صفحه 9 از 65 نخستنخست ... 56789101112131959 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #81
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر از جور جانان ننالی رواست

    که دردی که از دوست باشد دواست


    چه بویست کارام دل می‌برد

    مگر بوی زلف دلارام ماست


    عجب دارم از جعد مشکین او

    که با اوست دایم پریشان چراست


    نه تنها بدامش نهم پای بند

    بهر تار مویش دلی مبتلاست


    تو گوئی که صد فتنه بیدار شد

    چو جادویش از خواب مستی بخاست


    بتابیش ازین قصد آزار من

    مکن زانک هر نیک و بد را جزاست


    گدائی چو خواجو چه قدرش بود

    که درخیل خوبان سلیمان گداست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #82
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شامش از صبح فروزنده درآویخته است

    شبش از چشمه‌ی خورشید برانگیخته است


    گوئیا آنک گلستان رخش می‌آراست

    سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است


    یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر

    گرد آئینه چینش بخطا بیخته است


    تا چه دیدست که آن سنبل گل‌فرسا را

    دستها بسته و از سرو درآویخته است


    نتوان در خم ابروی سیاهش پیوست

    آنک پیوند من سوخته بگسیخته است


    تا زدی در دل من خیمه باقبال غمت

    شادی از جان من غمزده بگریخته است


    جان خواجو ز غبار قدمت خالی نیست
    شامش از صبح فروزنده درآویخته است

    شبش از چشمه‌ی خورشید برانگیخته است


    گوئیا آنک گلستان رخش می‌آراست

    سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است


    یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر

    گرد آئینه چینش بخطا بیخته است


    تا چه دیدست که آن سنبل گل‌فرسا را

    دستها بسته و از سرو درآویخته است


    نتوان در خم ابروی سیاهش پیوست

    آنک پیوند من سوخته بگسیخته است


    تا زدی در دل من خیمه باقبال غمت

    شادی از جان من غمزده بگریخته است


    جان خواجو ز غبار قدمت خالی نیست

    زانک با خاک سر کوت برآمیخته است



    زانک با خاک سر کوت برآمیخته است


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #83
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شوریده‌ئیست زلف تو کز بند جسته است

    خط تو آن نبات که از قند رسته است


    آن هندوی سیه که تواش بند کرده‌ئی

    بسیار قلب صف‌***ان کو شکسته است


    گر زانک روی و موی تو آشوب عالمست

    ما را شبی مبارک و روزی خجسته است


    هر چند نیست با کمرت هیچ در میان

    خود را به زر نگر که چنان بر تو بسته است


    با من مکن به پسته‌ی شیرین مضایقت

    آخر نه شهر جمله پر از قند و پسته است


    دانی که برعذار تو خال سیاه چیست

    زاغی که بر کناره‌ی باغی نشسته است


    من چون ز دام عشق رهائی طلب کنم

    کانکس که خسته است بتیغ تو رسته است


    گفتم که چشم مست تو خونم بریخت گفت

    یک لحظه تن بزن که بخسبد که خسته است


    خواجو چنین که اشک تو بینم ز تاب مهر

    گوئی مگر که رشته‌ی پروین گسسته است


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #84
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    روی زمین و خون دلم نم گرفته است

    پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است


    اشکم چه دیده است که مانند خونیان

    پیوسته دامن من پرغم گرفته است


    مسکین دلم که حلقه‌ی آن زلف تابدار

    بگرفت و غافلست که ارقم گرفته است


    انفاس روح می‌دمد از باد صبحدم

    گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است


    چون جام می‌گرفت نگارم زمانه گفت

    خورشید بین که ماه محرم گرفته است


    همدم بجز صراحی و جام شراب نیست

    خرم کسی که دامن همدم گرفته است


    هر کو ز دست یار گرفتست جام می

    روشن بدان که مملکت جم گرفته است


    ملک دلم گرفت و بجورش خراب کرد

    آری غریب نیست مگر کم گرفته است


    خواجو ز پا درآمد و هیچش بدست نیست

    جز دامن امید که محکم گرفته است


    از وی متاب روی که مانند آفتاب

    تیغ زبان کشیده و عالم گرفته است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #85
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هیچ می‌دانی چرا اشکم ز چشم افتاده است

    زانک پیش هرکسی راز دلم بگشاده است


    کارم از دست سر زلف تو در پای اوفتاد

    چاره کارم بساز اکنون که کار افتاده است


    هر زمان از اشک میگون ساغرم پر می‌شود

    خون دل نوشم تو پنداری مگر کان باده است


    بیوفائی چون جهان دل بر تو نتوانم نهاد

    ای خوشا آنکس که او دل بر جهان ننهاده است


    حیرت اندر خامه‌ی نقاش بیچونست کو

    راستی در نقش رویت داد خوبی داده است


    از سرشکت آب رویم پیش هر کس زان سبب

    بر دو چشمش جای می‌سازم که مردم زاده است


    دست کوته کن چو خواجو از جهان آزاده‌وار

    سرو تا کوتاه دستی پیشه کرد آزاده است


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #86
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گرت چو مورچه گرد شکر برآمده است

    تو خوش برآی که با جان برابر آمده است


    بنوش لعل روان چون زمرد سبزت

    نگین خاتم یاقوت احمر آمده است


    بگرد چشمه‌ی نوش تو سبزه گر بدمید

    ترش مشو که نبات از شکر برآمده است


    ز خط سبز تو نسخم خوش آمدی و کنون

    خط غبار تو خود زان نکوتر آمده است


    تو خوش درآ و مشو در خط از من مسکین

    که خط بگرد عذار تو خوش درآمده است


    شه حبش که ز سرحد شام بیرون راند

    کنون بتاختن ملک خاور آمده است


    ز سهم ناوک ترکان غمزه‌ات گوئی

    که هندوئیست که نزد زره گر آمده است


    کند بسنبل گردنکشت زمانه خطاب

    که خادمی تو در شان عنبرآمده است


    میان مشک و خطت فرق نیست یک سر موی

    ولیک موی تو از مشک برسرآمده است


    گمان مبر که برفت آب لعلت از خط سبز

    که لعل را خط پیروزه زیور آمده است


    بیا بدیده‌ی خواجو نگر که خط سیاه

    بگرد روی چو ماهت چه در خور آمده است


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #87
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چو سرچشمه‌ی چشم من دیده است

    لب غنچه برچشمه خندیده است


    بدان وجهم از دیده خون می‌رود

    که از روی خوب تو ببریده است


    چرا کینه‌ورزی کنون با کسی

    که مهر تو پیش از تو ورزیده است


    نهان کی کند خامه رازم که او

    تراشیده‌ی ناتراشیده است


    مرا غیرت آید که مکتوب تو

    چنین در حدیث تو پیچیده است


    اگر جور برما پسندی رواست

    پسند تو ما را پسندیده است


    از آن از لب خویشتن در خطم

    که خطت بحکم که بوسیده است


    قلم را قدم زان قلم کرده‌ام

    که بر گرد نام تو گردیده است


    دریغ از خیالت که شب تا بروز

    مرا مونس مردم دیده است


    چو نام تو در نامه بیند دبیر

    بچشم بصیرت ترا دیده است


    از آن چشم خواجو گهربار شد

    که خط تو بر دیده مالیده است


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #88
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مسیح روح را مریم حجابست

    بهشت وصل را آدم حجابست


    دلا در عاشقی محرم چه جوئی

    که پیش عاشقان محرم حجابست


    برو خود همدم خود باش اگر چه

    برصاحبدلان همدم حجابست


    مکش جعدش که پیش روی جانان

    ***ج طره پرخم حجابست


    ز هستی در گذر زیرا که در عشق

    نه هستی شور و مستی هم حجابست


    اگر دم در کشی عیسی وقتی

    که در راه مسیحا دم حجابست


    به خون در کعبه باید غسل کردن

    که آب چشمه‌ی زمزم حجابست


    بخاتم ملک جم نتوان گرفتن

    که پیش اهل دل خاتم حجابست


    ز یم حاصل نگردد گوهر عشق

    که در راه حقیقت یم حجابست


    اگر مرد رهی بگذر ز عالم

    که نزد رهروان عالم حجابست


    برو خواجو که پیش روی بلقیس

    اگر نیکو ببینی جم حجابست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #89
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلا جان در ره جانان حجابست

    غم دل در جهان جان حجابست


    اگر داری سری بگذر ز سامان

    که در این ره سر و سامان حجابست


    ز هستی هر چه در چشم تو آید

    قلم در نقش آن کش کان حجابست


    زلال از مشرب جان نوش چون خضر

    که آب چشمه‌ی حیوان حجابست


    عصا بفکن که موسی را درین راه

    چو نیکو بنگری ثعبان حجابست


    بحاجب چون توان محجوب گشتن

    که حاجب بر در سلطان حجابست


    بحکمت ملک یونان کی توان یافت

    که حکمت در ره یونان حجابست


    بایمان کفر باشد باز ماندن

    ز ایمان در گذر کایمان حجابست


    ترا ای بلبل خوش نغمه باگل

    گر از من بشنوی دستان حجابست


    میان عندلیب و برگ نسرین

    هوای گلبن و بستان حجابست


    ز درمان بگذر و با درد می‌ساز

    که صاحب درد را درمان حجابست


    حدیث جان مکن خواجو که درعشق

    ز جان اندیشه‌ی جانان حجابست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #90
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رخش با آب و آتش در نقابست

    لبش با آتش اندر عین آبست


    ***ج طره‌اش برچهره گوئی

    که از شب سایبان برآفتابست


    لب شیرین او یا جان شیرین

    خط مشکین او یا مشگ نابست


    عقیقش کاتش اوآب لعلست

    عذارش کاب او آتش نقابست


    شکردر اهتمام پر طوطیست

    قمر در سایه‌ی پر غرابست


    ز چشمش فتنه بیدارست و چشمش

    چو بختم روز و شب در عین خوابست


    عقیق اشک من در جام یاقوت

    شراب لعل یا لعل مذابست


    سر انگشت نگارینت نگارا

    بخون جان مشتاقان خضابست


    اگر شورم کنی ورتلخ گوئی

    چو طوطی شکرت شیرین جوابست


    تن خواجو نگر در مهر رویت

    که چون تار قصب بر ماهتابست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 9 از 65 نخستنخست ... 56789101112131959 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/