صفحه 4 از 65 نخستنخست 123456781454 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #31
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اگر سرم برود در سر وفای شما

    ز سر برون نرود هرگزم هوای شما


    بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم

    هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما


    چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد

    کند نزول بخاک در سرای شما


    در آن زمان که روند از قفای تابوتم

    بود مرا دل سرگشته در قفای شما


    شوم نشانه‌ی تیر قضا بدان اومید

    که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما


    کرا بجای شما در جهان توانم دید

    چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما


    ز بندگی شما صد هزارم آزادیست

    که سلطنت کند آنکو بود گدای شما


    گرم دعای شما ورد جان بود چه عجب

    که هست روز و شب اوراد من دعای شما


    کجا سزای شما خدمتی توانم کرد

    جز اینکه روی نپیچم ز ناسزای شما


    غریب نیست اگر شد ز خویش بیگانه

    هر آن غریب که گشستست آشنای شما


    اگر بغیر شما می‌کند نظر خواجو

    چو آب می شودش دیده از حیای شما


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #32
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب

    صبوحست ای بت ساقی بده شراب


    اگر مردم بشوئیدم به آب چشم جام

    وگر دورم بخوانیدم به آواز رباب


    فلک در خون جانم رفت و ما در خون دل

    می لعل آب کارم برد و ما در کار آب


    مرا بر قول مطرب گوش و مطرب در سماع

    من از بادام ساقی مست و ساقی مست خواب


    چو هندو زلف دود آسای او آتش نشین

    چو طوطی لعل شکر خای او شیرین جواب


    دل از چشمم به فریادست و چشم از دست دل

    که هم پر عقابست آفتاب جان عقاب


    کبابم از دل پرخون بود وقت صبوح

    که مست عشق را نبود برون از دل کباب


    سر کویت ز آب چشم مهجوران فرات

    سرانگشتت به خون جان مشتاقان خضاب


    دلم چون مار مپیچد ز مهرم سرمپیچ

    رخت چون ماه می‌تابد ز خواجو رخ متاب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #33
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب

    کاهنگ چین خطا بود از بهر بهر مشک ناب


    ای دل نگفتمت که ز لعلش مجوی کام

    هر چند کام مست نباشد مگر شراب


    ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن

    کز غم چنان شوی که نبینی بخواب خواب


    ای دل نگفتمت که ز ترکان بتاب روی

    زانرو که ترک ترک ختائی بود و صواب


    ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق

    آخر بقصد خویش چرا میکنی شتاب


    ای دل نگفتمت که اگر تشنه مرده‌ئی

    سیراب کی شود جگر تشنه از شراب


    ای دل نگفتمت که منال ار چه روشنست

    کز زخم گوشمال فغان میکند رباب


    ای دل نگفتمت که مریز آبروی خویش

    پیش رخی کزو برود آبروی آب


    ای دل نگفتمت که ز خوبان مجوی مهر

    زانرو که ذره مهر نجوید ز آفتاب


    ای دل نگفتمت که درین باغ دل مبند

    کز این مدت جوی نگشاید به هیچ باب


    ای دل نگفتمت که مشو پای‌بند او

    زیرا که کبک را نبود طاقت عناب


    ای دل نگفتمت که مرو در هوای دل

    طاوس را چه غم ز هواداری ذباب


    ای دل نگفتمت که طمع بر کن از لبش

    هر چند بی نمک نبود لذت کباب


    ایدل نگفتمت که سر از سنبلش مپیچ

    کافتی از آن کمند چو خواجو در اضطراب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #34
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    طلع الصبح من وراء حجاب

    عجلو بالرحیل یا اصحاب


    کوس رحلت زدند و منتظران

    بر سر راه میکنند شتاب


    وقت کوچست و کرده مهجوران

    خاک ره را بخون دیده خضاب


    نور شمعست یا فروغ جبین

    می‌نمایند مه رخان ز نقاب


    ناقه بگذشت و تشنگان در بند

    کاروان رفت و خستگان در خواب


    من چنان بیخودم که بانگ جرس

    هست در گوش من خروش رباب


    جگرم تشنه و منازل دوست

    از سرشکم فتاده بر سر آب


    کنم از خون دل بروز وداع

    دامن کوه پر عقیق مذاب


    هر دم از کوچگه ندا خیزد

    کی رفیق از طریق روی متاب


    بر نشستند همرهان برخیز

    باد بستند دوستان دریاب


    هیچ دانسته‌ئی که دوزخ چیست

    دل بریان و داغ هجر عذاب


    از مغیلان چگونه اندیشد

    هر که سازد نهالی از سنجاب


    بر فشان طره‌ای مه محمل

    تا برآید ز تیره شب مهتاب


    دل خواجو ز تاب هجر بسوخت

    مکن آتش که او نیارد تاب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #35
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب

    تا روز نخفتیم من و شمع جگرتاب


    از دست دل سوخته و دیده خونبار

    یک لحظه نبودیم جدا ز آتش و از آب


    من در نظرش سوختمی ز آتش سینه

    و او ساختی از بهر من سوخته جلاب


    از بسکه فشاندیم در از چشم گهرریز

    شد صحن گلستان صدف لؤلؤی خوشاب


    در پاش فکندم سرشوریده از آنروی

    کو بود که میسوخت دلش برمن از اصحاب


    یاران بخور و خواب بسر برده همه شب

    وان سوخته فارغ ز خور و چشم من از خواب


    او خون جگر خورده و من خون‌دل ریش

    او می به قدح داده و من دل به می ناب


    او بر سر من اشک فشان گشته چو باران

    و افتاده من دلشده از دیده بغرقاب


    من باغم دل ساخته و سوخته در تب

    و او از دم دود من دلسوخته در تاب


    چون دید که خون دلم از دیده روان بود

    میداد روان شربتم از اشک چو عناب


    جز شمع جگر سوز که شد همدم خواجو

    کس نیست که او را خبری باشد از این باب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #36
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب

    قند مصر از شور یاقوت تو چون شکر در آب


    عنبرین خطت که چون مشک سیه بر آتشست

    مینماید گرد آتش گردی از عنبردرآب


    بر گل خودروی رویت کبروی حسن از اوست

    سبزه‌ی سیراب را بنگر چو نیلوفر در آب


    تا بر آب افکند زلفت چنبر از سیلاب چشم

    پیکرم بین غرقه در خونست چون چنبر در آب


    مردم دریا نیندیشد ز طوفان زان سبب

    مردم چشمم فرو بردست دایم سر در آب


    گر چه زر در خاک میجویم که از خاکست زر

    روی زردم بین در آب دیده همچون زر در آب


    عیب مجنون گو مکن لیلی که شرط عقل نیست

    گر نداند حال دردش گو برو بنگر در آب


    کشتیی برخشک میرانیم در دریای عشق

    وین تن خاکی ز چشم افتاده چون لنگر در آب


    چون بنوک خامه خواجو شرح مشتاقی دهد

    چشم خونبارش دراندازد روان دفتر در آب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #37
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساقی سیمبر بیار شراب

    مطرب خوش نوا بساز رباب


    مست عشقیم عیب ما مکنید

    فاتقوا الله یا اولی الالباب


    عقل چون دید اهل میکده را

    گفت طوبی لهم و حسن مب


    بی گل روی او چرا یکدم

    نشود چشم من تهی ز گلاب


    همچو خالش که دید در بستان

    باغبانی نشسته بر سر آب


    چشم او جز بخواب نتوان دید

    گر چه بی او خیال باشد خواب


    لب و گفتار و زلف و عارض اوست

    باده و شکر و شب و مهتاب


    همچو چشمش کسی نشان ندهد

    جادوئی مست خفته در محراب


    در غریبی شکسته شد خواجو

    آن غریب شکسته را دریاب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #38
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای جان من به یاد لبت تشنه بر شراب

    هر دم بجام لعل لبت تشنه‌تر شراب


    در ده قدح که مردم چشمم نشسته است

    در آرزوی نرگس مست تو در شراب


    ما را ز جام باده لعلت گریز نیست

    آری مراد مست نباشد مگر شراب


    بر من بخاک پات که مانند آتشست

    گر آب میخورم بهوایت وگر شراب


    هر دم که در دلم گذرد نیش غمزه‌ات

    گردد ز غصه بردل من نیشتر شراب


    در گردش آرم جام طرب تا مرا دمی

    از گردش زمانه کند بیخبر شراب


    هر دم بروی زرد فرو ریزدم سرشک

    چشمم نگر که میدهد از جام زر شراب


    خواجو ز بسکه جام میش یاد میکنی

    در جان می پرست تو کردست اثر شراب


    بازا بغربت از می و مستی که نزد عقل

    بر خستگان غریب بود در سفر شراب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #39
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب

    سر ببالین ابد باز نهد مست وخراب


    بیدلان را رخ زیبا ننمائی به چه وجه

    عاشقانرا ز در خویش برانی ز چه باب


    می پرستان همه مخمور و عقیقت همه می

    عالمی مرده ز بی آبی و عالم همه آب


    سر کوی خط و قدت چمن و سنبل و سرو

    سمن و عارض و لعلت شکر و جام شراب


    دل ما بی لب لعل تو ندارد ذوقی

    همه دانند که باشد ز نمک ذوق کباب


    هر که درآتش سودای تو امروز بسوخت

    ظاهر آنست که فردا بود ایمن ز عذاب


    گر چه نقش تو خیالیست که نتوان دیدن

    همه شب چشم توام مست نمایند بخواب


    ترشود دم به دمم خرقه ز خون دل ریش

    زانک رسمست که برجامه فشانند گلاب


    پیر گشتی بجوانی و همانی خواجو

    دو سه روزی دگر ایام بقا را دریاب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #40
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب

    وی دل پر خون من هم نمک و هم کباب


    خط و لب دلکشت طوطی و شکر ستان

    زلف و رخ مهوشت تیره شب و ماهتاب


    موی تو و شخص من پر کره و پر ***

    چشم تو و بخت من مست می و مست خواب


    گر تو بتیغم زنی کز نظرم دور شو

    سایه نگردد جدا ذره‌ئی از آفتاب


    لعل تو در چشم من باده بود در قدح

    مهر تو در جان من گنج بود در خراب


    صعب‌تر از درد من در غم هجران او

    دوزخیانرا بحشر هیچ نباشد عذاب


    ای تن اگر بیدلی سر ز کمندش مپیچ

    وی دل اگر عاشقی روی ز مهرش متاب


    لعبت چشمم دمی دور نگردد ز اشک

    زانکه نگیرد کنار مردم دریا ز آب


    روی ز خواجو مپوش ورنه برآرد خروش

    بردر دستور شرق آصف گردون جناب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 4 از 65 نخستنخست 123456781454 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/