صفحه 44 از 65 نخستنخست ... 3440414243444546474854 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 431 تا 440 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #431
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد

    بیا که جان عزیزم فدای بوی تو باد


    ز دست ناله و آه سحر بفریادم

    اگر نه صبر بفریاد من رسد فریاد


    چو راز من بر هرکس روان فرو می‌خواند

    سرشک دیده از این رو ز چشم من بفتاد


    هنوز در سر فرهاد شور شیرینست

    اگر چه رفت بتلخی و جان شیرین داد


    ز مهر و کینه و بیداد و داد چرخ مگوی

    که مهر او همه کینست و داد او بیداد


    ببست بر رخ خور آسمان دریچه بام

    چو پرده زان رخ چون ماه آسمان بگشاد


    ز بندگی تو دارم چو سوسن آزادی

    ولی تو سرو خرامان ز بندگان آزاد


    گمان مبر که ز خاطر کنم فراموشت

    ز پیش می‌روی اما نمی‌روی از یاد


    ز باد حال تو می‌پرسم و چو می‌بینم

    حدیث باد صبا هست سربسر همه باد


    اگر تو داد دل مستمند من ندهی

    به پیش خسرو ایران برم ز دست تو داد


    برآستان محبت قدم منه خواجو

    که هر که پای درین ره نهاد سر بنهاد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #432
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یاد باد آنکو مرا هرگز نگوید یاد باد

    کی رود از یادم آنکش من نمی‌آیم بیاد


    آه از آن پیمان شکن کاندیشه از آهم نکرد

    داد از آن بیدادگر کز سرکشی دادم نداد


    از حیای چشمهٔ نوشش شد آب خضرآب

    با نسیم خاک کویش هست باد صبح باد


    نیکبخت آنکو ز شادی و نشاط آزاد شد

    زانکه تا من هستم از شادی نیم یک لحظه شاد


    بندهٔ آن سرو آزادم وگر نی راستی

    مادر فطرت ز عالم بنده را آزاد زاد


    در هوایش چون برآمد خسرو انجم ببام

    ذره‌وار از مهر رخسارش ز روزن در فتاد


    چون بدین کوتاه دستی دل بر ابرویش نهم

    کاتش سوزنده را برطاق نتوانم نهاد


    برگشاد ناوکش دل بسته‌ایم از روی آنک

    پای بندانرا ز شست نیکوان باشد گشاد


    گفتمش دور از تو خواجو را که باشد همنفس

    گفت باد صبحگاهی کافرین بر باد باد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #433
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد

    جان من پروانهٔ شمع شبستان تو باد


    هر پریشانی که آید روز و شب در کار من

    از سر زلف دلاویز پریشان تو باد


    مرغ دل کو طائر بستانسرای عشق شد

    همدم بلبل نوایان گلستان تو باد


    جان سرمستت که گشت از صافی وصلت خراب

    بی نصیب از دردی دلگیر هجران تو باد


    سرمهٔ چشم جهان بین من خاکی نهاد

    از غبار رهنورد باد جولان تو باد


    تا بود گوی کواکب در خم چوگان چرخ

    گوی دلها در خم زلف چو چوگان تو باد


    ای رخ بستان فروزت لاله برگ باغ حسن

    عندلیب باغ جان مرغ خوش الحان تو باد


    آنکه همچون لاله از مهرش دل پرخون بسوخت

    سایه پرورد سهی سرو خرامان تو باد


    هرکه چون خواجو صف آرای سپاه بیخودیست

    چشم خون افشان او سقای میدان تو باد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #434
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نسیم باد صبا جان من فدای تو باد

    بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد


    حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی

    که بنده با گل رویش ز سوسنست آزاد


    ز دست رفتم و در پا فتاد کار دلم

    بساز چارهٔ کارم کنون که کار افتاد


    چو غنچه گاه شکر خند سرو گلرویم

    زبان ناطقه دربست چون دهان بگشاد


    چو از تموج بحرین چشمم آگه شد

    چو نیل گشت ز رشک آب دجلهٔ بغداد


    بخون لعل فرو رفت کوه سنگین دل

    چودر محبت شیرین هلاک شد فرهاد


    کدام یار که چون دروصال کعبه رسد

    زکشتگان بیابان فرقت آرد یاد


    روم بخدمت یرغوچیان حضرت شاه

    که تا از آن بت بیدادگر بخواهم داد


    اگر چه رنج تو با دست در غمش خواجو

    بباد ده دل دیوانه هر چه بادا باد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #435
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تا دلم در خم آن زلف سمن‌سا افتاد

    کار من همچو سر زلف تو در پا افتاد


    بسکه دود دل من دوش ز گردون بگذشت

    ابر در چشم جهان بین ثریا افتاد


    راستی را چو ز بالای توام یاد آمد

    ز آه من غلغله در عالم بالا افتاد


    چشم دریا دل ما چون ز تموج دم زد

    شور در جان خروشنده دریا افتاد


    اشکم از دیده از آن روی فتادست کزو

    راز پنهان دل خسته بصحرا افتاد


    گویدم مردمک دیدهٔ گریان که کنون

    کار چشم تو چه اندیشه چو با ما افتاد


    بلبل سوخته از بسکه برآورد نفیر

    دود دل در جگر لالهٔ حمرا افتاد


    کوکب حسن چو گشت از رخ یوسف طالع

    تاب در سینهٔ پر مهر زلیخا افتاد


    دل خواجو که چو وامق ز جهان فارد گشت

    مهره‌ئی بود که در ششدر عذرا افتاد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #436
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد

    چه جای تاب که آتش در آفتاب افتاد


    بجام باده کنون دست می پرستان گیر

    چرا که کشتی دریا کشان درآب افتاد


    بسی بکوی خرابات بیخود افتادند

    ولی که دید که چون من کسی خراب افتاد


    چو کرد مطرب عشاق نوبتی آغاز

    خروش و ناله من در دل رباب افتاد


    بب چشم قدح کو کسی که دریابد

    مرا که خون جگر در دل کباب افتاد


    دل رمیدهٔ دعد آنزمان برفت از چنگ

    که پرده از رخ رخشندهٔ رباب افتاد


    خدنگ چشم تو در جان خاص و عام نشست

    کمند زلف تو درحلق شیخ وشاب افتاد


    نسیم صبح چودر گیسوی تو تاب افکند

    دل شکستهٔ خواجو در اضطراب افتاد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #437
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلبرم را پر طوطی بر شکر خواهد فتاد

    مرغ جانم آتشش در بال و پر خواهد فتاد


    هر نفس کو جلوهٔ کبک دری خواهد نمود

    نالهٔ کبک دری در کوه و در خواهد فتاد


    چون بدیدم لعل او گفتم دل شوریده‌ام

    همچو طوطی زین شکر در شور وشر خواهد فتاد


    از سرشک و چهره دارم وجه سیم و زر ولی

    کی چو نرگس چشم او بر سیم و زر خواهد فتاد


    بسکه چون فرهادم آب دیدگان از سر گذشت

    کوه را سیل عقیقین برکمر خواهد فتاد


    دشمن ار با ما بمستوری در افتد باک نیست

    زانک با مستان در افتد هر که برخواهد فتاد


    تشنه‌ام ساقی بده آبی روان کز سوز عشق

    همچو شمعم آتش دل در جگر خواهد فتاد


    دل بنکس ده که او را جان بلب خواهد رسید

    دست آنکس گیر کو از پای در خواهد فتاد


    بگذر ای زاهد که جز راه ملامت نسپرد

    هر که روزی در خراباتش گذر خواهد فتاد


    باده نوش اکنون که چین در زلف گلرویان باغ

    از گذار باد گلبوی سحر خواهد فتاد


    کار خواجو با تو افتاد از جهان وین دولتیست

    هیچ کاری در جهان زین خوبتر خواهد فتاد ؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #438
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گهی که شرح فراقت کنم بدیده سواد

    شود سیاهی چشمم روان بجای مداد


    کجا قرار توانم گرفت در غربت

    که گشته‌ام بهوای تو در وطن معتاد


    هر آنکسی که کند عزم کعبهٔ مقصود

    گر از طریق ارادت رود رسد بمراد


    در آن زمان که وجودم شود عظام رمیم

    ز خاک من شنوی بوی بوستان وداد


    مریز خون من خسته دل بتیغ جفا

    مکن نظر بجگر خستگان بعین عناد


    بهر چه امر کنی آمری و من مامور

    بهر چه حکم کنی حاکمی و من منقاد


    کسی که سرکشد از طاعتت مسلمان نیست

    که بغض و حب توعین ضلالتست و رشاد


    بسا که وصف عقیق تو مردم چشمم

    بخون لعل کند بر بیاض دیده سواد


    مخوان براه رشاد ای فقیه و وعظ مگوی

    مرا که پیر خرابات می‌کند ارشاد


    من و شراب و کباب و نوای نغمهٔ چنگ

    تو و صیام و قیام و صلاح و زهد و سداد


    چو سوز سینه برد با خود از جهان خواجو

    ز خاک او نتوان یافتن برون ز رماد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #439
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد

    آشوب در نهاد من ناتوان نهاد


    چشمت بقصد کشتن من می‌کند کمین

    ورنی خدنگ غمزه چرا در کمان نهاد


    هیچش بدست نیست که تا در میان نهد

    سری که داشت با تو کمر در میان نهاد


    بر سرو کس نگفت که طوطی شکر شکست

    بر ماه کس ندید که زاغ آشیان نهاد


    در تابم از دو سنبل هندوت کز چه روی

    سر برکنار نسترن و ارغوان نهاد


    ای جان من جهان لطافت توئی ولیک

    دل بر وفای عهد جهان چون توان نهاد


    زانرو که در جهان بجمالت نظیر نیست

    هر کس که دید روی تو سر در جهان نهاد


    الفاظ من به لفظ تو شیرین ز شکرست

    گوئی لب تو هم شکر اندر دهان نهاد


    خواجو چو نام لعل لبت راند بر زبان

    نامش زمانه طوطی شکر زبان نهاد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #440
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد

    بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد


    بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای

    نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد


    ببرد باری خاک و بحدت آتش

    به نقش بندی آب و بعطر سائی باد


    به سحر نرگس جادوی دلبر کشمیر

    به چین سنبل هندوی لعبت نوشاد


    به تاب طره لیلی و شورش مجنون

    به شور شکر شیرین و تلخی فرهاد


    به قامت تو که شد سرو سرکشش بنده

    به خدمت تو که از بنده گشته‌ئی آزاد


    به نیم‌شب که مرا همزبان شود خامه

    بصبحدم که مرا همنفس بود فریاد


    به اشک من که زند دم ز مجمع البحرین

    بچشم من که برد آب دجلهٔ بغداد


    که آن چه در غم هجر تو می‌کشد خواجو

    گمان مبر که بصد سال شرح شاید داد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 44 از 65 نخستنخست ... 3440414243444546474854 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/