صفحه 47 از 65 نخستنخست ... 3743444546474849505157 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 461 تا 470 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #461
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خدنگ غمزهٔ جادو چو در کمان آرد

    هزار عاشق دلخسته را بجان آرد


    در آن دقیقهٔ باریک عقل خیره شود

    دلم حدیث میانش چو در میان آرد


    حلاوت سخنش کام جان کند شیرین

    عبارتی ز لبش هر که در بیان آرد


    از آن دو نرگس مخمور ناتوان عجبست

    که تیر غمزه بدینگونه در کمان آرد


    اگر چو خامه سرش تا به سینه بشکافند

    نه عاشقست که یک حرف بر زبان آرد


    کدام قاصد فرخنده می‌رود که مرا

    حدیثی از لب آن ماه مهربان آرد


    ز راه بنده نوازی مگر نسیم صبا

    ز دوستان خبری سوی دوستان آرد


    چرا حرام کند خواب بر دو دیدهٔ من

    اگر نسیم سحر خواب پاسبان آرد


    کسی که وصف لب و عارض کند خواجو

    شکر بمصر برد گل بگلستان آرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #462
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نقاش که او صورت ارژنگ نگارد

    کی چهرهٔ گلچهر چو او رنگ نگارد


    فرهاد چو از صورت شیرین نشکیبد

    صد نقش برانگیزد و بر سنگ نگارد


    صورتگر چین نقش نبندم که نگاری

    چون آن صنم سنگدل شنگ نگارد


    حنا مگر امروز درین مرحله تنگست

    کو پنجه بخون من دلتنگ نگارد


    نقاش بصورتگری ار موی شکافد

    صورت نتوان بست کزین رنگ نگارد


    چنگی همه از پردهٔ عشاق سراید

    گر نقش نگارین تو بر چنگ نگارد


    ور چنگ و سرانگشت تو ناهید ببیند

    نقش سر انگشت تو بر چنگ نگارد


    در جنب جمال تو بود صورت دیوار

    هر نقش که صورتگر ارژنگ نگارد


    خواجو چه عجب باشد اگر شیر دلاور

    سرپنجه بخون جگر رنگ نگارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #463
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد

    وین عجبتر که اگر جان ببرد جان نبرد


    گر ازین درد بمیرم چه دوا شاید کرد

    کانک رنج تو کشد راه بدرمان نبرد


    شب دیجور جدائی دل سودائی من

    بی خیال سر زلف تو بپایان نبرد


    هر کرا ساعت سیمین تو آید در چشم

    دست حیرت نتواند که بدندان نبرد


    ره بمنزلگه قربت ندهندم که کسی

    رخت درویش به خلوتگاه سلطان نبرد


    پادشاهی تو هر حکم که خواهی فرمود

    بنده آن نیست که سر پیچد و فرمان نبرد


    غارت دل کندم غمزهٔ کافر کیشت

    وانکه کافر نبود مال مسلمان نبرد


    ای عزیزان بجز از باد صبا هیچ بشیر

    خبر یوسف گمگشته بکنعان نبرد


    گر نسیم سحر قطع مسافت نکند

    هیچکس قصهٔ دردم بخراسان نبرد


    جان چه ارزد که برم تحفه بجانان هیهات

    همه دانند که کس زیره بکرمان نبرد


    شکر از گفته خواجو بسوی مصر برند

    گر چه کس قند بسوی شکرستان نبرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #464
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    قصه غصه فرهاد بشیرین که برد

    نامه ویس گلندام برامین که برد


    خضر را شربتی از چشمهٔ حیوان که دهد

    مرغ را آگهی از لاله و نسرین که برد


    خبر انده اورنگ جدا گشته ز تخت

    به سراپردهٔ گلچهر خور آئین که برد


    گر چه بفزود حرارت ز شکر خسرو را

    از شرش شور شکر خنده شیرین که برد


    مرغ دل باز چو شد صید سر زلف کژش

    گفت جان این نفس از چنگل شاهین که برد


    ناز آن سرو قد افراخته چندین که کشد

    جور آن شمع دل افروخته چندین که برد


    می چون زنگ اگر دست نگیرد خواجو

    زنگ غم ز آینهٔ خاطر غمگین که برد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #465
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پیغام بلبلان بگلستان که می‌برد

    و احوال درد من سوی درمان که می‌برد


    یعقوب را ز مصر که می‌آورد پیام

    یا زو خبر به یوسف کنعان که می‌برد


    ما را خیال دوست بفریاد می‌رسد

    ورنی شب فراق بپایان که می‌برد


    مشتاق کعبه گر نکشد رنج بادیه

    چندین جفای خار مغیلان که می‌برد


    گه گاه اگر نه بنده نوازی کند نسیم

    از ما خبر بملک خراسان که می‌برد


    از بلبلان بیدل شوریده آگهی

    جز باد صبحدم بگلستان که می‌برد


    گفتم مکن که باز نمایم بطعنه گفت

    یرغونگر بحضرت قا آن که می‌برد


    در خورد خدمتش چو ندارم بضاعتی

    جان ضعیف هست بجانان که می‌برد


    خواجو اگر چه بیش نخیزد ز دست تو

    پای ملخ بنزد سلیمان که می‌برد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #466
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    توئی که لعل تو دست از عقیق کانی برد

    فراقت از دل من لذت جوانی برد


    ز چین زلف تو باد صبا بهر طرفی

    نسیم مشک تتاری بارمغانی برد


    چه نیکبخت سیاهست خال هندویت

    که نیک پی بلب آب زندگانی برد


    بساکه جان بلب آمد بانتظار لبت

    ولیکن از لب من جان بلب توانی برد


    بسا که مردمک چشم من ز خون جگر

    بتحفه پیش خیال تو لعل کانی برد


    خرد نشان دهان تو در نمی‌یابد

    چرا که نام و نشانش ز بی نشانی برد


    چو گشت حلقهٔ زلفت خمیده چون چوگان

    ز دلبران جهان گوی دلستانی برد


    به غمزه نرگس مستت بریخت خون دلم

    ولیکن از بر من جان به ناتوانی برد


    کمال شوق ز خواجو نگر که دیدهٔ او

    سبق ز ابر بهاری بدرفشانی برد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #467
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سپیده‌دم که صبا دامن سمن بدرد

    ز مهر روی تو گل جیب پیرهن بدرد


    اگر ز پستهٔ تنگ تو دم زند غنچه

    نسیم باد صبا در دمش دهن بدرد


    چو در محاوره آید لب گهربارت

    عقیق پیرهن لعل بر بدن بدرد


    ز وصف کوی تو گر شمه‌ئی نسیم بهار

    بباغ عرضه دهد زهرهٔ چمن بدرد


    اگر ز مهر تو یک ذره بر سپهر افتد

    عروس قصر فلک ستر خویشتن بدرد


    مگر ز پرده نیاید نگار من بیرون

    وگرنه پردهٔ ناموس مرد و زن بدرد


    اگر ز غیرت بلبل صبا خبر یابد

    شگفت باشد اگر شقهٔ سمن بدرد


    گهی که پرده برافتد ز طلعت شیرین

    زمانه پردهٔ فرهاد کوهکن بدرد


    بروز حشر چو بوی تو بشنود خواجو

    ز خاک مست برون افتد و کفن بدرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #468
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد

    ره بمنزل برد آنکو ز سفر در گذرد


    کوه سنگین دل اگر قلزم چشمم بیند

    موج طوفان سرشکش ز کمر در گذرد


    نکند ترک شکر خندهٔ شیرین خسرو

    لیک پیش لب شیرین ز شکردر گذرد


    دیده دریا دلی از خون دلم می‌بیند

    کو تواند که روان از سر زر در گذرد


    نتواند که نهد بر سر کوی تو قدم

    مگر آنکس که نخست از سر سر در گذرد


    باد را بر سر زلف تو اگر باشد دست

    بهوایت ز سر سنبل تر در گذرد


    خنک آن خسته که در کوی تو بی بیم رقیب

    دهدش دست که چون باد سحردر گذرد


    چرخ را بر سر میدان محبت هر دم

    ناوک آه من از هفت سپر در گذرد


    گرقدم پیش نهی در صف عشقش خواجو

    تیر دلدوز فراقت ز جگر در گذرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #469
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد

    خاصه برگلشن آن سرو خرامان گذرد


    واجب آنست که از حال گدا یاد کنند

    هر که بر طرف سراپردهٔ سلطان گذرد


    بلبل دلشده را مژده رساند ز بهار

    باد شبگیر چو بر صحن گلستان گذرد


    که رساند ز دل خستهٔ جمعی پیغام

    جز نسیمی که برآن زلف پریشان گذرد


    هیچ در خاطر یوسف گذرد کز غم هجر

    چه بلا بر سر محنت کش کنعان گذرد


    خضر بر حال سکندر مگرش رحم آید

    گر دگر بر لب سرچشمهٔ حیوان گذرد


    عمر شیرین گذرانیم به تلخی لیکن

    نبود عمر که بی صحبت جانان گذرد


    قصهٔ آن نتوان گفت مگر روز وصال

    هر چه برخسته دلان درشب هجران گذرد


    پیش طوفان سرشکم ز حیا آب شود

    ابر گرینده که بر ساحل عمان گذرد


    بگذشت آن مه و جان با دل ریشم می‌گفت

    بنگر این عمر گرامی که بدینسان گذرد


    حاجی از کعبه کجا روی بتابد خواجو

    گر همه بادیه بر خار مغیلان گذرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #470
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ترک من ترک من گرفت و خطا کرد

    جامهٔ صبر من برفت و قبا کرد


    همچو زلف سیاه سرکش هندو

    بر سر آتشم فکند و رها کرد


    صبح رویش بدید و سورهٔ والشمس

    از سرصدق در دمید و دعا کرد


    خط زنگارگون آن بت چین را

    هر که مشک تتار خواند خطا کرد


    بدرستی که در حدیث نیاید

    آنچه غم با دل شکسته ما کرد


    آنکه بیرون ازو طبیب نداریم

    دردمان کی شنیدئی که دوا کرد


    اشک می‌خواست تا برون جهد از چشم

    خون دل کام او برفت و روا کرد


    چون بروز وصال شکر نکردم

    اخترم در شب فراق سزا کرد


    نیست برجای خویش مرغ سلیمان

    باز گوئی مگر هوای سبا کرد


    بر حدیث صبا چگونه نهم دل

    زانکه با دست هر سخن که صبا کرد


    سرو سیمین من ز صحبت خواجو

    گر نه آزاد شد کناره چرا کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 47 از 65 نخستنخست ... 3743444546474849505157 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/