صفحه 7 از 65 نخستنخست ... 345678910111757 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #61
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یاد باد آن روز کز لب بوی جان می‌آمدت

    خط بسوی خاور از هندوستان می‌آمدت


    هر زمان از قلب عقرب کوکبی می‌تافتت

    هر نفس سنبل نقاب ارغوان می‌آمدت


    چون خدنگ چشم جادو می‌نهادی در کمان

    ناوک مژگان یکایک برنشان می‌آمدت


    چون ز باغ عارضت هر دم بهاری می‌شکفت

    هر زمان مرغی بطرف گلستان می‌آمدت


    در چمن هر دم که چون عرعر خرامان می‌شدی

    خنده بر بالای سرو بوستان می‌آمدت


    چون جهان را برخ آرام جان می‌آمدی

    از جهان جان ندا جان و جهان می‌آمدت


    در تکلم لعل شیرینت چو می‌شد در فشان

    چشمه‌های آب حیوان از دهان می‌آمدت


    چون میان بوستان از دوستان رفتی سخن

    گاه گاهی نام خواجو بر زبان می‌آمدت


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #62
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت

    بر در دل خیمه زن گر عالم جان بایدت


    داروی درد محبت ترک درمان کردنست

    دردی دردی بنوش ار زانک درمان بایدت


    داده‌ئی خاتم بدست دیو و شادروان بباد

    وانگه از دیوانگی ملک سلیمان بایدت


    راه تاریکی نشاید قطع کردن بی‌دلیل

    خضر راهی برگزین گر آب حیوان بایدت


    از سر یکدانه گندم در نمی‌آری گذشت

    وز برای نزهت دل باغ رضوان بایدت


    راه دریا گیر اگر لؤلؤی عمانت هواست

    دست دربان بوس اگر تشریف سلطان بایدت


    حکم یونان یابد آنکش حکمت یونان بود

    حکمت یونان طلب گر حکم یونان بایدت


    دل بناکامی بنه گر کام جانت آرزوست

    ترک مستوری بده گر عیش مستان بایدت


    بی سر و سامان درآ خواجو اگر داری سری

    وز سر سر در گذر گر زانک سامان بایدت


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #63
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساقیا ساغر شراب کجاست

    وقت صبحست آفتاب کجاست


    خستگی غالبست مرهم کو

    تشنگی بیحدست آب کجاست


    درد نوشان درد را به صبوح

    جز دل خونچکان کباب کجاست


    همه عالم غمام غم بگرفت

    خور رخشان مه نقاب کجاست


    لعل نابست آب دیده ما

    آن عقیقین مذاب ناب کجاست


    تا بکی اشک بر رخ افشانیم

    آخر آن شیشه گلاب کجاست


    بسکه آتش زبانه زد در دل

    جگرم گرم شد لعاب کجاست


    از تف سینه و بخار خمار

    جانم آمد بلب شراب کجاست


    دلم از چنگ می‌رود بیرون

    نغمه‌ی زخمه‌ی رباب کجاست


    بجز از آستان باده فروش

    هر شبم جایگاه خواب کجاست


    دل خواجو ز غصه گشت خراب

    مونس این دل خراب کجاست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #64
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست

    در بوستان گلی چو رخ دوستان کجاست


    وی دوستان چه باشد اگر آگهی دهید

    کان سرو گلعذار مرا بوستان کجاست


    تا چند تشنه بر سر آتش توان نشست

    آن آب روح‌پرور آتش نشان کجاست


    در دم بجان رسید و طبیبم پدید نیست

    دارو فروش خسته دلانرا دکان کجاست


    من خفته همچو چشم تو رنجور و در دلت

    روزی گذر نکرد که آن ناتوان کجاست


    چون ز آب دیده ناقه ما در وحل بماند

    با ما بگو که مرحله کاروان کجاست


    از بس دل شکسته که برهم افتاده است

    پیدا نمی‌شود که ره ساربان کجاست


    در وادی فراق بجز چشمهای ما

    روشن بگو که چشمه‌ی آب روان کجاست


    خواجو ز بحر عشق کران چون توان گرفت

    زیرا که کس نگفت که آنرا کران کجاست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #65
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    منزلگه جانست که جانان من آنجاست

    یا روضه‌ی خلدست که رضوان من آنجاست


    هردم بدلم می‌رسد از مصر پیامی

    گوئیکه مگر یوسف کنعان من آنجاست


    پر می‌زند از شوق لبش طوطی جانم

    آری چکنم چون شکرستان من آنجاست


    هر چند که در دم نشود قابل درمان

    درد من از آنست که درمان من آنجاست


    شاهان جهان را نبود منزل قربت

    آنجا که سراپرده‌ی سلطان من آنجاست


    جائیکه عروسان چمن جلوه نمایند

    گل را چه محل چونکه گلستان من آنجاست


    برطرف چمن سرو سهی سر نفرازد

    امروز که آن سرو خرامان من آنجاست


    بستان دگر امروز بهشتست ولیکن

    هرجا که توئی گلشن و بستان من آنجاست


    مرغان چمن‌باز چو من عاشق و مستند

    کان نرگس مست و گل خندان من آنجاست


    گر نیست وصولم به سراپرده‌ی وصلت

    زینجا که منم میل دل و جان من آنجاست


    از زلف تو کوته نکنم دست چو خواجو

    زیرا که مقام دل حیران من آنجاست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #66
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    این باد کدامست که از کوی شما خاست

    وین مرغ چه نامست که از سوی سبا خاست


    باد سحری نکهت مشک ختن آورد

    یا بوئی از آن سلسله غالیه‌سا خاست


    گوئی مگر انفاس روان‌بخش بهشتست

    این بوی دلاویز که از باد صبا خاست


    برخاسته بودی و دل غمزده می‌گفت

    یا رب که قیامت ز قیام تو چرا خاست


    بنشین نفسی بو که بلا را بنشانی

    زان رو که ز بالای تو پیوسته بلا خاست


    شور از دل یکتای من خسته برآورد

    هر فتنه و آشوب کز آن زلف دوتا خاست


    این شمع فروزنده ز ایوان که افروخت

    وین فتنه نو خاسته آیا ز کجا خاست


    از پرده برون شد دل پرخون من آندم

    کز پرده‌سرا زمزمه‌ی پرده‌سرا خاست


    خواجو بجز از بندگی حضرت سلطان

    کاری نشنیدیم که از دست گدا خاست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #67
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست

    کار اسلام ز بالای بلندت بالاست


    شکل گیسوی و دهان تو بصورت حامیم

    حرف منشور جلال تو بمعنی طاهاست


    شب که داغ خط هندوی تو دارد چو بلال

    دلش از طره عنبر***ت پر سود است


    زمزم از خجلت الفاظ تو غرق عرقست

    مروه از پرتو انوار تو در عین صفاست


    هر که او مشتریت گشت زهی طالع سعد

    وانک در مهر تو چون ماه بیفزود بکاست


    پیش آن سنبل مشکین عبیر افشانت

    سخن نافه‌ی تاتار نگویم که خطاست


    در شب قدر خرد با خم گیسویت گفت

    «ایکه از هر سر موی تو دلی اندرو است


    از تو موئی بجهانی نتوان دادن از آنک

    «یک سر موی ترا هردو جهان نیم بهاست »


    قطره‌ئی بخش ز دریای شفاعت ما را

    کاب سرچشمه‌ی مهرت سخن دلکش ماست


    در تو بستیم بیک موی دل از هر دو جهان

    که بیک موی تو کار دو جهان گردد راست


    مکن از خاک درخویش جدا خواجو را

    که بود خاک ره آنکس که ز کوی تو جداست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #68
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر نه مرغ چمن از همنفس خویش جداست

    همچو من خسته و نالنده و دل ریش چراست


    آن چه فتنه‌ست که در حلقه رندان بنشست

    وین چه شورست که از مجلس مستان برخاست


    گر از آن سنبل گلبوی سمن فرسا نیست

    چیست این بوی دلاویز که با باد صباست


    تا برفتی نشدی از دل تنگم بیرون

    گر چه تحقیق ندانم که مقام تو کجاست


    شادی وصل نباید من دلسوخته را

    اگرش این همه اندوه جدائی ز قفاست


    بوصال تو که گر کوه تحمل بکند

    این همه بار فراق تو که برخاطر ماست


    محمل آن به که ازین مرحله بیرون نبرم

    که ره بادیه از خون دلم ناپیداست


    به رضا از سر کوی تو نرفتم لیکن

    ره تسلیم گرفتم چو بدیدم که قضاست


    چه بود گر به نمی نامه دلم تازه کنی

    چه شود گر به خمی خامه کنی کارم راست


    گر دهد باد صبا مژده‌ی وصلت خواجو

    مشنو کان همه چون درنگری باد هواست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #69
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلبرا سنبل هندوی تو در تاب چراست

    زین صفت نرگس سیراب تو بیخواب چراست


    چشم جادوی تو کز باده‌ی سحرست خراب

    روز و شب معتکف گوشه محراب چراست


    نرگس مست تو چون فتنه ازو بیدارست

    همچو بخت من دل سوخته در خواب چراست


    مگر از خط سیاه تو غباری دارد

    ورنه هندوی رسن باز تو در تاب چراست


    جزع خون‌خوار تو گر خون دلم می‌ریزد

    مردم دیده‌ی من غرقه‌ی خوناب چراست


    از درم گر تو بر آنی که برانی سهلست

    این همه جور تو با خواجو ازین باب چراست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #70
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کار ما بی قد زیبات نمی آید راست

    راستی را چه بلائیست که کارت بالاست


    چون قد سرو خرام تو بگویم سخنی

    در چمن سرو ببالای تو می‌ماند راست


    بخطا مشک ختن لاف زد از خوش‌بوئی

    با سر زلف تو پیداست که اصلش ز ختاست


    زیر هر موی چو زنجیر تو دیوانه دلیست

    روی بنمای که چندین دل خلقت ز قفاست


    با تو یکتاست هنوز این دل شوریده‌ی من

    چون سر زلف کژت قامتم ار زانک دوتاست


    رسم باشد که بانگشت نمایند هلال

    ابرویت چون مه نوزان سبب انگشت‌نماست


    نرگس جادوی مست تو بهنگام صبوح

    فتنه‌ئی بود که از خواب صبوحی برخاست


    متحیر نه در آن شکل و شمایل شده‌ام

    حیرتم در قلم قدرت بیچون خداست


    بحقیقت نه مجازست بمعنی دیدن

    صورتی را که درو نور حقیقت پیداست


    نبود شرط محبت که بنالند از دوست

    زانک هر درد که از دوست بود عین دواست


    خواجو ار زانک ترا منصب لالائی نیست

    زاده‌ی طبع ترا لل لالا لالاست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 7 از 65 نخستنخست ... 345678910111757 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/