صفحه 33 از 65 نخستنخست ... 2329303132333435363743 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 321 تا 330 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #321
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حریفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از می

    من از بادام ساقی مست و مستان مست خواب از می


    چنان کز ابر نیسانی نشیند ژاله بر لاله

    سمن عارض پدید آید ز گلبرگش گلاب از می


    تنش تابنده در دیبا چو می در ساغر از صفوت

    رخش رخشنده در برقع چو آتش در نقاب از می


    شب تاری تو پنداری که خور سر برزد از مشرق

    که روشن باز می‌داند فروغ آفتاب از می


    ترا گفتم که چون مستم ز من تخفیف کن جامی

    چه تلخم می‌دهی ساقی بدین تیزی جواب از می


    بساز ای بلبل خوشخوان نوائی کان مه مطرب

    چنان مستست کز مستی نمی‌داند رباب از می


    چو گل سلطان بستانست بلبل سر مپیچ از گل

    چو می آئینه جانست خواجو رخ متاب از می


    ببند ای خادم ایوان در خلوتسرا کامشب

    حریفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از می

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #322
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بادهٔ گلگون مرا و طلعت سلمی

    شربت کوثر ترا و جنت اعلی


    صحبت شیرین طلب نه حشمت خسرو

    مهر نگارین گزین نه ملکت کسری


    دیو بود طالب نگین سلیمان

    طفل بود در هوای صورت مانی


    چند کنی دعوتم بتقوی و توبه

    خیز که ما کرده‌ایم توبه ز تقوی


    از سرمستی کشیده‌ایم چو مجنون

    رشتهٔ جان در طناب خیمهٔ لیلی


    زلف کژش بین فتاده بر رخ زیبا

    راست چو ثعبان نهاده در کف موسی


    عقل تصور نمی‌کند که توان دید

    صورت خوبش مگر بدیده معنی


    موسی جان بر فراز طور محبت

    دیده ز رویش فروغ نور تجلی


    بوی عبیرست یا نسیم بهاران

    باغ بهشتست یا منازل سلمی


    یاد بود چون تو در محاوره آئی

    با لب لعلت حکایت دم عیسی


    راه ندارد بکوی وصل تو خواجو

    دست گدایان کجا رسد بتمنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #323
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای از حیای لعل لبت آب گشته می

    خورشید پیش آتش روی تو کرده خوی


    در مصر تا حکایت لعل تو گفته‌اند

    در آتشست شکر مصری بسان نی


    شور تو در سر من شوریده تا بچند

    داغ تو بر دل من دلخسته تا بکی


    در آرزوی لعل تو بینم که هر نفس

    جانم چو جام می به لب آید هزار پی


    صبحست و ما چو نرگس مست تو در خمار

    قم واسقنا المدامة بالصبح یا صبی


    دلرا که همچو تیر برون شد ز شست ما

    سوی کمان ابرویت آورده‌ایم پی


    از ما گمان مبر که توانی شدن جدا

    زانرو که آفتاب نگردد جدا ز فی


    مجنون گرش بخیمه لیلی دهند راه

    تا باشدش حیات نیاید برون ز حی


    گل را چه غم ز زاری بلبل که در چمن

    او را هزار عاشق زارست همچو وی


    خواجو بوقت صبح قدح کش که آفتاب

    مانند ذره رقص کند از نشاط می

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #324
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانی

    به تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانی


    چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نماید

    رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی


    تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی

    تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی


    ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده

    ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی


    همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی

    همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی


    چو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایف

    چو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانی


    به جنایتم چه بینی به عنایتم نظر کن

    که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی


    به جز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم

    به سماع ارغنونی و شراب ارغوانی


    دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن

    نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #325
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خرامنده سروی به رخ گلستانی

    فروزنده ماهی به لب دلستانی


    بهشتی به رخسار و در حسن حوری

    جهانی به خوبی و در لطف جانی


    نه حور بهشت از طراوت بهشتی

    نه سرو روان از لطافت روانی


    به بالا بلندی به یاقوت قندی

    به گیسو کمندی به ابرو کمانی


    ز مشک ختن بر عذارش غباری

    ز شعر سیه بر رخش طیلسانی


    در آشفتگی زلفش آشوب شهری

    لبش در شکر خنده شور جهانی


    به هنگام دل بردن آن چشم جادو

    توانائی و خفته چون ناتوانی


    چو هندو سر زلفش آتش نشینی

    چو کوثر لب لعلش آتش نشانی


    سفر کرد خواجو ز درد جدائی

    فرو خواند بر دوستان داستانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #326
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی

    چون ندیدی کان گوهر گوهر کانرا چه دانی


    هر که او گوهر شناسد قیمت جوهر شناسد

    گوهر کانرا ندیده جوهر جانرا چه دانی


    تا ترا شوری نباشد لذت شیرین چه یابی

    تا ترا دردی نباشد قدر درمانرا چه دانی


    چون سر میدان نداری پای دریکران چه آری

    چون رخ مردان ندیدی مرد میدان را چه دانی


    خدمت دربان نکرده رفعت سلطان چه جوئی

    طاق ایوانرا ندیده اوج کیوانرا چه دانی


    چون تو سرگردان نگشتی منکر گوی از چه گردی

    چون تو در میدان نبودی حال چوگانرا چه دانی


    گرنه چون پروانه سوزی شمع را روشن چه بینی

    ورنه زین پیمانه نوشی شرط و پیمانرا چه دانی


    صبر ایوبی نکرده درد را درمان چه خواهی

    حزن یعقوبی ندیده بیت احزانرا چه دانی


    چون دم عیسی ندیدی گفتهٔ خواجو چه خوانی

    چون ید بیضا ندیدی پور عمرانرا چه دانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #327
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی

    بدان زمین گذری کن در آن زمان که تو دانی


    چو مرغ در طیران آی و چون بر اوج نشستی

    نزول ساز در آن خرم آشیان که تو دانی


    چنان مران که غباری بدو رسد ز گذارت

    بدان طرف چو رسیدی چنان بران که تو دانی


    چو جز تو هیچکس آنجا مجال قرب ندارد

    برو بمنزل آن ماه مهربان که تو دانی


    همان زمان که رسیدی بدان زمین که تو دیدی

    سلام و بندگی ما بدان رسان که تو دانی


    حکایت شب هجران و حال و روز جدائی

    زمین ببوس و بیان کن بدان زبان که تو دانی


    به نوک خامهٔ مژگان تحیتی که نوشتم

    بدو رسان و بگویش چنان بخوان که تو دانی


    وگر چنانک توانی بگوی کای لب لعلت

    دوای آن دل مجروح ناتوان که تو دانی


    مرا مگوی چه گوئی هر آن سخن که تو خواهی

    ز من مپرس کجائی در آن مکان که تو دانی


    چو از تو دل طلبم گوئیم دلت چه نشان داشت

    من این زمان چه نشان گویم آن نشان که تو دانی


    دلم ربائی و گوئی ز ما بگو که چه خواهی

    ز درج لعلع تو خواجو چه خواهد آنکه تو دانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #328
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    برو ای باد بهاری بدیاری که تو دانی

    خبری بر ز من خسته بیاری که تو دانی

    چون گذارت بسر کوی دلارام من افتد

    خویش را در حرم افکن بگذاری که تو دانی


    آستان بوسه ده و باش که آسان نتوان زد

    بوسه بر دست نگارین نگاری که تو دانی


    چون در آن منزل فرخنده عنان باز کشیدی

    خیمه زن بر سر میدان سواری که تو دانی


    و گر آهنگ شکارش بود آنشاه سواران

    گو چو کشتی مده از دست شکاری که تو دانی


    لاله گون شد رخم از خون دل اما چه توان کرد

    که سیاهست دل لاله عذاری که تو دانی


    عرضه ده خدمت و گو از لب جانبخش بفرما

    مرهمی بهر دل ریش فگاری که تو دانی


    بر نگیری ز دلم باری از آنروی که دانم

    نبود بار غم عشق تو باری که تو دانی


    سر موئی نتوان جست کنار از سر کویت

    مگر از موی میان تو کناری که تو دانی


    خرم آنروز که مستم ز در حجره درآئی

    وز لبت بوسه شمارم بشماری که تو دانی


    همچو ریحان تو در تابم از آن روی که دارم

    از سواد خط سبز تو غباری که تو دانی


    گر چه کارم بشد از دست بگو بو که برآید

    از من خستهٔ دلسوخته کاری که تو دانی


    در قدح ریز شرابی ز لب لعل که خواجو

    دارد از مستی چشم تو خماری که تو دانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #329
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کامت اینست که هر لحظه ز پیشم رانی

    وردت اینست که بیگانهٔ خویشم خوانی

    پادشاهان بگناهی که کسی نقل کند

    برنگیرند دل از معتقدان جانی


    گر نخواهی که چراغ دل تنگم میرد

    آستین بر من دلسوخته چند افشانی


    دل ما بردی و گوئی که خبر نیست مرا

    پرده اکنون که دریدی ز چه می‌پوشانی


    ابرویت بین که کشیدست کمان بر خورشید

    هیچ حاجب نشنیدیم بدین پیشانی


    چند خیزی که قیامت ز قیامت برخاست

    چه بود گر بنشینی و بلا بنشانی


    هیچ پنهان نتوان دید بدان پیدائی

    هیچ پیدا نتوان یافت بدان پنهانی


    یک سر موی تو گر زانکه بصد جان عزیز

    همچو یوسف بفروشند هنوز ارزانی


    عار دارند اسیران تو از آزادی

    ننگ دارند گدایان تو از سلطانی


    هیچ دانی که چرا پسته چنان می‌خندد

    زانکه گفتم که بدان پسته دهن می‌مانی


    ای طبیب از سر خواجو ببر این لحظه صداع

    که نه دردیست محبت که تو درمان دانی


    چند گوئی که دوای دل ریشت صبرست

    ترک درمان دلم کن که در آن درمانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #330
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به سر ماه فکنده طیلسانی

    در سرو کشیده پرنیانی

    بر چشمهٔ آفتاب بسته

    از عنبر سوده سایبانی


    رخساره فراز سرو سیمین

    مانند شکفته گلستانی


    حوری و چو کوثرش عقیقی

    سروی و چو غنچه‌اش دهانی


    نی حور بعینهٔ بهشتی

    نی سرو براستی روانی


    دیدم چو هزار خرمن گل

    وقت سحرش ببوستانی


    گفتم نظری کن ای جهانرا

    جانی و ز دلبری جهانی


    همچون تن من همای عشقت

    نادیده شکسته استخوانی


    جز ناله و سایه‌ام درین راه

    نی همنفسی نه همعنانی


    آخر بشنو حدیث خواجو

    کز عشق تو گشت داستانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 33 از 65 نخستنخست ... 2329303132333435363743 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/