آشفته‌ئی ز زلفت آشفته‌تر نباشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #512
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز حال بی‌خبرانت خبر نمی‌باشد

    بکوی خسته دلانت گذر نمی‌باشد


    ز اشک و چهره مرا سیم و زر شود حاصل

    ولیک چشم تو بر سیم و زر نمی‌باشد


    سری بکلبهٔ احزان ما فرود آور

    گرت ز نالهٔ ما دردسر نمی‌باشد


    دو هفته هست که رفتی ولی بنامیزد

    مه دو هفته ازین خوبتر نمی‌باشد


    نه ز آب و خاک مجسم که روح پاکی از آنکه

    بدین لطافت و خوبی بشر نمی‌باشد


    بشب رسید مرا روز عمر بیتو ولیک

    شب فراق تو گوئی سحر نمی‌باشد


    توام جگر مخور ارزانکه من خورم شاید

    که قوت خسته دلان جز جگر نمی‌باشد


    بحسن خویش ترا چون نظر بود چه عجب

    گرت بجانب خواجو نظر نمی‌باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #513
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تا چین آن دو زلف سمن‌سا پدید شد

    در چین هزار حلقهٔ سودا پدید شد


    دیشب نگار مهوش خورشید روی من

    بگشود برقع از رخ و غوغا پدید شد


    زلفت چو مار خم زد و عقرب طلوع کرد

    روی چو مه نمود و ثریا پدید شد


    اشکم ز دیده قصهٔ طوفان سوال کرد

    چشمم جواب داد که از ما پدید شد


    هست آن شرار سینهٔ فرهاد کوهکن

    آن آتشی که از دل خارا پدید شد


    آدم هنوز خاک وجودش غبار بود

    کو را هوای جنت اعلی پدید شد


    از آفتاب طلعت یوسف ظهور یافت

    نوری که در درون زلیخا پدید شد


    گلگون آب دیده چو از چشم ما بجست

    مانند باد برسر صحرا پدید شد


    از دود آه ماست که ابرآشکار گشت

    و زسیل اشک ماست که دریا پدید شد


    جانم شکنج زلف ترا عقد می‌شمرد

    ناگه دل شکسته‌ام آنجا پدید شد


    خواجو اگر چه شعر تو جز عین سحر نیست

    بگذر ز سحر چون ید بیضا پدید ش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #514
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا ای بخت یاری کن چو یار از دست بیرون شد

    بده صبری درین کارم که کار از دست بیرون شد


    نگارین دست من بگرفت و از دست نگارینش

    دلم خون گشت و زین دستم نگار از دست بیرون شد


    شکنج افعی زلفش که با من مهره می‌بازد

    بریزم مهره مهر ار چه ما را ز دست بیرون شد


    من آنگه بختیار آیم که یارم بختیار آید

    ولی از بخت یاری کو چو یار از دست بیرون شد


    صبا گو باد می پیما و سوسن گو زبان می‌کش

    که بلبل را ز عشق گل قرار از دست بیرون شد


    مگر مرغ سحر خوانرا هم آوازی بدست آید

    که چون بادش بصد دستان بهار از دست بیرون شد


    می اکنون در قدح ریزم که خواجو می پرست آمد

    گل این ساعت بدست آرم که خار از دست بیرون شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #515
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد

    مهره حاصل نکند هر که ز مار اندیشد


    در نیارد بکف آنکس که ز دریا ترسد

    نخورد باده هرآنکو ز خمار اندیشد


    هر کرا نقش نگارنده مصور گردد

    نقش دیوار بود کو ز نگار اندیشد


    تو چه یاری که نداری غم و اندیشهٔ یار

    یاری آنست که یار از غم یار اندیشد


    در چنین وقت که از دست برون شد کارم

    من بیچاره که ام چارهٔ کار اندیشد


    هر که سر در عقب یار سفرکرده نهاد

    این خیالست که دیگر ز دیار اندیشد


    در چنین بادیه کاندیشهٔ سرنتوان کرد

    بار خاطر طلبد هر که ز بار اندیشد


    آنکه شد بیخبر از زمزمهٔ نغمهٔ زیر

    تو مپندار که از نالهٔ زار اندیشد


    گرتو صد سال کنی ناله و زاری خواجو

    گل صد برگ کی از بانگ هزار اندیشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #516
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر که او را قدمی هست ز سر نندیشد

    وانکه او را گهری هست ز زر نندیشد


    عجب از لاله دلسوخته کو در دم صبح

    از خروشیدن مرغان سحر نندیشد


    آنکه کام دل او ریختن خون منست

    از دل ریش من خسته جگر نندیشد


    هر که خاطر بکسی داد چه بیمش ز خطر

    کانکه رفت از پی خاطر ز خطر نندیشد


    پیش شمع رخ زیبای تو گر جان بدهم

    نبود عیب که پروانه ز پر نندیشد


    خستهٔ ضرب تو از تیغ و سنان غم نخورد

    کشتهٔ عشق تو از تیر و تبر نندیشد


    سر اگر در سر کار تو کنم دوری نیست

    کانکه در دست تو افتاد ز سر نندیشد


    نکنم یاد شب هجر تو در روز وصال

    کانکه شد ساکن جنت ز سقر نندیشد


    مکن اندیشه که خواجو نکند یاد لبت

    کاین خیالیست که طوطی ز شکر نندیشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #517
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر دلم روز وداع از پی محمل می‌شد

    تو مپندار که آن دلبرم از دل می‌شد


    هیچ منزل نشود قافله از آب جدا

    زانکه پیش از همه سیلاب بمنزل می‌شد


    گفتم از محمل آن جان جهان برگردم

    پایم از خون دل سوخته در گل می‌شد


    راستی هر که در آن سرو خرامان می‌دید

    همچو من فتنه بر آن شکل و شمائل می‌شد


    ساربان خیمه برون می‌زد و اینم عجبست

    که قیامت نشد آنروز که محمل می‌شد


    قاتلم می‌شد و چون خون ز جراحت می‌رفت

    جان من نعره زنان از پی قاتل می‌شد


    همچو بید از غم هجران دل من می‌لرزید

    کان سهی سرو خرامان متمایل می‌شد


    پند عاقل نکند سود که در بند فراق

    دل دیوانه ندیدیم که عاقل می‌شد


    بگذر از خویش که بی قطع مسالک خواجو

    هیچ سالک نشنیدیم که واصل می‌شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #518
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ایکه از شرمت خوی از رخسارهٔ خور می‌چکد

    چون سخن می‌گوئی از لعل تو گوهر می‌چکد


    زان لب شیرین چو می‌آرم حدیثی در قلم

    از نی کلکم نظر کن کاب شکر می‌چکد


    دامن گردون پر از خون جگر بینم بصبح

    بسکه در مهر تو اشک از چشم اختر می‌چکد


    چون عقیق گوهر افشان تو می‌آرم بیاد

    در دمم سیم مذاب از دیده بر زر می‌چکد


    بسکه می‌ریزد ز چشمم اشک میگون شمع‌وار

    ز آتش دل خون لعل از چشم ساغر می‌چکد


    عاقبت سیلابم از سر بگذرد چون دمبدم

    راه می‌گیرم برآب چشم و دیگر می‌چکد


    آستین بردیده می‌بندم ولی در دامنم

    خون دل چندانکه می‌بینم فزونتر می‌چکد


    خامه چون احوال دردم بر زبان می‌آورد

    اشک خونینش روان بر روی دفتر می‌چکد


    تشنه می‌میرم چو خواجو برلب دریا و لیک

    برلب خشکم سرشک از دیدهٔ تر می‌چکد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #519
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یارش نتوان گفت که از یار بنالد

    واندل نبود کز غم دلدار بنالد


    گر بند نهد دشمن و گر پند دهد دوست

    مشتاق گل آن نیست که از خار بنالد


    چون یار بدست آیدت از غیر چه نالی

    کان یار نباشد که ز اغیار بنالد


    هر سوخته دلرا که زند لاف انا الحق

    نبود سر یار ار ز سر دار بنالد


    در وصل حرم کی رسد آنکو ز حرامی

    در بادیه و وادی خونخوار بنالد


    عیبی نبود گر ز جفای تو بنالم

    بیمار هر آئینه ز تیمار بنالد


    بر گریهٔ من ساغر می گرم بگرید

    وز زاری من چنگ سحر زار بنالد


    دل در سر زلفت بفغان آمد و رنجور

    دوری نبود گر بشب تار بنالد


    خواجو چو درین کار نداری سر انکار

    آنرا مکن اقرار کز انکار بنالد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #520
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نی ز دود دل پرآتش ما می‌نالد

    تو مپندار که از باد هوا می‌نالد


    عندلیبیست که در باغ نوا می‌سازد

    خوش سرائیست که در پرده‌سرا می‌نالد


    بیزبانست و ندانم که کرا می‌خواند

    در فغانست و ندانم که چرا می‌نالد


    من دلخسته اگر زانکه ز دل می‌نالم

    باری آن خستهٔ بیدل ز کجا می‌نالد


    می‌فتد هر نفسی آتشم اندر دل ریش

    بسکه آن غمزدهٔ بی سر و پا می‌نالد


    می زنندش نتواند که ننالد نفسی

    زخم دارد نه به تزویر و ریا می‌نالد


    بسکه راه دل ارباب حقیقت زده است

    ظاهر آنست که در راه خدا می‌نالد


    نه دل خسته که یک دم ز هوا خالی نیست

    هر کرا می‌نگرم هم ز هوا می نالد


    هیچکس همدم ما نیست بجز نی و او نیز

    چون بدیدیم هم از صحبت ما می‌نالد


    ناله و زاری خواجو اگر از بی برگیست

    او چه دیدست که هردم ز نوا می‌نالد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 52 از 65 نخستنخست ... 24248495051525354555662 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/