صفحه 2 از 65 نخستنخست 1234561252 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #11
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را

    در آبگون ساغر فکن آن آب آتش رنگ را

    جام صبوحی نوش کن قول مغنی گوش کن

    درکش می و خاموش کن فرهنگ بی‌فرهنگ را


    عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده

    الا ببزم عاشقان خوبان شوق شنگ را


    ساقی می چون زنگ ده کائینه‌ی جان منست

    باشد که بزداید دلم ز آئینه جان زنگ را


    پر کن قدح تا رنگ زرق از خود فرو شویم به می

    کز زهد ودلق نیلگون رنگی ندیدم رنگ را


    آهنگ آن دارد دلم کز پرده بیرون اوفتد

    مطرف گر این ره میزند گو پست گیر آهنگ را


    فرهاد شورانگیز اگر در پای سنگی جان بداد

    گفتار شیرین بی سخن در حالت آرد سنگ را


    آهوی چشمت با من ار در عین روبه بازی است

    سر پنجه‌ی شیر ژیان طاقت نباشد رنگ را


    خواجو چو نام عاشقان ننگست پیش اهل دل

    گر نیک‌نامی بایدت در باز نام و ننگ را


    خواجو چو این ایام را دیگر نخواهی یافتن

    باری بهر نوعی چرا ضایع کنی ایام را


    گر کامرانی بایدت کام از لب ساغر طلب

    ور جان رسانیدی بلب از دل طلب کن کام را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #12
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا

    رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا

    یاد باد آنکه ز نظاره‌ی رویت همه شب

    در مه چارده تا روز نظر بود مرا


    یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی

    افق دیده پر از شعله‌ی خور بود مرا


    یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو

    نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا


    یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب

    دیده پر شعشعه‌ی شمس و قمر بود مرا


    یاد باد آنکه گرم زهره‌ی گفتار نبود

    آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا


    یاد باد آنکه چو من عزم سفر میکردم

    بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا


    یاد باد آنکه برون آمده بودی بوداع

    وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا


    یاد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت

    در دهان شکر و در دیده گهر بود مرا


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #13
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آتش اندر آب هرگز دیده‌ئی

    عنبر اندر تاب هرگز دیده‌ئی

    چون دهان بر لعل شورانگیز او

    پسته و عناب هرگز دیده‌ئی


    شد نقاب عارضش زلف سیاه

    شام بر مهتاب هرگز دیده‌ئی


    سنبل پرتاب هرگز چیده‌ئی

    نرگس پرخواب هرگز دیده‌ئی


    نرگسش در طاق ابرو خفته است

    مست در محراب هرگز دیده‌ئی


    شد دلم مستغرق دریای عشق

    ذره در غرقاب هرگز دیده‌ئی


    در غمش خواجو چو چشم خونفشان

    چشمه‌ی خوناب هرگز دیده‌ئی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #14
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دوش پیری یافتم در گوشه‌ی میخانه‌ئی

    در کشیده از شراب نیستی پیمانه‌ئی

    گفت درمستان لایعقل بچشم عقل بین

    ور خرد داری مکن انکار هر دیوانه‌ئی


    گر چه ما بنیاد عمر از باده ویران کرده‌ایم

    کی بود گنجی چو ما در کنج هر ویرانه‌ئی


    روشنست این کانکه از سودای او در آتشیم

    شمع عشقش را کم افتد همچو ما پروانه‌ئی


    دل بدلداری سپارد هر که صاحبدل بود

    کانکه جانی باشدش نشکیبد از جانانه‌ئی


    آشنائی را بچشم خویش دیدن مشکلست

    زانکه او دیدار ننماید بهر بیگانه‌ئی


    هر که داند کاندرین ره مقصد کلی یکیست

    هر زمانی کعبه‌ئی برسازد از بتخانه‌ئی


    دل منه بر ملک جم خواجو که شادروان عمر

    یا بافسونی رود بر باد یا افسانه‌ئی


    حیف باشد چون تو شهبازی که عالم صید تست

    در چنین دامی شده نخجیر آب و دانه‌ئی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #15
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را

    می پرستانیم در ده باده‌ی گلفام را


    زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست

    پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را


    احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست

    هر که از اول تصور میکند فرجام را


    من ببوی دانه‌ی خالش بدام افتاده‌ام

    گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را


    هر که او را ذره‌ئی با ماهرویان مهر نیست

    بر چنین عامی فضیلت می‌نهند انعام را


    شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق

    چون مهم پرچین کند برصبح صادق شام را


    گر بدینسان بر در بتخانه‌ی چین بگذرد

    بت‌پرستان پیش رویش ب***ند اصنام را


    بر گدایان حکم کشتن هست سلطانرا ولیک

    هم بلطف عام او امید باشد عام را


    چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست

    حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #16
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را

    وین جامه‌ی نیلی ز من بستان و در ده جام را


    چون بندگان خاص را امشب به مجلس خوانده‌ئی

    در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را


    خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته

    گر پخته‌ئی خامی مکن وان پخته در ده خام را


    در حلقه‌ی دردی کشان بخرام و گیسو برفشان

    در حلقه‌ی زنجیر بین شیران خون‌آشام را


    چون من برندی زین صفت بدنام شهری گشته‌ام

    آن جام صافی در دهید این صوفی بدنام را


    یک راه در دیر مغان برقع براندازی صنم

    تا کافران از بتکده بیرون برند اصنام را


    گر در کمندم میکشی شکرانه را جان میدهم

    کان دل که صید عشق شد دولت شمارد دام را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #17
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا

    چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا


    اگرم زار کشی میکشی و بیزار مشو

    زاریم بین و ازین بیش میازار مرا


    چون در افتاده‌ام از پای و ندارم سر خویش

    دست من گیر و دل خسته بدست آر مرا


    بی گل روی تو بس خار که در پای منست

    کیست کز پای برون آورد این خار مرا


    برو ای بلبل شوریده که بی گلروئی

    نکشد گوشه‌ی خاطر سوی گلزار مرا


    هر که خواهد که بیک جرعه مرا دریابد

    گو طلب کن بدر خانه‌ی خمار مرا


    تا شوم فاش بدیوانگی و سرمستی

    مست وآشفته برآرید ببازار مرا


    چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گوئی

    دلق و تسبیح ترا خرقه و زنار مرا


    ز استانم ز چه بیرون فکنی چون خواجو

    خاک را هم ز سرم بگذر و بگذار مرا


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #18
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    میرود آب رخ از باده‌ی گلرنگ مرا

    میزند راه خرد زمزمه‌ی چنگ مرا


    دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد

    که می لعل برون آورد از رنگ مرا


    من که بر سنگ زدم شیشه‌ی تقوی و ورع

    محتسب بهر چه بر شیشه زند سنگ مرا


    مستم از کوی خرابات ببازار برید

    تا همه خلق ببینند بدین رنگ مرا


    نام و ننگ ار برود در طلبش باکی نیست

    من که بدنام جهانم چه غم از ننگ مرا


    ای رخت آینه‌ی جان می چون زنگ بیار

    تا ز آئینه‌ی خاطر ببرد زنگ مرا


    مطرب آهنگ چنین تیز چه گیری که کند

    جان شیرین بلب لعل تو آهنگ مرا


    نشد از گوش دلم زمزمه‌ی نغمه‌ی چنگ

    تا عنان دل شیدا بشد از چنگ مرا


    چون تو در خاطر خواجو بزدی کوس نزول

    دو جهان خیمه برون زد ز دل تنگ مرا


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #19
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا

    که از مرض نبود آگهی طبیبانرا


    گر از بنفشه و سنبل وفا طلب دارند

    معینست که سوداست عندلیبانرا


    ز خوان مرحمت آنها که می‌دهند نصیب

    به تیغ کین ز چه رانند بی نصیبان را


    اگر ز خاک محبان غبار برخیزد

    مؤآخذت نکند هیچکس حبیبان را


    گذشت محمل و ما در خروش و ناله ولیک

    چه التفات ببانگ جرس نجیبان را


    گهی که عاشق و معشوق را وصال بود

    گمان مبر که بود آگهی رقیبان را


    میان لیلی و مجنون نه آن مواصلتست

    که اطلاع برآن اوفتد لبیبانرا


    عجب نباشد اگر در ادای خطبه‌ی عشق

    مفارقت کند از تن روان خطیبانرا


    غریب نبود اگر یار آشنا خواجو

    مراد خویش مهیا کند غریبانرا


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #20
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بگوئید ای رفیقان ساربان را

    که امشب باز دارد کاروان را


    چو گل بیرون شد از بستان چه حاصل

    زغلغل بلبل فریاد خوان را


    اگر زین پیش جان میپروریدم

    کنون بدرود خواهم کرد جان را


    بدار ای ساربان محمل که از دور

    ببینم آن مه نامهربان را


    دمی بر چشمه‌ی چشمم فرود آی

    کنون فرصت شمار آب روان را


    گر آن جان جهان را باز بینم

    فدای او کنم جان و جهان را


    چو تیر ار زانکه بیرون شد ز شستم

    نهم پی بر پی آن ابرو کمان را


    شکر بر خویشتن خندد گر آن ماه

    بشکر خنده بگشاید دهان را


    چو روی دوستان باغست و بستان

    بروی دوستان بین بوستان را


    چو می‌دانی که دورانرا بقا نیست

    غنیمت دان حضور دوستان را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 2 از 65 نخستنخست 1234561252 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/