صفحه 1 از 65 123451151 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    غزلیات خواجوی کرمانی

    پیش صاحب نظران ملک سلیمان باد است

    بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است

    آن که گویند که بر آن نهاده ست جهان

    مشنو ای خواجه که تا در نگری بر باد است

    دل در این پیر زن عشوه گر دهر مبند

    کاین عروسی است که در عقد بسی داماد

    خاک بغداد به مرگ خلفا می گرید

    ور نه این شط روان چیست که در بغداد است

    گر پر از لاله ی سیراب بود دامن کوه

    مرو از راه که آن خون دل فرهاد است

    حاصلی نیست به جز غم زجهان خواجو را

    شادی جان کسی کاو زجهان آزاد است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا

    بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری

    یاران برون رفتند و من در بحرخون افتاده‌ام

    طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا


    بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند

    ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما


    افتان و خیزان میروم تاکی رسم در کاروان

    و الرکب قد ساروا الی الایحاد و الحادی حدا


    محمل برون بردند و من چون ناقه میراندم ز پی

    قلبی هوی فی هوة و الدهر، ملق فی الهوی


    چون تیره نبود روز من کز آه عالم سوز من

    مد الغمام سرادقا اعلی شماریخ الذری


    راضی شدم کز کاروان بانگ درائی بشنوم

    اکبو و اقفوا اثرهم والعیس تحدی فی الزبی


    چون محمل سلطان شرق از سوی شام آمد برون

    ریح الصبا سارت الی نجد و قلبی قد صبا


    خواجو به شبگیر از هوا هر دم نوائی میزند

    والورق اوراق المنی یتلو علی اهل الهوی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا

    چه غم از نار که در دل همه نورست اینجا

    گل سوری که عروس چمنش می‌خوانند

    گو بده باده درین **** که سورست اینجا


    موسم عشرت و شادی و نشاطست امروز

    منزل راحت و ریحان و سرورست اینجا


    اگر آن نور تجلیست که من می‌بینم

    روشنم گشت چو خورشید که طورست اینجا


    آنکه در باطن ما کرد دو عالم ظاهر

    ظاهر آنست که در عین ظهورست اینجا


    یار هم غایب و هم حاضر و چون درنگری

    خالی از غیبت و عاری ز حضورست اینجا


    سخن از خرقه و سجاده چه گوئی خواجو

    جام می نوش که از صومعه دورست اینجا


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا

    که برون شد دل سرمست من از دست اینجا

    چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان

    دلم آورد و به زنجیر فرو بست اینجا


    تا نگوئی که من اینجا ز چه مست افتادم

    هیچ هشیار نیامد که نشد مست اینجا


    کیست این فتنه‌ی نوخاسته کز مهر رخش

    این دل شیفته حال آمد و بنشست اینجا


    دل مسکین مرا نیست در اینجا قدری

    زانک صد دل چو دل خسته من هست اینجا


    دوش کز ساغر دل خون جگر میخوردم

    شیشه نا گه بشد از دستم و بشکست اینجا


    نام خواجو مبر ای خواجه درین ورطه که هست

    صد چو آن خسته‌ی دلسوخته در شست اینجا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر راه بود بر سر کوی تو صبا را

    در بندگیت عرضه کند قصه ما را

    ما را به سرا پرده‌ی قربت که دهد راه

    برصدر سلاطین نتوان یافت گدا را


    چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند

    سر کوفته باید که بدارند گیا را


    گر ره بدواخانه‌ی مقصود نیابیم

    در رنج بمیریم و نخواهیم دوا را


    مرهم ز چه سازیم که این درد که ما راست

    دانیم که از درد توان جست دوا را


    فریاد که دستم نگرفتند و به یکبار

    از پای فکندند من بی سر و پا را


    از تیغ بلا هر که بود روی بتابد

    جز من که به جان میطلبم تیغ بلا را


    هنگام صبوحی نکشد بی گل و بلبل

    خاطر بگلستان من بی برگ و نوا را


    روی از تو نپیچم وگر از شست تو آید

    همچون مژه در دیده کشم تیغ بلا را


    بیرون نرود یک سر مو از دل خواجو

    نقش خط و رخسار تو لیلا و نهارا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چو در نظر نبود روی دوستان ما را

    به هیچ رو نبود میل بوستان ما را

    رقیب گومفشان آستین که تا در مرگ

    به آستین نکند دور از آستان ما را


    به جان دوست که هم در نفس بر افشانیم

    اگر چنانکه کند امتحان به جان ما را


    چه مهره باخت ندانم سپهر دشمن خوی

    که دور کرد بدستان ز دوستان ما را


    به بیوفائی دور زمان یقین بودیم

    ولی نبود فراق تودر گمان ما را


    چو شد مواصلت و قرب معنوی حاصل

    چه غم ز مدت هجران بیکران ما را


    گهی که تیغ اجل بگسلد علاقه‌ی روح

    بود تعلق دل با تو همچنان ما را


    اگر چنان که ز ما سیل خون بخواهی راند

    روا بود به جدائی ز در مران ما را


    وگر حکایت دل با تو شرح باید داد

    گمان مبر که بود حاجت زبان ما را


    شدیم همچو میانت نحیف و نتوان گفت

    که نیست با کمرت هیچ در میان ما را


    گهی کز آن لب شیرین سخن کند خواجو

    ز نوش ناب لبالب شود دهان ما را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار

    از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را

    ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق

    در خوی خجلت افکند چشمه‌ی آفتاب را


    وقت سحر که بلبله قهقهه بر چمن زند

    ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را


    بسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من

    دود برآید از جگر ز آتش دل کباب را


    چون بت رود ساز من چنگ بساز در زند

    من به فغان نواگری یاد دهم رباب را


    گر به خیال روی او در رخ مه نظر کنم

    مردم چشمم از حیا آب کند سحاب را


    دست امید من عجب گر به وصال او رسد

    پشه کسی ندید کو صید کند عقاب را


    چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را

    در خم عقربش نگر زهره‌ی شب نقاب را


    خواجو اگر ز چشم تو خواب ببرد گو ببر

    زانکه ز عشق نرگسش خواب نماند خواب را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    همچو بالات بگویم سخنی راست ترا

    راستی را چه بلائیست که بالاست ترا

    تا چه دیدست ز من دیده که هردم گوید

    کاین همه آب رخ از رهگذر ماست ترا


    ایکه بر گوشه‌ی چشمم زده‌ئی خیمه ز موج

    مشو ایمن که وطن بر لب دریاست ترا


    پیش لعلت که از او آب گهر میریزد

    وصف لؤلؤ نتوان کرد که لالاست ترا


    این چه سحرست که در چشم خوشت میبینم

    وین چه شورست که در لعل شکر خاست ترا


    دل دیوانه چه جائیست که باشد جایت

    بر سر و چشمم اگر جای کنی جاست ترا


    جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم

    بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا


    ایدل ار راستی از زلف سیاهش طلبی

    همه گویند مگر علت سوداست ترا


    در رخ شمعی خواجو چو نظر کرد طبیب

    گفت شد روشنم این لحظه که صفر است ترا


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن نقش بین که فتنه کند نقش‌بند را

    و آن لعل لب که نرخ شکستت قند را

    پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست

    در گوش من مجال نماندست پند را


    چون از کمند عشق امید خلاص نیست

    رغبت بود بکشته شدن پای بند را


    آنرا که زور پنجه‌ی زور آوری نماند

    شرطست کاحتمال کند زورمند را


    گر پند میدهندم و گر بند مینهند

    ما دست داده‌ایم بهر حال بند را


    نگریزد از کمند تو وحشی که گاه صید

    راحت رسد ز بند تو سر در کمند را


    برکشته زندگی دگر از سر شود پدید

    گر بر قتیل عشق برانی سمند را


    هر چند کز تو ضربت خنجر گزند نیست

    عاشق باختیار پذیرد گزند را


    خواجو چو نیست زانکه ستم می کند شکیب

    هم چاره احتمال بود مستمند را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را

    ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را

    زنده‌ی جاوید گردد کشته شمشیر عشق

    زانکه از کشتن بقا حاصل شود جرجیس را


    جان بده تا محرم خلوتگه جانان شوی

    تا نمیرد کی به جنت ره دهند ادریس را


    گرنه در هر جوهری از عشق بودی شمه‌ئی

    کی کشش بودی به آهن سنگ مقناطیس را


    همچو خورشید ار برآید ماه بی مهرم ببام

    مهر بفزاید ز ماه طلعتش برجیس را


    دامن محمل براندازی مه محمل نشین

    یا بگو با ساربان تا بازدارد عیس را


    چون بتلبیسم بدام آوردی اکنون چاره نیست

    بگذر از تزویر و بگذار ای پسر تلبیس را


    تا نپنداری که گویم لاله چون رخسار تست

    کی به گل نسبت کند رامین جمال ویس را


    خواجو ار در بزم خوبان از می یاقوت رنگ

    کاس را خواهی که پر باشد تهی کن کیس را


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 65 123451151 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/