صفحه 34 از 65 نخستنخست ... 2430313233343536373844 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 331 تا 340 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #331
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلا بر عالم جان زن علم زین دیر جسمانی

    که جانرا انس ممکن نیست با این جن انسانی

    در آن مجلس چو مستانرا ز ساغر سرگران بینی

    سبک رطل گران خواه از سبک روحان روحانی


    سماع انس می‌خواهی بیا در حلقهٔ جمعی

    که در پایت سرافشانند اگر دستی برفشانی


    چرا باید که وامانی بملبوسی و ماکولی

    اگر مرد رهی بگذر ز بارانی و بورانی


    سلیمانی ولی دیوان بدیوان تو بر کارند

    بگو تا بشکند آصف صف دیوان دیوانی


    برون از جهل بوجهلی نبینم هیچ در ذاتت

    ازین پس پیش گیر آخر مسلمانی سلمانی


    بملک جم مشو غره که این پیران روئین تن

    بدستانت بدست آرند اگر خود پور دستانی


    اگر رهبان این راهی و گر رهبان این دیری

    چو دیارت نمی‌ماند چه رهبانی چه رهبانی


    رود هم عاقبت بر باد شادروان اقبالت

    اگر زین نگین داری همه ملک سلیمانی


    چو می‌بینی که این منزل اقامت را نمی‌شاید

    علم بر ملک باقی زن ازین منزلگه فانی


    چو خواجو بسته‌ئی دل در کمند زلف مهرویان

    از آنروز در دلت جمعست مجموع پریشانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #332
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دی سیر برآمد دلم از روز جوانی

    جانم به لب آمد ز غم و درد نهانی

    کردم گله زین چرخ سیه روی بد اختر

    کز بهر دو قرصم بجهان چند دوانی


    جان من دلسوخته را هیچ مرادی

    حاصل نشود تا تو بکامش نرسانی


    فریاد ز دست تو که از قید حوادث

    یک لحظه امانم ندهی خاصه امانی


    هر که چو قلم گاه سخن در بچکاند

    خون سیه از تیغ زبانش بچکانی


    کی شاد شود خسروی از دور تو کز تو

    بی دار به دارا نرسد تخت کیانی


    سلطان فلک گرم شد و گفت که خواجو

    بر ملک بقا زن علم از عالم فانی


    زین پیر جهاندیدهٔ بد روز چه خواهی

    بر وی ز چه شنعت کنی و دست فشانی


    هر چند جهانی ز سلاطین زمانه

    آخر نه گدای در سلطان جهانی


    در مصر معانی ید بیضا بنمائی

    وقتی که چو موسی نکشی سر ز شبانی


    گر نایب خاقانی و خاقانی وقتی

    ور ثانی سحبانی و حسان زمانی


    چون شمع مکش سر که بیکدم بکشندت

    با این همه گردنکشی و چرب زبانی


    خاموش که تا در دهن خلق نیفتی

    در ملک فصاحت چو زبان کام نرانی


    زین طایفه شعرت بشعیری نخرد کس

    گر آب حیاتست بپاکی و روانی


    با این همه یک نکته بگویم ز سر مهر

    هر چند که دانم که تو این شیوه ندانی


    رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

    تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #333
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گهم رانی و گه دشنام خوانی

    تو دانی گر بخوانی ور برانی

    من از عالم برون از آستانت

    نمی‌دانم دری باقی تو دانی


    چه باشد گر غریبی را بپرسی

    چه خیزد گر اسیری را بخوانی


    ز بس کز نالهٔ من در فغانست

    کند کوه گرانم دل گرانی


    چو من دور از تو بر آتش نشستم

    تو می‌خواهی که بر خاکم نشانی


    بزد راهم سماع ارغنونی

    ببرد آبم شراب ارغوانی


    بیا تا با جوانان باده نوشیم

    که بر بادست دوران جوانی


    زهی رویت گل باغ بهشتی

    خط سبزت مثال آسمانی


    ترا سرو روان گفتن روا نیست

    که از سر تا قدم عین روانی


    چو نام شکرت گفتم خرد گفت

    ندیدم کس بدین شیرین زبانی


    خضر گر چشمهٔ نوشت بدیدی

    بشستی دست از آب زندگانی


    بهر سو گو مرو چشم تو زانروی

    که بر مردم فتد از ناتوانی


    بیاد لعل در پاش تو خواجو

    کند گاه سخن گوهر فشانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #334
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چگونه سرو روان گویمت که عین روانی

    نه محض جوهر روحی که روح جوهر جانی

    کدام سرو که گویم براستی بتو ماند

    که باغ سرو روانی و سرو باغ روانی


    تو آن نئی که توانی که خستگان بلا را

    بکام دل برسانی و جان بلب نرسانی


    چه جرم رفت که رفتی و در غمم بنشاندی

    چه خیزد ار بنشینی و آتشم بنشانی


    برون نمی‌روی از دل که حال دیده ببینی

    نمی‌کشی مگر از درد و حسرتم برهانی


    ز هر که دل برباید تو دل رباتر ازوئی

    ز هر چه جان بفزاید تو جان فزاتر از آنی


    نهاده‌ام سر خدمت بر آستان ارادت

    گرم بلطف بخوانی و گر بقهر برانی


    اگر امان ندهد عمر و بخت باز نگردد

    کجا بصبر میسر شود حصول امانی


    مکن ملامت خواجو بعشقبازی و مستی

    که بر کناری و دانم که حال غرقه ندانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #335
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سقی الله ایام وصل الغوانی

    علی غفلة من صروف الزمان


    فلما مررنا بربع الکواعب

    جنانی تربع روض الجنان


    خوشا طرف بستان و فصل بهاران

    رخ دوستان و می‌دوستگانی


    گل و گلشن و نغمه ارغنونی

    صبح و صبوح و می ارغوانی


    سلیمی اتت بالحمیا صبوحا

    و تسقی علی شیم برق یمانی


    و فیها نظرت و قد زل رجلی

    و فی زلة الرجل مالی یدان


    گلی بود نورسته از باغ خوبی

    ولی ایمن از تند باد خزانی


    چو مه در بقلطاق گلریز چرخی

    چو خورشید در قرطهٔ آسمانی


    تغنی الحمامة فی جنح لیل

    و تحکی الصبا حسن صوت الاغانی


    اشم روایح نور الخزامی

    واصبوا الی‌الرند والاقحوان


    روان بر فشان خواجو از آنکه شعرت

    ببرد آب آب حیات از روانی


    غنیمت شمر عیش را با جوانان

    که چون شد دگر باز ناید جوانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #336
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اروض الخلدام مغنی الغوانی

    اضؤ الخد ام برق یمانی

    رخست از آفتاب عالم افروز

    درفشان در نقاب آسمانی


    خدود الغید تحت الصدغ ضاهت

    حدایق طرزت بالضیمران


    چو آن هندو ندیدم هیچ کافر

    سزاوار بهشت جاودانی


    نشق الجیب من نشر الخرامی

    نحط الرجل فی ربع الغوانی


    چه باشد گر دمی در منزل دوست

    بر آساید غریبی کاروانی


    اری فی وجنتیها کل یوم

    جنانی طار فی روض الجنان


    نباشد شکری را این حلاوت

    نباشد صورتی را این معانی


    یغرد فی‌المغارید المغنی

    سلام الله ما تلی المثانی


    ز خواجو بگذران جامی که مستست

    ز چشم ساقی و لحن اغانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #337
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بدینسان که از ما جهانی جهانی

    که با کس نمانی و با کس نمانی


    تو آن شهریاری و آن شهرهٔاری

    که خسرو نشانی و خسرو نشانی


    تو آنی که قتلم توانی و دانم

    که هر دم برآنی که خونم برانی


    خوشا طرف بستان و دستان مستان

    می ارغوانی به روی غوانی


    دل یاغی باغیم باغ و دائم

    تو در باغ بانی و در باغبانی


    ندانم کدامی که دامی دلم را

    ز نسل کیانی که اصل کیانی


    چو ماهی که ماهیتت کس نداند

    چه کانی که از لعل گوهر چکانی


    تو جان و جهانی و جان جهانی

    تو نور جنانی و حور جنانی


    سزد کاردوان رخ نهد پیش اسبت

    اگر باز داری سمند ار دوانی


    ترا نار پستان به از نار بستان

    که سیب از ترنجت کند بوستانی


    تو ترخان و ترخون ز جور تو خواجو

    دل از خون چو خانی و رخ زر خانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #338
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نه آخر تو آنی که ما را زیانی

    نه آخر توانی که ما را زیانی

    مگر زین بسودی که ما را بسودی

    وزین بر زیانی که ما را زیانی


    چو ما را بهشتی چه ما را بهشتی

    چو ما را جهانی چه ما را جهانی


    تو پروا نداری که پروانه داری

    تو پیمان ندانی که پیمانه دانی


    چراغ چه راغی و سرو چه باغی

    که دل را امانی و جانرا امانی


    نه خورشید بامی که خورشید بامی

    نه عین روانی که عین روانی


    تو آن کاردانی که آن کاردانی

    که از دلستانی ز دل دل ستانی


    تو آتش نشانی و خواهی که ما را

    بتش نشانی بر آتش نشانی


    تو چشمی و چشم از جفای تو چشمه

    تو جانی و جان بی‌وفای تو جانی


    تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی

    تو خان و مرا خانه از گریه خانی


    تو در کار و در کار خواجو نبینی

    تو بر خوان و هرگز بخوانم نخوانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #339
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی

    چگونه در نظر آید جمال طلعت لیلی

    حدیث حسنت و ادراک هر کسی بحقیقت

    جمال یوسف مصریست پیش دیدهٔ اعمی


    مقیم طور محبت ز شوق باز نداند

    شعاع آتش مهر از فروغ نور تجلی


    کمال معجزهٔ حسن بین که غایت سحرست

    شکنج زلف چو ثعبان نهاده بر کف موسی


    حکایتیست ز حسنت جمال لعبت چینی

    نمونه‌ئیست ز نقشت نگارخانهٔ مانی


    رخ منور و خال سیاهت آتش و هندو

    خط معنبر و زلف کژت زمرد و افعی


    کجا بصورت و معنی بچشم عقل درآئی

    که هست حسن و جمالت ورای صورت و معنی


    چو حسن منظر و بالای دلفریب تو بینند

    که التفات نماید بحور و جنت و طوبی


    بجام باده صافی بشوی جامهٔ صوفی

    چرا که باده نشاند غبار توبه و تقوی


    چو چشم مست تو فتوی دهد که باده حلالست

    بریز خون صراحی چه حاجتست بفتوی


    بیاد لعل تو خواجو چو در محاوره آید

    کند بمنطق شیرین بیان معجز عیسی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #340
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در باز جان گر آرزوی جان طلب کنی

    بگذر ز سر اگر سر و سامان طلب کنی

    در تنگنای کفر فرو مانده‌ئی هنوز

    وانگه فضای عالم ایمان طلب کنی


    زخمی نخوردی از چه کنی مرهم التماس

    دردی نیافتی ز چه درمان طلب کنی


    در مرتبت بپایهٔ دربان نمی‌رسی

    وین طرفه‌تر که ملکت سلطان طلب کنی


    خرمن بباد بر دهی از بهر گندمی

    وینم عجب که روضهٔ رضوان طلب کنی


    یکشب بکنج کلبهٔ احزان نکرده روز

    از باد بوی یوسف کنعان طلب کنی


    هر چوب کان ز دست شبانی در اوفتد

    زان معجزات موسی عمران طلب کنی


    آئی بدیر و روی بگردانی از حرم

    و انفاس عیسی از دم رهبان طلب کنی


    همچون خضر ز تیرگی نفس در گذر

    گر زانکه آب چشمهٔ حیوان طلب کنی


    خواجو چو وصل یار پریچهره یافتی

    دیوی مگر که ملک سلیمان طلب کنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 34 از 65 نخستنخست ... 2430313233343536373844 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/