صفحه 25 از 65 نخستنخست ... 1521222324252627282935 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 241 تا 250 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #241
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نه عهد کرده‌ئی آخر که قصد ما نکنی

    چرا جفا کنی و عهد را وفا نکنی


    چو آگهی که نداریم جز لبت کامی

    روا بود که ز لب کام ما روا نکنی؟


    ز ما نیامده جرمی خدا روا دارد

    که کینه ورزی و اندیشه از خدا نکنی


    من غریب که گشتم ز خویش بیگانه

    چه حالتست که با خویشم آشنا نکنی


    مرا چو از همه عالم نظر به جانب تست

    نظر بسوی من خسته دل چرا نکنی


    کنون که کشتی و بر خاک راهم افکندی

    بود که بر سر خاک چنین رها نکنی


    ترا که آگهی از حال دردمندان نیست

    معینست که درد مرا دوا نکنی


    اگر چنانکه سر صلح و دوستی داری

    چرا نیائی و با دوستان صفا نکنی


    چو آب دیده ز سر بگذشت خواجو را

    چه خیزدار بنشینی و ماجرا نکنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #242
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مهر سلمی ورزی و دعوی سلمانی کنی

    کین مردم دین‌شناسی و مسلمانی کنی

    با پریرویان بخلوت روی در روی آوری

    خویش را دیوانه سازی و پری خوانی کنی


    همچو اختر مهره بازی ورد تست اما چو قطب

    بر سر سجاده هر شب سبحه گردانی کنی


    حکمت یونان ندانی کز کجا آمد پدید

    وز سفاهت عیب افلاطون یونانی کنی


    سر بشوخی برفرازی و دم از شیخی زنی

    خویش را از عاقلان دانی و نادانی کنی


    چون بعون حق نمی‌باشد وثوقت لاجرم

    از ره حق روی برتابی و عوانی کنی


    راه مستوران زنی و منکر مستان شوی

    خرمن مردم دهی بر باد و دهقانی کنی


    کار جمعی از سیه کاری چو زلف دلبران

    هر نفس برهم زنی وانگه پریشانی کنی


    ظاهرا چون طیبتی در طینت موجود نیست

    زان سبب هر جا که باشی خبث پنهانی کنی


    داده‌ئی گوئی بباد انگشتری وز بهر آن

    نسبت خاتم بدیوان سلیمانی کنی


    نیستی را مشتری شو تا ز کیوان بگذری

    ملک درویشی مسخر کن که سلطانی کنی


    چون بدستان اهل کرمانرا بدست آورده‌ئی

    از چه معنی در پی خواجوی کرمانی کنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #243
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای لاله زار آتش روی تو آب روی

    بر باد داده آب رخ من چو خاک کوی

    از من مشوی دست که من بیتو شسته‌ام

    هم رو بب دیده و هم دست از آبروی


    با پرتو جمال تو خورشید گو متاب

    با قامت بلند تو شمشاد گو مروی


    خوش بر کنار چشمه‌ی چشمم نشسته‌ئی

    آری خوشست سروی سهی بر کنار جوی


    یا رب سرشک دیده گریانم از چه باب

    و آیا شکنج زلف پریشانت از چه روی


    شرح غمم چو آب فرو خواند یک بیک

    حال دلم چو باد فرو گفت مو بموی


    تا کی حدیث زلف تو در دل توان نهفت

    مشک ختن هر آینه پیدا شود ببوی


    روزی اگر بتیغ محبت شوم قتیل

    خونم از آن سیه دل نامهربان بجوی


    خواجو بب دیده گر از خود نشست دست

    در آتش فراق برو دست ازو بشوی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #244
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی

    وز جام باده کام دل بیقرار جوی

    اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست

    با دوستان نشین و می خوشگوار جوی


    گر وصل یار سرو قدت دست می‌دهد

    چون سرو خوش برآی و لب جوبیار جوی


    فصل بهار باده گلبوی لاله گون

    در پای گل ز دست بتی گلعذار جوی


    از باغ پرس قصه بتخانه‌ی بهار

    و انفاس عیسوی ز نسیم بهار جوی


    ای دل مجوی نافه‌ی مشکل ختا ولیک

    در ناف شب دو سلسله‌ی مشکبار جوی


    خود را ز نیستی چو کمر در میان مبین

    یا از میان موی میانان کنار جوی


    خواهی که در جهان بزنی کوس خسروی

    در باز ملک کسری و مهر نگار جوی


    بعد از هزار سال که خاکم شود غبار

    بوی وفا ز خاک من خاکسار جوی


    هر دم که بیتو بر لب سرچشمه بگذرم

    گردد روان ز چشمه‌ی چشمم هزار جوی


    خواجو اگر چنانکه در این ره شود هلاک

    خونش ز چشم جادوی خونخوار یار جوی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #245
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای صبا با بلبل خوشگوی گوی

    می‌نماید لاله‌ی خود روی روی

    صبحدم در باغ اگر دستت دهد

    خوش برآ چون سرو و طرف جوی جوی


    هر زمان کز دوستان یاد آورم

    خون روان گردد ز چشمم جوی جوی


    ای تن از جان بر دل چون نال نال

    وی دل از غم بر تن چون موی موی


    دست آن شمشاد ساغر گیر گیر

    سوی آن سرو صنوبر پوی پوی


    حلقه‌های زلفش از گل برفکن

    دسته‌های سنبل خوش بوی بوی


    می‌خورد از جام لعلش باده خون

    می‌برد ز افعی زلفش موی موی


    حال چوگان چون نمی‌دانی که چیست

    ای نصیحت گو بترک گوی گوی


    چون بوصلت نیست خواجو دسترس

    باز کن زان دلبر بد خوی خوی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #246
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جان پرورم گهی که تو جانان من شوی

    جاوید زنده مانم اگر جان من شوی

    رنجم شفا بود چو تو باشی طبیب من

    دردم دوا شود چو تو درمان من شوی


    پروانه وار سوزم و سازم بدین امید

    کاید شبی که شمع شبستان من شوی


    دور از تو گر چه ز آتش دل در جهنمم

    دارم طمع که روضه‌ی رضوان من شوی


    مرغ دلم تذرو گلستان عشق شد

    بر بوی آنکه لاله و ریحان من شوی


    اکنون که خضر ظلمت زلف تو شد دلم

    بگشای لب که چشمه‌ی حیوان من شوی


    چشمم فتاد بر تو و آبم ز سر گذشت

    و اندیشه‌ام نبود که طوفان من شوی


    چون شمع پیش روی تو میرم ز سوز دل

    هر صبحدم که مهر درفشان من شوی


    زلفت بخواب بینم و خواهم که هر شبی

    تعبیر خوابهای پریشان من شوی


    می‌گفت دوش با دل خواجو خیال تو

    ***** رسی بگنج که ویران من شوی


    وان ساعتت رسد که بر ابنای روزگار

    فرمان دهی که بنده‌ی فرمان من شوی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #247
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای سبزه دمانیده بگرد قمر از موی

    سر سبزی خط سیهت سر بسر از موی

    جز پرتو رخسار تو از طره شبرنگ

    هرگز نشنیدیم طلوع قمر از موی


    بر طرف بناگوش تو آن سنبل مه پوش

    افکنده دو صد سلسله بر یکدگر از موی


    بی‌موی میانت تن من در شب هجران

    چون موی میانت شده باریکتر از موی


    موئی ز میانت سر موئی نکند فرق

    تا ساخته‌ئی موی میانرا کمر از موی


    موئیست دهان تو و از موی شکافی

    هنگام سخن ریخته لؤلؤی تر از موی


    بیرون ز میان تو که ماننده موئیست

    کس بر تن سیمینت نبیند اثر از موی


    خواجو چو بوصف دهنت موی شکافد

    یک نکته نگوید ز دهانت مگر از موی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #248
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی

    روشن بگو حکایت آن ماه خرگهی

    بگذر ز بوستان نعیم و ریاض خلد

    ما را ز دوستان قدیم آور آگهی


    وقت سحر که باد صبا بوی جان دهد

    جان تازه کن بباده و باد سحرگهی


    ای ماه شب نقاب تو در اوج دلبری

    و آهوی شیر گیر تو در عین روبهی


    آزاد باشد از سر صحرا و پای گل

    در خانه هر کرا چو تو سروی بود سهی


    گفتی که در کنار کشم چون کمر ترا

    تا کی کنی بهیچ حدیث میان تهی


    زان آب آتشی قدحی ده که تشنه‌ام

    گر باده می‌دهی و ببادم نمی‌دهی


    سلطان اگر چنانکه گناهی ندیده است

    بی ره بود که روی بگرداند از رهی


    از پا در آمدیم و ندیدم حاصلی

    زان گیسوی دراز مگر دست کوتهی


    خواجو اگر گدای درت شد سعادتیست

    بر آستان دوست گدائی بود شهی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #249
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای آینه قدرت بیچون الهی

    نور رخت از طره شب برده سیاهی

    خط بر رخ زیبای تو کفرست بر اسلام

    رخسار و سر زلف تو شرعست و مناهی


    آن جسم نه جسمست که روحیست مجسم

    وان روی نه رویست که سریست الهی


    در خرمن خورشید زند آه من آتش

    زان در تو نگیرد که نداری رخ کاهی


    هر گه که خرامان شوی ای خسرو خوبان

    صد دل برود درعقبت همچو سپاهی


    خواجو سخن وصل مگو بیش که درویش

    لایق نبود بر کتفش خلعت شاهی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #250
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر تو شیرین شکر لب بشکر خنده در آئی

    بشکر خنده‌ی شیرین دل خلقی بربائی

    آن نه مرجان خموشست که جانیست مصور

    وان نه سرچشمه نوشست که سریست خدائی


    وصف بالای بلندت بسخن راست نیاید

    با تو چون راست توان گفت ببالا که بلائی


    سرو را کار ببندد چو میان تنگ ببندی

    روح را دل بگشاید چو تو برقع بگشائی


    همه گویند که آن ترک ختائی بچه زانروی

    نکند ترک خطا با تو که ترکست و ختائی


    چون درآئی نتوانم که مراد از تو بجویم

    که من از خود بروم چون تو پری چهره در آئی


    تو جدائی که جدائی طلبی هر نفس از ما

    گر چه هر جا که توئی در دل پرحسرت مائی


    من بغوغای رقیبان ز درت باز نگردم

    که گدا گر بکشندش نکند ترک گدائی


    وحشی از قید تو نگریزد و خواجو ز کمندت

    که گرفتار بتانرا نبود روی رهائی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 25 از 65 نخستنخست ... 1521222324252627282935 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/