صفحه 51 از 65 نخستنخست ... 4147484950515253545561 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 501 تا 510 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #501
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد

    وان لحظه که بنشیند بس شور بپا خیزد


    از خاک سر کویش خالی نشود جانم

    گر خون من مسکین با خاک برآمیزد


    ای ساقی آتش روی آن آب چو آتش ده

    باشد که دلم آبی برآتش غم ریزد


    با صوفی‌صافی گو در درد مغان آویز

    کان دل که بود صافی از درد نپرهیزد


    گر چشم تو جان خواهد در حال بر افشانم

    کانکش نظری باشد با چشم تو نستیزد


    از خاک من خاکی هر خار که بر روید

    چون بر گذرت بیند در دامنت آویزد


    از بندگیت خواجو آزاد کجا گردد

    کازاده کسی باشد کز بند تو نگریزد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #502
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آنکو به شکر ریزی شور از شکر انگیزد

    هر دم لب شیرینش شوری دگر انگیزد


    گر زانکه ترش گردد ور تلخ دهد پاسخ

    از غایت شیرینی از لب شکر انگیزد


    لؤلؤ ز صدف خیزد وین طرفه که هر ساعت

    از لعل گهر پوشش لؤلؤی تر انگیزد


    از نافهٔ تاتاری بر مه فکند چنبر

    وانگه بسیه کاری مشک از قمر انگیزد


    گر زلف سیه روزی از چهره براندازد

    ماهیست تو پنداری کز شب سحر انگیزد


    برخیزم و بنشانم در مجلس اصحابش

    کان فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد


    خونشد جگر از دردم وندر غم او هر دم

    از دیدهٔ خونبارم خون جگر انگیزد


    سیمی که مرا باید از دیده شود حاصل

    وجهم به از این چبود کز چهره برانگیزد


    چون یاد کند خواجو یاقوت گهر بارش

    از چشم عقیق افشان عقد گهر انگیزد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #503
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کسی کزان سر زلف دو تا نمی‌ترسد

    معینست که از اژدها نمی‌ترسد


    مرا ز طعن ملامت گران مترسانید

    که برگ بید ز باد هوا نمی‌ترسد


    مریض شوق ز تیر ستم نمی‌رنجد

    قتیل عشق ز تیغ جفا نمی‌ترسد


    از آن دو جادوی عاشق کش تو می‌ترسم

    کزان بترس که او از خدا نمی‌ترسد


    چنین که خون اسیران بظلم می‌ریزد

    گر ز هیبت روز جزا نمی‌ترسد


    هزار جان گرامی فدای بالایت

    بیا که کشتهٔ عشق از بلا نمی‌ترسد


    گر از عتاب تو ترسم تفاوتی نکند

    کدام بنده که از پادشا نمی‌ترسد


    از آن ز چشم خوشت خائفم که هندوئیست

    که از سیاست ترک ختا نمی‌ترسد


    کسی که تیر جفا می‌زند برین دل ریش

    مگر ز ضربت تیغ قضا نمی‌ترسد


    مرا بزخم قفا گفتمش ز پیش مران

    که زخم خوردهٔ هجر از قفا نمی‌ترسد


    بطیره گفت که خواجو چنین که می‌بینیم

    ز نوک غمزهٔ خونریز ما نمی‌ترسد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #504
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلم از دست بشد تا بسر او چه رسد

    وین جگر سوخته را از گذر او چه رسد


    از برم رفت و من بیدل ودین بر سر راه

    مترصد که پیامم ز بر او چه رسد


    شد بچین سر زلف تو و این عین خطاست

    تا من دلشده را از سفر او چه رسد


    خبرت هست که شب تا بسحر منتظرم

    بر سر کوی ستم تا خبر او چه رسد


    جز غبار دل شوریده من خاکی را

    نیست معلوم که از خاک در او چه رسد


    آنکه هر لحظه رسد خون جگر بر کمرش

    کس چه داند که بکوه از کمر او چه رسد


    چشم او ناظر دیوان جمالست ولیک

    تا بملک دل ما از نظر او چه رسد


    چو از آن تنگ شکر هیچ نگردد حاصل

    بمن خسته نصیب از شکر او چه رسد


    گشت خواجو هدف ناوک عشقش لیکن

    تا ز پیکان جفا بر جگر او چه رسد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #505
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    این ترک زنگاری کمان از خیل خاقان می‌رسد

    وین مرغ فردوس آشیان از باغ رضوان می‌رسد


    مجنون صاحب درد را لیلی عیادت می‌کند

    فرهاد شورانگیز را شیرین بمهمان می‌رسد


    امروز دیگر ذره را خور مهربانی می‌کند

    وین لحظه گوئی بنده را تشریف سلطان می‌رسد


    آید سوی بین الحزن از مصر بوی پیرهن

    جان عزیز من مگر دیگر به کنعان می‌رسد


    دل می‌دهد جان را خبر کارام جان می‌پرسدت

    جان مژدگانی می‌دهد دل را که جانان می‌رسد


    مرغان نگر باز از هوا مانند بلبل در نوا

    گوئی که بلقیس از سبا سوی سلیمان می‌رسد


    شاه بتان بربری نوئین ملک دلبری

    با احتشام قیصری از حضرت خان می‌رسد


    ای بلبل گلبانگ زن خاموش منشین در چمن

    بنواز راه خار کن چون گل ببستان می‌رسد


    خواجو که می‌آید که جان قربان راهش می‌شود

    گوئی ز کرمان قاصدی سوی سپاهان می‌رسد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #506
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد

    بنفشه نسخهٔ آن نوبهار بنویسد


    نسیم باد صبا شرح آن خط ریحان

    به مشک بر ورق لاله زار بنویسد


    بسا رساله که در باب اشک ما دریا

    بدیده بر گهر آبدار بنویسد


    بروزگار تواند اسیر قید فراق

    که شمه‌ئی ز غم روزگار بنویسد


    بیاد لعل تو هر لحظه چشم من فصلی

    برین دو جلد جواهر نگار بنویسد


    سواد خط تو یاقوت اگر دهد دستش

    بر آفتاب بخط غبار بنویسد


    حدیث خون دلم هر دم ابن مقلهٔ چشم

    روان بگرد لب جویبار بنویسد


    فلک حکایت خوناب دیدهٔ فرهاد

    بلعل بر کمر کوهسار بنویسد


    کسی که قصهٔ منصور بشنود خواجو

    به خون سوخته بر پای دار بنویسد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #507
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر سر صحبت این بی سر و پایت باشد

    بر سر و چشم من دلشده جایت باشد


    پای اگر بر سر من مینهی اینک سر و چشم

    سرم آنجا بود ایدوست که پایت باشد


    بنده چون زان تو و بنده سراخانهٔ تست

    هر زمان از چه سبب عزم سرایت باشد


    بیگهست امشب و وقتی خوش و یاران سرمست

    در چنین وقت تمنای کجایت باشد


    چون وصالت بتضرع ز خدا خواسته‌ام

    نروی امشب اگر ترس خدایت باشد


    خواب اگر می‌بردت حاجت پرسیدن نیست

    تکیه فرمای هر آنجا که رضایت باشد


    ور حجابی کنی از همنفسان شرم مدار

    خانه خالی کنم ار زانکه هوایت باشد


    ور دگر رای شرابت نبود باکی نیست

    آنقدر نوش کن از باده که رایت باشد


    دل بجور تو نهادم چو روا می‌داری

    که روانم هدف تیر بلایت باشد


    گر سر وصل گدائی چو منت نیست رواست

    پادشاهی تو چه پروای گدایت باشد


    گوش کن نغمهٔ خواجو و سرائیدن مرغ

    گر سر زمزمهٔ نغمه سرایت باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #508
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    درد غم عشق را طبیب نباشد

    مکتب عشاق را ادیب نباشد


    کشور تحقیق را امیر نخیزد

    خطبهٔ توحید را خطیب نباشد


    با نفحات نسیم باد بهاران

    در دم صبح احتیاج طیب نباشد


    در گذر از عمر آنکه پیش محبان

    عمر گرامی بجز حبیب نباشد


    ایکه مرا باز داری از سر کویش

    ترک چمن کار عندلیب نباشد


    ساکن بتخانه‌ئی ز خرقه برون آی

    معتکف کعبه را صلیب نباشد


    از تو به جور رقیب روی نتابم

    کشته غم را غم از رقیب نباشد


    هر که غریبست و پای بند کمندت

    گر تو بتیغش زنی غریب نباشد


    منکر خاجو مشو که هر که بمستی

    دعوی دانش کند لبیب نباشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #509
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شام شکستگان را هرگز سحر نباشد

    وز روز تیره روزان تاریکتر نباشد


    هر کو ز جان برآمد از دست دل ننالد

    وانکو ز پا درآمد در بند سر نباشد


    پیر شرابخانه از بادهٔ مغانه

    تا بیخبر نگردد صاحب خبر نباشد


    در بزم درد نوشان زهد و ورع نگنجد

    در عالم حقیقت عیب و هنر نباشد


    هر کو رخ تو جوید از مه سخن نگوید

    وانکو قد تو بیند کوته نظر نباشد


    در اشک و روی زردم سهلست اگر ببینی

    زانرو که چشم نرگس بر سیم و زر نباشد


    یک شمه زین شمائل در شاخ گل نیابی

    یک ذره زین ملاحت در ماه و خور نباشد


    مطبوع‌تر ز قدت سرو سهی نخیزد

    شیرین تر از دهانت تنگ شکر نباشد


    چون عزم راه کردم بنمود زلف و عارض

    یعنی قمر به عقرب روز سفر نباشد


    گفتم دل من از خون دریاست گفت آری

    همچون دل تو بحری در هیچ بر نباشد


    گفتم که روز عمرم شد تیره گفت خواجو

    بالاتر از سیاهی رنگی دگر نباشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #510
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    روی نکو بی وجود ناز نباشد

    ناز چه ارزد اگر نیاز نباشد


    راه حجاز ار امید وصل توان داشت

    بر قدم رهروان دراز نباشد


    مست می عشق را نماز مفرمای

    کانکه نمیرد برو نماز نباشد


    مطرب دستانسرای مجلس او را

    سوز بود گر چه هیچ ساز نباشد


    حیف بود دست شه به خون گدایان

    صید ملخ کار شاهباز نباشد


    بنده چو محمود شد خموش که سلطان

    در ره معنی بجز ایاز نباشد


    پیش کسانی که صاحبان نیازند

    هیچ تنعم ورای ناز نباشد


    خاطر مردم بلطف صید توان کرد

    دل نبرد هر که دلنواز نباشد


    کس متصور نمی‌شود که چو خواجو

    هندوی آن چشم ترکتاز نباشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 51 از 65 نخستنخست ... 4147484950515253545561 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/