نمي دونستم چي بگم براي همين ساكت شدم و به جاي من مهرداد گفت: براي همين من به ستاره خانم جايزه مي دم .
چه خوب مادر مثل اون دفعه
مامان سريع پرسيد : كدوم دفعه خانم جان؟
مهرداد كه ديد خانم جان داره جريان بيرون رفتن ما رو لو مي ده زود جواب داد
خب با شام بيرون چطوريد؟
من قبول دارم
اخه توي زحمت مي افتين
نه نسرين جون بريد خوبه
نه خانم جان بدونه شما نمي ريم
مامان از اين حرف من انگار خوشحال نشده باشه بهم نگاه كرد ولي چيزي نگفت . قرار شد عصر همه با هم بريم بيرون. تا عصر چند ساعتي بيشتر نمونده بود براي همين همه توي هال دور هم نشستيم و صحبت مي كرديم . به جز خانم جان كه يه چرتي هم زد .
موقع اماده شدن چون مهرداد مانتو ابيم رو دوست داشت اونو پوشيدم و يه دستي به صورتم كشيدم ول يخيلي ملايم چون مامان گير مي داد . روسري مامان پيشم نبود براي همين پيش مامان رفتم . اون و خانم جان زودتر اماده شده بودن و با هم گرم صحبت بودن .
مامان روسري ابيه رو بهم مي دين سرم كنم .
مامان سرش رو بلند كرد و تا منو ديد تعجب كرد انگار دفعه ي اولشه منو مي بينه . خانم جان هي قربون صدقه ام مي رفت . مامان كه عصباني شده بود گفت: مانتوت رو عوض كن اون مشكيه رو بپوش . اون روسري هم براي سن تو مناسب نيست .
آخه چرا ؟بهم مياد
نمي شه برو صورتت رو هم بشور.
من ناراحت شدم . خواستم برگردم كه رودر روي مهرداد شدم . اون دوباره سه تيغه كرده بود و كت شلوار سبز تيره با بلوز سبز روشن پوشيده بود من ناخوداگاه لبخند زدم چون خيلي قشنگ شده بود مهرداد جواب لبخنم را داده و بلند گفت : اينم جايره ي ستاره خانم كه گفته بودم و يه كادو بهم داد . من شوكه شده بودم براي همين گفتم : مهرداد . مهرداد با ابرو علامت داد ومن زود متوجه شدم .
خيلي ممنون عمو چرا زحمت كشيدين . من برم لباسها م رو عوض كنم زود بيام .
احتياجي نيست ، شما كادوتون رو باز كنيد .
من به مهرداد نگاه مي كردم . چشمم به مامان افتاد كه باز با چشمهاي باريك منو نگاه مي كرد .
باز كن مادر ببين مهرداد برات چي خريده ؟
كادو رو باز كردم يه حرير ابي روشن بود . كه خيلي از روسري ابيه يه مامان قشنگ تر بود من از خوشحالي نمي دونستم چي كار كنم براي همين زود سرم كردم و به همه گفتم بهم مياد ؟ مهرداد لبخند م يزد .
مثل ماه شدي مادر ، پاشم برات اسفند دود كنم .
خانم جان اينو گفت و توي اشپز خانه رفت . مامان بلند شد و به طرف مامان اومد .
خيلي ممنون اقا مهرداد ولي به نظرتون براي ستاره زود نيست مثل خانم ها لباس بپوشه و ارايش كنه . اون فقط يه بچه است.
مامان از عمد منو بچه خطااب كرد و مي خاست به مهرداد بفهمون من ارايش كردم .
ولي به نظر من ستاره براي خودش خانميه . چون يه خانم بايد متانت و نجابت داشته باشه كه ستاره اينها رو داره و ارايشش انقدر كم وملايم هست كه من از اين جلو متوجه نشدم ت ااينكه شما گفتين .
مامان ديگه جواب نداد خانم جان با اسفند اومد بيرون و صلوات مي فرستاد ودور سر من مي گردوند . مامان رفت توي حياط و منتظر بقيه شد . خانم جان توي اشپز خانه برگشت . من از موقعيت استفاده كردم .
مهرداد از كجا ميدونستي روسري مال من نيست
خب چون سر مامانتم ديده بودم .
چرا جواب مامان را دادي حالا يه وقت بو مي بره .
فكر نمي كنم . فقط دلم مي خاست بشينه سر جاش و تو رو خيط نكنه .
مهرداد اون مادرمه اين قصد را نداره اون يه مقدار حساسه .
ولش كن . مهرداد دستم را گرفت و گفت : ستاره..... خيلي قشنگ شدي ، فكرشو نمي كردم با ارايش اينقدر قشنگ بشي .
بريم مادر
مهرداد هول شد و دستم را ول كرد و گفت: بله من درو قفل مي كنم
نمي دونم خانم جان حرفامون رو شنيده بود يا نه ، ولي توي خودش بود .
من زود بيرون رفتم . من ومامانم عقب نشستيم . توي را كسي حرف نمي زد . مهرداد ظبط را روشن كرد و از توي اينه منو نگاه كرد فهميدم اين كارو به خاطر من كرده چون اون توي ماشين نوار گوش نمي داد
وا! مادر تو هيچ وقت موار گوش نمي دادي
خب خانم جان مگه بده؟ ديدم كسي حرف نمي زنه
قربون پسرم برم كه اينقدر از اومدن نسرين خوشحاله
من از اين حرف خانم جان ناراحت شدم ولي پاي اين گذاشتم كه خانم جان به خاطر مامان كه توي خودشه اين كارو كرده . خانم جان دوباره حرفش رو تكرار كرد و اين بار از مادرم پرسيد :درست نيست نسرين جون پسرم خيلي تغيير كرده .
خانم جان اقا مهرداد خيلي وقتهعوض شدن . اين تغيير روي ظاهرشونم تاثير گذاشته .
خانم جان انگار تازه متوجه ي منظور مامان شده بود به مهرداد نگاه كرد .
نمي دونستم چي بگم براي همين ساكت شدم و به جاي من مهرداد گفت: براي همين من به ستاره خانم جايزه مي دم .
چه خوب مادر مثل اون دفعه
مامان سريع پرسيد : كدوم دفعه خانم جان؟
مهرداد كه ديد خانم جان داره جريان بيرون رفتن ما رو لو مي ده زود جواب داد
خب با شام بيرون چطوريد؟
من قبول دارم
اخه توي زحمت مي افتين
نه نسرين جون بريد خوبه
نه خانم جان بدونه شما نمي ريم
مامان از اين حرف من انگار خوشحال نشده باشه بهم نگاه كرد ولي چيزي نگفت . قرار شد عصر همه با هم بريم بيرون. تا عصر چند ساعتي بيشتر نمونده بود براي همين همه توي هال دور هم نشستيم و صحبت مي كرديم . به جز خانم جان كه يه چرتي هم زد .
موقع اماده شدن چون مهرداد مانتو ابيم رو دوست داشت اونو پوشيدم و يه دستي به صورتم كشيدم ول يخيلي ملايم چون مامان گير مي داد . روسري مامان پيشم نبود براي همين پيش مامان رفتم . اون و خانم جان زودتر اماده شده بودن و با هم گرم صحبت بودن .
مامان روسري ابيه رو بهم مي دين سرم كنم .
مامان سرش رو بلند كرد و تا منو ديد تعجب كرد انگار دفعه ي اولشه منو مي بينه . خانم جان هي قربون صدقه ام مي رفت . مامان كه عصباني شده بود گفت: مانتوت رو عوض كن اون مشكيه رو بپوش . اون روسري هم براي سن تو مناسب نيست .
آخه چرا ؟بهم مياد
نمي شه برو صورتت رو هم بشور.
من ناراحت شدم . خواستم برگردم كه رودر روي مهرداد شدم . اون دوباره سه تيغه كرده بود و كت شلوار سبز تيره با بلوز سبز روشن پوشيده بود من ناخوداگاه لبخند زدم چون خيلي قشنگ شده بود مهرداد جواب لبخنم را داده و بلند گفت : اينم جايره ي ستاره خانم كه گفته بودم و يه كادو بهم داد . من شوكه شده بودم براي همين گفتم : مهرداد . مهرداد با ابرو علامت داد ومن زود متوجه شدم .
خيلي ممنون عمو چرا زحمت كشيدين . من برم لباسها م رو عوض كنم زود بيام .
احتياجي نيست ، شما كادوتون رو باز كنيد .
من به مهرداد نگاه مي كردم . چشمم به مامان افتاد كه باز با چشمهاي باريك منو نگاه مي كرد .
باز كن مادر ببين مهرداد برات چي خريده ؟
كادو رو باز كردم يه حرير ابي روشن بود . كه خيلي از روسري ابيه يه مامان قشنگ تر بود من از خوشحالي نمي دونستم چي كار كنم براي همين زود سرم كردم و به همه گفتم بهم مياد ؟ مهرداد لبخند م يزد .
مثل ماه شدي مادر ، پاشم برات اسفند دود كنم .
خانم جان اينو گفت و توي اشپز خانه رفت . مامان بلند شد و به طرف مامان اومد .
خيلي ممنون اقا مهرداد ولي به نظرتون براي ستاره زود نيست مثل خانم ها لباس بپوشه و ارايش كنه . اون فقط يه بچه است.
مامان از عمد منو بچه خطااب كرد و مي خاست به مهرداد بفهمون من ارايش كردم .
ولي به نظر من ستاره براي خودش خانميه . چون يه خانم بايد متانت و نجابت داشته باشه كه ستاره اينها رو داره و ارايشش انقدر كم وملايم هست كه من از اين جلو متوجه نشدم ت ااينكه شما گفتين .
مامان ديگه جواب نداد خانم جان با اسفند اومد بيرون و صلوات مي فرستاد ودور سر من مي گردوند . مامان رفت توي حياط و منتظر بقيه شد . خانم جان توي اشپز خانه برگشت . من از موقعيت استفاده كردم .
مهرداد از كجا ميدونستي روسري مال من نيست
خب چون سر مامانتم ديده بودم .
چرا جواب مامان را دادي حالا يه وقت بو مي بره .
فكر نمي كنم . فقط دلم مي خاست بشينه سر جاش و تو رو خيط نكنه .
مهرداد اون مادرمه اين قصد را نداره اون يه مقدار حساسه .
ولش كن . مهرداد دستم را گرفت و گفت : ستاره..... خيلي قشنگ شدي ، فكرشو نمي كردم با ارايش اينقدر قشنگ بشي .
بريم مادر
مهرداد هول شد و دستم را ول كرد و گفت: بله من درو قفل مي كنم
نمي دونم خانم جان حرفامون رو شنيده بود يا نه ، ولي توي خودش بود .
من زود بيرون رفتم . من ومامانم عقب نشستيم . توي را كسي حرف نمي زد . مهرداد ظبط را روشن كرد و از توي اينه منو نگاه كرد فهميدم اين كارو به خاطر من كرده چون اون توي ماشين نوار گوش نمي داد
وا! مادر تو هيچ وقت موار گوش نمي دادي
خب خانم جان مگه بده؟ ديدم كسي حرف نمي زنه
قربون پسرم برم كه اينقدر از اومدن نسرين خوشحاله
من از اين حرف خانم جان ناراحت شدم ولي پاي اين گذاشتم كه خانم جان به خاطر مامان كه توي خودشه اين كارو كرده . خانم جان دوباره حرفش رو تكرار كرد و اين بار از مادرم پرسيد :درست نيست نسرين جون پسرم خيلي تغيير كرده .
خانم جان اقا مهرداد خيلي وقتهعوض شدن . اين تغيير روي ظاهرشونم تاثير گذاشته .
خانم جان انگار تازه متوجه ي منظور مامان شده بود به مهرداد نگاه كرد .