صفحه 41 از 65 نخستنخست ... 3137383940414243444551 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 401 تا 410 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #401
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست

    وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست


    گفتی از لعل من امروز تمنای تو چیست

    در دلم زان لب شیرین چه تمناست که نیست


    بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم

    خم زلف تو گواه من شیداست که نیست


    پای بند غم سودای تو مسکین دل من

    نتوان گفت که این طلعت زیباست که نیست


    در چمن نیست ببالای بلندت سروی

    راستی در قد زیبای تو پیداست که نیست


    با جمالت نکنم میل تماشای بهار

    زانکه در گلشن رویت چه تماشاست که نیست


    گر کسی گفت که چون قد تو شمشادی نیست

    اگر آن قامت و بالاست بگو راست که نیست


    گفتی از نرگس رعنای منت هست شکیب

    شاهد حال من آن نرگس رعناست که نیست


    ایکه خواجو ز سر زلف تو شد سودائی

    در سر زلف سیاه توچه سوداست که نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #402
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شمع ما مامول هر پروانه نیست

    گنج ما محصول هر ویرانه نیست


    کی شود در کوی معنی آشنا

    هر که او از آشنا بیگانه نیست


    ترک دام و دانه کن زیرا که مرغ

    هیچ دامی در رهش جز دانه نیست


    در حقیقت نیست در پیمان درست

    هر که او با ساغر و پیمانه نیست


    پند عاقل کی کند دیوانه گوش

    زانکه عاقل نیست کو دیوانه نیست


    نیست جانش محرم اسرار عشق

    هر کرا در جان غم جانانه نیست


    گر چه ناید موئی از زلفش بدست

    کیست کش موئی از و در شانه نیست


    گفتمش افسانه گشتم در غمت

    گفت این دم موسم افسانه نیست


    گفتمش بتخانه ما را مسجدست

    گفت کاینجا مسجد و بتخانه نیست


    گفتمش بوسی بده گفتا خموش

    کاین سخنها هیچ درویشانه نیست


    گفتمش شکرانه را جان می‌دهم

    گفت خواجو حاجت شکرانه نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #403
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست

    گنج ما گنجیست کو در کنج هر ویرانه نیست


    هر کرا سودای لیلی نیست مجنون آنکسست

    ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست


    چشم صورت بین نبیند روی معنی را بخواب

    زانکه در هر کان درو در هر صدف دردانه نیست


    حاجیانرا کعبه بتخانه‌ست و ایشان بت پرست

    ور بینی در حقیقت کعبه جز بتخانه نیست


    مرغ وحشی گر ببوی دانه در دام اوفتد

    تا چه مرغم زانکه دامی در رهم جز دانه نیست


    هر کرا بینی در اینجا مسکن و کاشانه است

    جای ما جائیست کانجا مسکن و کاشانه نیست


    گر سر شه مات داری پیش اسبش رخ بنه

    کانگه پیش شه دم از فرزین زند فرزانه نیست


    گفتمش پروای درویشان نمی‌باشد ترا

    گفت ازین بگذر که اینها هیچ درویشانه نیست


    گر چه باشد در ره جانانه جسم و جان حجاب

    جان خواجو جز حریم حضرت جانانه نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #404
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گرچه کاری چو عشقبازی نیست

    بگذر از وی که جای بازی نیست


    بحقیقت بدان که قصه عشق

    پیش صاحبدلان مجازی نیست


    چون نواهای دلکش عشاق

    هیچ دستان بدلنوازی نیست


    ملک محمودی از کجا یابی

    اگرت سیرت ایازی نیست


    توسن طبع را عنان درکش

    که روانی به تیز تازی نیست


    شمع را زان زبان برند که او

    عادتش جز زبان درازی نیست


    بادهٔ صاف کو که صوفی را

    جامه بی جام می نمازی نیست


    دل دستانسرای مستانرا

    پرده سوزی به پرده سازی نیست


    خیز خواجو که نزد مشاقان

    مهر ورزی به مهره بازی نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #405
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست

    کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست


    کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد

    کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست


    باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم

    کز عمر کنون حاصل ما جز نفسی نیست


    تنها نه مرا با رخ و زلفت هوسی هست

    کامروز کسی نیست که صاحب هوسی نیست


    شب نیست که فریاد بگردون نرسانم

    لیکن چه توان کرد که فریاد رسی نیست


    برطرف چمن ناله‌اش آن سوز ندارد

    هر بلبل دلسوخته کاندر قفسی نیست


    از قافلهٔ عشق به جز نالهٔ خواجو

    در وادی هجران تو بانگ جرسی نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #406
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست

    ضایع آن دیده که برطلعت زیبائی نیست


    اگر از دوست تمنای تو چیز دگرست

    اهل دل را بجز از دوست تمنائی نیست


    ای تماشاگه جان عارض شهرآرایت

    بجز از روی تو در شهر تماشائی نیست


    ظاهر آنست که برصفحهٔ منشور جمال

    مثل ابروی دلارای تو طغرائی نیست


    در هوای گل رخسار تو شب تا سحرم

    بجز از بلبل شوریده هم آوائی نیست


    هر سری لایق سودای تو نبود لیکن

    از تو در هیچ سری نیست که سودائی نیست


    جای آن هست که بنوازی و دستم گیری

    که بجز سایهٔ لطف تو مرا جائی نیست


    نه که چون لعل شکر بار تو نبود شکری

    که به هنگام سخن چون تو شکر خائی نیست


    خواجو از عشق تو تا منصب لالائی یافت

    همچو الفاظ خوشش لؤلؤ لالائی نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #407
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بر سر کوی خرابات محبت کوئیست

    که مرا بر سر آن کوی نظر بر سوئیست


    دهنش یکسر مویست و میانش یک موی

    وز میان تن من تا بمیانش موئیست


    ابروی او که ز چشمم نرود پیوسته

    نه کمانیست که شایستهٔ هر بازوئیست


    مرهمی از من مجروح مدارید دریغ

    که دلم خستهٔ پیکان کمان ابروئیست


    گر من از خوی بد خویش نگردم چه عجب

    هر کسی را که در آفاق ببینی خوئیست


    ز آتش دوزخم از بهر چه می‌ترسانید

    دوزخ آنست که خالی ز بهشتی روئیست


    نسخهٔ غالیه یا رایحهٔ گلزارست

    نکهت سنبل تر یا نفس گلبوئیست


    هر که از زلف دراز تو نگوید سخنی

    دست کوته کن ازو زانکه پریشان گوئیست


    اگر از کوی تو خواجو بملامت نرود

    مکنش هیچ ملامت که ملامت جوئیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #408
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت

    جانم ز غم برآمد و از غم خبر نداشت


    آنرا که بود عالم معنی مسخرش

    دیدم به صورتی که ز عالم خبر نداشت


    دلخسته‌ئی که کشته شمشیر عشق شد

    زخمش بجان رسید و ز مرهم خبرنداشت


    مستسقی که تشنهٔ دریای وصل بود

    بگذشت آبش از سر و از یم خبر نداشت


    دل صید عشق او شد وآگه نبود عقل

    افتاد جام و خرد شد و جم خبر نداشت


    جم را چو گشت بی خبر از جام مملکت

    خاتم ز دست رفت و ز خاتم خبر نداشت


    عیسی که دم ز روح زدی گو ببین که من

    دارم دمی که آدم از آن دم خبر نداشت


    خواجو که گشت هندوی خال سیاه دوست

    دل را به مهره داد و ز ارقم خبر نداشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #409
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت

    سیلم از دیده روان گشت و ز منزل بگذشت


    ناقه بگذشت و مرا بیدل و دلبر بگذاشت

    ای رفیقان بشتابید که محمل بگذشت


    ساربان گو نفسی با من دلخسته بساز

    کاین زمان کار من از قطع منازل بگذشت


    نتواند که بدوزد نظر از منظر دوست

    هر کرا در نظر آن شکل و شمایل بگذشت


    سیل خونابه روان شد چو روان شد محمل

    عجب از قافله زانگونه که بر گل بگذشت


    نه من دلشده در قید تو افتادم و بس

    کاین قضا بر سر دیوانه و عاقل بگذشت


    قیمت روز وصال تو ندانست دلم

    تا ازین گونه شبی برمن بیدل بگذشت


    هرکه شد منکر سودای من و حسن رخت

    عالم آمد بسر کویت و جاهل بگذشت


    جان فدای تو اگر قتل منت در خور دست

    خنک آن کشته که در خاطر قاتل بگذشت


    دوش بگذشتی و خواجو بتحسر می‌گفت

    آه ازین عمر گرامی که به باطل بگذشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #410
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای قمر تابی از بناگوشت

    شکر آبی ز چشمهٔ نوشت


    جاودان مست چشم می گونت

    واهوان صید خواب خرگوشت


    خسرو آسمان حلقه نمای

    حلقه در گوش حلقه در گوشت


    آن خط سبز هیچ دانی چیست

    که دمید از عقیق در پوشت


    از زمرد ز دست خازن حسن

    قفل بر درج لعل خاموشت


    ایکه هرگز نمی‌کنی یادم

    نکنم یک نفس فراموشت


    کاش کامشب بدیدمی در خواب

    مست از آنسان که دیده‌ام دوشت


    گر چه ما بیتو زهر می‌نوشیم

    باد هرمی که می‌خوری نوشت


    تو از آن برتری بزیبائی

    که رسد دست ما در آغوشت


    چهرهٔ خویش را در آینه بین

    تا ببینیم مست و مدهوشت


    باده امشب چنان مخور خواجو

    که چو دیشب برند بر دوشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 41 از 65 نخستنخست ... 3137383940414243444551 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/